بالا افتادن !
بالا افتادن !

بالا افتادن !






این روزا به شدت مشغول بررسی  خودم..برنامه ریزیم برای آینده ام ..محیطم...آدمای اطرافم..دوستام...طرز فکر اونها نسبت به خودم .. بررسی کارم و ...... خلاصه مشغول تجزیه و تحلیل  هزار و یک فکرو ایده و تصور و آرزو هستم !
چند وقتی ایه که به این فکر میکنم که خیلی دارم شبیه آدمهایی که خودشون رو به دست جریان میسپرن حرکت میکنم و این خیلی عذابم میده ...با وجود اینکه سرفصلای زندگی و برنامه ریزیم کاملا مشخصه ..الان دوباره دارم بررسیشون میکنم .... همیشه میگم که میخوام این کار و بکنم و اون کار رو بکنم ...اما این کافی نیست..به نظر تلاش برای رسیدن به هدفای بزرگ بزرگ خیلی قشنگ تر از خود اون هدفهاست ...وقتی اطرافم رو بررسی کردم..احساس کردم چقدر آدمها سست و بی اراده شدن...فکر میکنن موفقیت یک هدیه است که یه روز که لم دادن تو خونه و دارن استراحت میکنن ...یکی میاد میزارتش جلوی در خونشون زنگ میزنه و در میره ...!!
وقتی در رو باز میکنن میبینن که یکی موفقیت رو بهشون هدیه کرده !!‌مسخره است ...تلاش آدمها برای به دست آوردن اون چیزی که دوست دارن یا براشون ارزش داره خیلی کمه...واسه همینه که وقتی یکیشون رو دارن..خیلی راحت رهاش میکنن ! .... به نظرم تصمیمم کاملا جدیه و باید تاثیر سستی اطرافیانم رو روی خودم کم کنم و تلاشم رو برای بدست آوردن چیزایی که فکر میکنم برام ارزش دیرپایی دارن زیاد کنم ...
دوست دارم از نظر عاطفی و روحی آدمی مستقل ..مهربون ...و با توجهی باشم ... دوست دارم در روابط انسانی یک انسان واقعی باشم و قابل اطمینان ...
دوست دارم از نظر علمی پیشرفت کنم ...دوست دارم درسم رو به هر ترتیبی شده ادامه بدم .. احساس میکنم که تحصیلاتم کافی نیست و باید خیلی جدی به به روز کردن علمی خودم در کنار تحصیلاتم فکر کنم ..
دوست دارم در کارم پیشرفت قابل توجهی کنم و باید حداکثر تلاشم رو در این راه بکنم ..برای این کار باید تخصص داشته باشم و برای تخصص داشتن باید تجربه و علم رو با هم داشته باشم ...تلاش میکنم براش ...
دوست دارم برای تصمیم گیری ،محکم تر از قبل باشم ..تمرین کنم تا در موقعیت های منطقی..احساسم رو کاملا کنترل کنم ..این طوری میتونم با اطمینان بیشتری تصمیم هایی که میگیرم رو اجرا کنم ..
و مهمتر از همه اینکه میخوام خیلی جدی به زندگی شخصی آینده ام فکر کنم و بهش بها بدم و براش برنامه ریزی کنم  و خیلی محکم برای زندگی شخصیم تصمیم بگیرم ...این رو بفهمم که همه به فکر خودشونن . تو این کار زار اگر به هر دلیلی (‌بی تفاوتی ..خستگی ..بی انرژی بودن ..عاشق بودن ..تنها بودن ..و .. ) از خودم غافل بشم یا به فکر خودم و زندگیم نباشم  ، ضرر میکنم .
حواسم باشه  که خوشی های لحظه ای رو به ضررهای طولانی مدت نفروشم ...چشمام رو خوب باز کنم و ارزش رو..ضد ارزش رو  و تمام موضوعات تاثیر گذار در زندگیم رو تشخیص بدم ...
همیشه به آدمها در درون خودم احترام بزارم ..فارغ از اینکه کی هستن..چی هستن ..خونشون کجاست ؟ پدرشون کیه ؟ لباس تنشون چقدر می ارزه ..؟کارشون چیه ..و و و ....
به آدمایی که دوستشون دارم کمک کنم (‌اگر از من کمکی خواستن )‌ و سعی کنم که درکشون کنم ...
قضاوتهای بی جا و بی معنی رو بزارم کنار و سرم به کار خودم باشه ...
به برنامه ریزیم برای فرشته هام ادامه بدم و ازشون غافل نشم ..یه مدتی که غافل شدم ...اما خوشحالم که دوباره به خودم اومدم ..
از یک سری روابط به شدت دلزده شدم..احساس میکنم که پوچی موج میزنه .... 

