بالا افتادن !
بالا افتادن !

بالا افتادن !




وقت کافی برای خیلی کار ها هست.... اما زمان مناسب برای ترمیم احساس پیدا نمیکنم !  من در اوجم ..در اوج..اوج ... اوج ......اوج .... مثل  مرغای دریایی که باید ارتفاع را بشناسند(یاد جاناتان به خیر ).............. ارتفاع !!‌ ! ... ارتفاع رو  بشناس..و تا حدی برو که سنگینی اون بال و پرت را نشکند.....
امشب عاشقم....امروز عاشق بودم و دیروز ....... و چندین روز قبل ....و چند سال قبل ..... من همیشه عاشق بودم ! ترسی ندارم ..من در اوجم ! دیشب به بابام گفتم که من عاشقم...اما  از من نپرسید که عاشق کی؟!؟! خوشحالم که کسی نپرسید !! چون جوابی نداشتم !!!!! ........

وقتی شروع به نوشتن کردم میخواستم چیز دیگه ای بنویسم .... اما این رو نوشتم....چرا؟؟؟ نمیدونم... الان که دوباره خوندمش کلی تعجب کردم.... راستی که آدما چقدر تغییر میکنن ..شایدم نه....این ابعاد وجودی ماست که آروم آروم سر در میارن... مگه  نه هاله ؟؟ گاهی واسه خودتم غریبی..... ولی داری خودت رو میشناسی...برو جلو ازچیزی نترس..من پشتتم !! راستی من کیم ؟؟...خوب معلومه..... !!
شب بخیر
هاله ...


در انتها باید اعلام کنم که من یک لحظه دپامین زده شدم !! 

مراجعه شود به وبلاگ پویا .....

من حوصله ندارم سیاسی شم !!

دیشب داشتم فکر میکردم که چقدر آدما رنگ دارن ........ وقتی اونا رو با رنگشون میبینم .احساس عجیبی میکنم..شاید واسه همینه که خیلی زود بهشون نزدیک یا ازشون دور میشم !‌

دلم میخواد که بنویسم.... اما از چی و از کی ؟؟ نمیدونم ............... انگار که مسیر نوشتنم داره تغییر میکنه !  اما دارم به خودم یاد میدم که در لحظه زندگی کنم !!! و این بد نیست ....

چند سال پیش در نمایشگاه آثار تجسمی  موزه هنرهای معاصر  یک اثری بود که این روزا خیلی یادم میاد .... یادمه بعد از اون قفس و پرنده فلزی  یه زنجیر کشیده بودن ...جلوی دیوار هم یک شناسامه اثر گذاشته بودن ....... ! من فکر کردم که اثر جابجا شده و از اونجا برش داشتن ..چون هر چی نگاه میکردم چیزی رو دیوار نمیدیدم تا اینکه چشمم خورد به یک تیکه کاغذ پاره که رو یه پایه گذاشته بودن کنار دیوار !!

روش نوشته بود :

A bird's song ..from behind the cab wall came
I painted the wall
Then it rained
The rain washed ,cleaned the wall
but the bird's song still heard

(آواز پرنده از پشت دیوار سنگی به گوش میرسید،
من دیوار را نقاشی کردم...
آنگاه باران بارید ....
باران دیوار را شست..
اما آواز پرنده هنوز به گوش میرسد !!  )‌

اون موقع نفهمیدم چرا ؟!؟!؟! ....اما امروز وقتی به این شعر با دست خط بد و گرامر بدش فکر میکنم.... حرف دیگه ای ندارم !



بعضی ها نگاه بد جنسی دارن .....چراااااااااااااااااااا ؟




آزادی........رویای شیرین گمشده ...




هیچ میدونین من در حیات قبلیم کی بودم ؟؟؟؟؟   برید ببینید شما کی بودین ! من که نیوزیلند بودم...انقدر خوش می گذشت !!   ........ برای تبدیل تاریخ تولدتون برید اینجا !

دارم فکر میکنم !           

من و روز تعطیل !





