بالا افتادن !
بالا افتادن !

بالا افتادن !

غیبت !



داشتم با خودم فکر میکردم..که چطور بعضیا به خودشون اجازه میدن که تو شخصی ترین مسائل آدما دخالت کنن!!؟!؟! دیدم...به راحتی !!!! کار نیم ساعت تلفنه و فاتحه طرف خونده است !! گاهی بعضیها بدون توجه به عوارض جانبی حرفاشون ،فقط حرف میزنن که یک چیزی گفته باشن و برای این اظهار فضل از دیگران حسابی مایه میزارن ! ........ جالب اینجاست که اکثر اون آدما روی نقطه ای دست میزارن که دقیقا خودشون روش ضعف دارن...یه روز داشتیم با ... حرف میزدیم..داشت میگفت تا وقتی همه چیز خوبه که خوبه هیچی..مهم اینه که آدما در شرائط فشار و بحران چه عکس العملی نشون میدن ..... و حالا دقیقا حس میکنم این موضوع رو ......

بگذریم.... سوپ چینی ...خوراک میگو ...خورش بادمجون .... دسر پنیربا قهوه ........بازم بگم؟! همه اینها رو یه دیشب خوردم !!دیشب بهم خیلی خوش گذشت.......

فردا شروع هفته است ...اگه آقا خیکیه!! یاد بگیره زود بره سر کار بد نیست !لطفا کت پر هم فراموش نشه !!!(محض احتیاط)..

امروز آپدیت میکنم....



سال ۱۳۷۱... سال اول نظری...دبیرستان نرجس.....حروف الف تا ح کلاس ۱/۱ !
سال ۱۳۸۲ ... وبلاگ bineshani  :


                         پنجشنبه
درست یک سال از شبهای پر هیاهوی ارتوپدی می گذرد...........


دوستی من و پرستو یکی از عجیب ترین دوستیهای من بود...با وجود اینکه ما شاید سالی دو بار با هم حرف میزنیم..اونهم تلفنی..اما....به حدی احساس راحتی میکنیم با هم که انگار هر روز و هر لحظه از ریزه کاریهای زندگی هم خبر داریم...دیشب وقتی این وبلاگ رو دیدم..برای چند لحظه زل زذم به مونیتور و یک دفعه ۱۰ سال برگشتم عقب.....یادته پرستو جان ؟دبیرستان..تامیلا...بسکتبال ... زنگ ادبیات...فریال ...معلم آزمایشگاه زیست شناسی .... یادش بخیر..یهو این اسمها بدون هیچ ربطی بهم تو ذهنم اومد...نکنه خیلی پیر شدم ؟
اما خیلی حس خوبی بهم دست میده..ما زندگی کردیم..من الانم دارم زندگی میکنم..با همه مشکلات..خوبیها و سختیها..... حس خوبی دارم و به خاطر همه اون چیزهایی که در این لحظه دارم...بینهایت خوشحال و راضی هستم  ! مخصوصا اینکه الان یک همراه خوب دارم که روش حساب میکنم ...


از ستاره ها بادبادک ساختم
یا
از بادبادکها ستاره
نمیدانم !
چشمان تو پر از بادبادک و ستاره بود

"کیکاووس یاکیده
"



خوب...بهتره بگم هفته ای که گذشت ، هفته سختی بود..اما الان که آخر هفته است...حسابی به خودم مغرورم.....به خوبی گذشت..و من با تحولات کنار اومدم....داشتم فکر میکردم که همه مشکلات ما از اونجایی شروع میشه که به دیگران اجازه میدیم در زندگی خصوصیه ما تصمیم گیری کنندو بقیه رو یک پله جلوتر از خودمون قرار میدیم !...
یادمه یک زمانی دوست داشتم هنرپیشه خوبی بشم...بعد بزرگتر شدم...دوست داشتم یک زن قدرتمند بشم.....حتی اون موقع فکر میکردم...دوست داشتن یعنی ضعف زنونه!!!..حتی نباید عاشق شد...!! و حالا میخوام یک انسان باشم...با یک چارچوب اعتقادی واقعی....حالا هم عاشقم..هم قدرت دارم که تصمیم بگیرم و اراده کنم....هم همه سعی ام رو خواهم کرد تا انسان باشم...دکتر مهدوی بهم میگفت..؛هدف مندی دو رکن داره..اینکه نقشه راه رو بلد باشی و اینکه بدونی کجای راهی !؟

این خوانندهه "Emma Shaplin" حرف نداره....... !
امروز فیلم feardotcom رو دیدم...لوووووووس تموم شد...
امروز اصلا با هم درست حسابی حرف نزدیم !



۱-واقعا هیچ چی نمیتونم بگم جز اینکه...واقعا که !!!!!!!!!!
۲-داستانی که امشب شنیدم جوک سال بود...خیلی خوشحالم به چند دلیل !
۳-حواسم جمعه کامنت نمیزاری.....
۴-مرگ بر خود سانسوری !

یک حرف مهم !


سلام ...
ما آدمهای خیلی جدی ای هستیم ...
بله ما آدمهای خیلی جدی ای هستیم !
اما با من جدی حرف نزن..
آخه .... !!

سلام منم هاله ..
وااااای سلام هاله چقدر دلم تنگ شده بود ....
سلام..سلام شما ؟
بابا من هاله هستم ...
هاله ؟!!!!!!!!!!

بیخیال !! 
گوش کن ببین چی میگم ! خیلی مهمه :
...........................................
..............................................
.............................................
شنیدی ؟؟
شب بخیر


و همه چیز تموم شد....
و همه چیز دوباره شروع شد.... !

خداحافظ کار قبلی من !

سخت بود..اما گذشت .....با کارم خداحافظی کردم ...دیروزیک کار داشتم ..الان بیکارم ! و از اول هفته کار جدیدی خواهم داشت.... خوب تغییر و تحول خیلی خوبه..مخصوصا وقتی احساس کنی متعلق به جایی که در اونجایی ،نیستی !... خیلی حس بدیه...پس باید گذاشت و گذشت ... و در این گذشتن ها..خیلی ها رو میشه شناخت..دوست رو..دشمن رو ..و...و...  نگاه کسانی که از رفتنت خوشحالن و از برق نگاهشون میشه فهمید... و آدم مجبوره بی تفاوت از کنار این نگاهها بگذره ..و کسانی که میبینی از رفتنت خوشحال نیستن....به هر حال گذشت..خیلی سریعتر و ساده تر از اون چیزی که تصورکنی !
راستی...عجب حلیمی خوردیم...




سلام...
یک شب بیخوابی.... دو تا پتو ! ..یک عالمه فکر..... یکم تشنگی..نفس تنگی ..پشه هایی که وسط بیخوابی و تو تاریکی گوش تورو رو پیدا میکنند و توش سمفونی اجرا میکنن ....چه بد بود !

حالا چند تا حرکت نرمشی... چونه به سمت بالا ...یک نفس عمیق! ...آخیش..حالا بهتر شد ..
متشکرم...اگه یه نگاه به ساعت بندازی میبینی که دیر شده..بدو برو سر
کار ....



احتیاج به یک عالمه نیرو و انرژی دارم ....... خیلی زیاد....


وای این عکسه واقعا باحاله...یک آخوندک رو سر خاتمی وقتی که داشته واسه بسیجیا حرف میزده !! 

Iranian President Mohammad Khatami (news - web sites) speaks during a Basiji students gathering, as his bodyguard tries to remove a praying mantis from his turban in Tehran, Iran on Tuesday Oct. 28, 2003. The Basiji are a volunteer islamic militia. (AP Photo/Hasan Sarbakhshian)