این آلبوم جدید آریان ...بازم داره می خونه ..نمی دونم چرا یه جور انرژی خاصی داره ...اصلا نمیفهمم چی میگه  !!! احساس میکنم قشنگه ...
موزیکش جالبه :

نه اون عاشق سر خورده منم ..
نه بی تاب و سرسپرده تویی
هر دوتا
بی صدا
فقط مست اون نگاهیم
نه حاضر به گفتن از دل منم
نه از من یه لحظه غافل تویی
لحظه ها
میگذرن
هر دوچشم به راهیم
ببین غرور
ما رو چه دور از هم نشونده ..


حالم خیلی خوبه ....انرژی دارم ..میتونم خیلی راحت اون چیزایی که ناراحتم میکنه از ذهنم دور کنم .....

خوش به حال بعضیا که فردا میرن ...دلم لک زده واسه اینکه حدودای ساعت ۶ برم ساحل...یه نسیم خنکی بیاد ..آفتاب کم سو شده باشه و دریا آروم باشه..بشینم و با خودم فکر کنم ..............چقدر عالیه .....

مگه میشه ؟






کاست جدید آریان رو گرفتم ...داره میخونه الان...نمیدونم..یه حالت خاصی هستم ...

با وجود تمام مشکلاتی که وجود دارن .... یک آرامش عمیقی در درونمه ...تردیدهام همه دارن کنار میرن .....خیلی آرومم..خیلی... ! می خوام از باقیمونده عمرم بیشترین استفاده و لذت رو ببرم.....

روبروم این تقویم پویانه ...داشتم ورق میزدم..ماه مهر ورق بعدی بود ....این خانومی که ایستاده و این ابرها که از سینه ریزش به آسمون دلش وارد میشن...چقدر قشنگه !

در تو سینه ات اقیانوسیست رو به سوی سرزمینی که در آن من ...
به روشنایی ایستاده ام...
در تو اقیانوسیست که مرا به اعماق میکشاند..


من اصلا حوصله آپدیت کردن ندارم  ...




تعطیلات تموم شد ....از امروز بازم سر کارم ....
پست قبلی باعث شبهه خیلیها شده  !!‌    اون آقاهه عکس تزئینی بود !!‌:))




انقدر فکر تو سرمه ..خوابم نمیاد !..احساس خستگی میکنم..اما نمیتونم بخوابم.... نشستم کلی از آرشیوم رو خوندم ...پارسال این موقع چه نوشته های جالبی داشتم.درست ۱۲ شهریور...نوشته جالبی داشتم !!


..یاد یک داستان قدیمی افتادم :

حباب در ابتدا خیلی کوچک...با بزرگ شدن هوای درون حباب..حباب هم بزرگ و بزرگتر شد...آنقدر بزرگ شد که دیگر هیچ کجا را نمیدید....حباب خیلی زیبا بود..رنگ برنگ و هفت رنگ.... حباب یکی از زیبا ترین  هایی بود که دیدم..اما حیف که از بزرگی هوای درون خود ترکید !
 