مزخرف ترین تعطیلات !!! تنهای تنها بودم ......حتی حوصله نداشتم غذا درست کنم..دو روز گذشته بابا غذا درست کرد. دیروز خوراک ماهیچه خوشمزه ای درست کرده بود ! ..کیومرثم با ساناز و بقیه رفته دشت لار. قرار بود منم برم .اما نرفتم..اشتباه کردم.....یهو حالم بد شد ! واقعا الان که دارم مینویسم احساس کردم واقعا تنهام ... خیلی حوصلم سر رفته ...خیلی ... بابا با دوستاش قرار داشت...زنگ زد بهم از بیرون..بد موفعی زنگ زد...سر حال نبودم !‌ ؛) نیم ساعت بعد اومد خونه...دلم سوخت براش ...
من یه عادتی دارم که به نظر خودم خوبه .... ! وقتی  کسی رو ناراحت میکنم،سعی میکنم خودم رو جای اون بزارم و درک کنم که چرا اون رو انقدر ناراحت کردم. چه نکته ظریفی وجود داشته که با عمقهای مختلف اونو ناراحت کرده ؟ ..همیشه چیزی ورای ظاهر مساله هست که آدم وقتی بهش توجه میکنه که بخواد مساله رو حل کنه... به اون میگن مجهول ! تا وقتی که کسی نخواد مساله ای رو حل کنه به اهمیت اون مجهولها پی نمیبره ... خوب این عادت منه ..ولی ای کاش وقتی یکی از اونایی که دوسشون دارم و میدونن که دوسشون دارم من رو میرنجونن ...سعی میکردن تا حدی درک کنن که چه چیزی جدای از ظاهر ساده مساله میتونه یک نفر رو اذیت کنه... همیشه نباید سعی کرد به یکی فهموند که اشتباه  کرده و اشتباه برداشت کرده..شاید لازم باشه که به رفتار خودمون هم دقت کنیم و ببینیم که هر نکته ای در چه جایگاهی قرار داره ... روح آدما احتیاج به مراقبت خاصی داره که با دو تا کلمه قشنگ نمیشه راضیشون کرد....همیشه وقتی از دست یکی خیلی ناراحتم به طرف مقالابلم میگم و وقتی که حرف از دلم به زبونم میاد...دیگه هیچ چی از کینه و ناراحتی تو دلم نمیمونه....اما امان از روزی که اون احساس رو نشه کلمه کرد وهیچ وقت نتونم به زبون بیارمش..همیشه میمونه ته دلم و بالاخره یه روزی اذیتم میکنه ...  یه چیز دیگه هم هست... بیخیال دیگه...بسه غر زدن من...
اونی که ناراحتم کرده به اندازه سر سوزن نفهمیده که چرا ناراحت شدم و به اندازه سر سوزن هم تلاش نکرد که درک کنه !  این نشون دهنده اهمیت آدما برای همدیگه ست.... برای خودم متاسفم !

should i be sad when i see the empty spaces
i've made for those i luv
or should i just laugh it over and acknowledge that
my friends and i just have different tastes
that they might not like what i like
that they might be not quite like me in any way...
then why have them as friends
is a question i want to ask.
why have them as friends...
aren't friends for sharing?
should i share when they don't share my likings
?

اشتباه !



امروز یک نفر رو ناراحت کردم..اون گفت که هیچ وقت من رو نمی بخشه ! و خودم هم هیچ وقت خودم رو نمی بخشم !  هنوز دقیقا نفهمیدم که چرا این اتفاق افتاده ؟! ولی هر دلیلی که داشته میتونه به نوعی منطقی باشه..چون حساسیت آدما به موضوعات مختلف متفاوته .. شاید اگر کسی با من اون رفتار رو میکرد من فقط میخندیدم و ناراحت هم نمیشدم....اما خوب..اونها هم ممکنه به چیزایی بخندن که  من رو ناراحت میکنه .....پس باید حواسم باشه که دارم چیکار میکنم....مگه نه هاله؟

سیاه روشن بهم یک کتاب دادن ...عجیب خوشم اومد و لذت بردم..

میخوام بنویسم یه شعرش رو ...

بوی رفتن میدهی....
در را باز میگذارم..
وقتی برو
که گنجشکها و ستاره ها ...
.....خوابند !‌