 همیشه یکی از اخلاقای قدیمی من که به تاثیر گزاریش ایمان داشتم، گذشت بود ! همیشه فکر میکردم که وقتی از چیزی ناراحت میشم..یا از اول باید ببخشم یا وقتی در مرحله حل مساله قرار گرفتم..باید گذشت کنم ..خیلی اوقات نتایج خوبی هم گرفتم.
 اما...گذشت در برابر چه کسی...؟
..گذشت برای بدست آوردن چه چیزی ؟
و ... گذشت در ازای از دست دادن چه چیزی ؟!

گاهی اوقات خیلی از آدما فکر میکنن که اگر مساله ای با گذشت طرف مقابل تموم شد..یعنی اینکه اون طرف حساب کار دستش اومده و عقب نشینی کرده ..... و مشکل از همینجا شروع میشه...
یک طرف مرتب میبخشه و پایان میده به یک قضیه و فکر میکنه طرف مقابلش میفهمه و ارزش اون بخشش رو در درونش نگه میداره......
و یک طرف فکر میکنه که حال اون یکی رو گرفته و طرف گوشی دستش اومده ...
نمیدونم واقعا چی بگم...من با ایمان به اصولی همیشه رعایتشون کردم..اما تجربه ها دارن بهم میگن که اصول مطلق نیستن و باید دوباره از نو مرور بشن ...
سرم درد میکنه...حالم بده ....

رالی !


نزدیک صبح بود..خواب شوهر عمه ام رو دیدم..من عمو صداش میکردم ...۹۴ سالشون بود....تو خواب دست من رو گرفته بود و تویه مدرسه می چرخوند..همه جای مدرسه رو بهم نشون داد..بعد با هم از مدرسه اومدیم بیرون..باهام خداحافظی کرد و سوار یک ماشین شد که شیشه هاش دودی بود .... تو خواب احساس کردم که عمو فوت شدن......
 هاله عمو دیروز فوت شدن ..........


از خونه عمه ام داشتم برمیگشتم..یه تاکسی گرفتم....تا حالا نشده بود انقدر صمیمی با عزرائیل یه قل دو قل بازی کنم !!! راننده عزیز..راه ۴۰ دقیقه ای رو در ۷ دقیقه !! طی کرد....دستش درد نکنه واقعا رانندگیش از افتضاحی حرف نداشت ...انقدر استرس داشتم که حتی نمی تونستم بگم مرد حسابی نگه دار پیاده میشم...تازه متوجه شدم که دستگیره پشت ماشینش کنده شده..احتمالا مسافر قبلیه از هولش چسبیده بوده بهش و کنده شده..نتیجه اینکه من تمام راه رو اون پشت از این طرف به اون طرف قل خوردم... حالم (‌گلاب به روتون)‌بدجور متحول شده بود !!:))

واسه فردا یه لیست آماده کردم که ۲۱ بند داره !! ببینم فردا این موقع چند تاشون چک خوردن !

تفال ...

صبحه..۵ دقیقه است بیدار شدم....حافظ رو باز میکنم :



زاهد خلوت نشین، دوش به میخانه شد
از سر پیمان برفت ، با سر پیمانه شد

صوفی مجلس که دی جام و قدح میشکست
باز به یک جرعه می عاقل و فرزانه شد

شاهد عهد شباب آمده بودش به خواب
باز به پیرانه سر  ،عاشق و دیوانه شد.

مغبچه ای میگذشت راهزن دین و دل
در پی آن آشنا  از همه بیگانه شد.

آتش رخسار گل خرمن بلبل بسوخت
چهره خندان شمع، آفت پروانه شد.

گریه شام و سحر، شکر که ضایع نگشت
قطره باران ما گوهر یکدانه شد

نرگس ساقی بخواند،آیت افسونگری
حلقه اورادما مجلس افسانه شد

منزل حافظ کنون ،بارگه پادشاست
دل بر دلدار رفت،جان بر جانانه شد.



 شب بخیر..امشب یکی از بهترین شبهای عمرم بود...چقدر آروم بودم ....