بالا افتادن !
بالا افتادن !

بالا افتادن !

عمل

وضع خرابه ......فردا دارم چش!مم رو عمل میکنم ........خیلی چیزا داشتم بنویسم ..اما دلشوره نمیذاره ...

 

 

میخوام وبلاگ بنویسم ....خیلی دوست دارم بنویسم....نه یاس فلسفی دارم نه هیچی.....سوژه های نوشتن تکراری شدن....نیازهای ساده..کار..انسانها و .. هزار حرف تکراری .....دیشب با یک عالمه فکر خوابیدم...ازفکر سالهای دور تا ....امروز و فردا ............... به حرف مانا فکر میکردم .... که چگونه با اندیشیدن به آینده پلی میزنیم از دیروز به فردا و هرگز زمان رو در امروز حس نمی کنیم و امروز رو به سادگی از دست میدیم ! هیجانات ..احساسات و نیازهای متضاد و متفاوت در ما قوت و ضعف میگیرند....برآورده شده یا نشده به گذر زمان سپرده میشن و ما میمونیم و اندیشه هایی ارضا شده یا نشده ......

امروز صبح که با افکار شب گذشته بیدار شدم و از خونه بیرون رفتم اتفاق جالبی افتاد  ..از خدا ممنونم به خاطر نشانه ها ..به خاطر قدرتی که از دوست داشتن...عشق ورزیدن و بخشیدن به من داده .........

اما حیف که سوار تاکسی شدم!! چون راننده به کل تمام احساسات فیلسوفانه !!!! من رو نابود کرد !!‌:)))) چون آهنگ الله الله الله ..الله و اکبر..ایران ایران ایران ..رگبار مسلسلها ...............  رو گذاشته بود و به شدت روی مغز من پیاده روی میکرد .............. بدجور نسبت به این آهنگ الرژی دارم...قسمت جالب اینکه یه کاست داشت که ۵۰۰۰۰ بار روش ضبط شده بود و تا دم شرکت همین رو خوند !!!! وای که میخاستم بکوبم تو کله اش !

راستی پیرو پست قبلی که دلم میخواست سورپرایز شم..امروز بچه های شرکت به شدت من رو سورپرایز کردن و دو روز زودتر برای من تولد گرفتن و کیک و .... خیلی خیلی خوشحال شدم و ذوق کردم...... امروز من منفی  دوروزه بود م!

 

بیزی کلمه جالبی گفت :‌روزمرگی !!! از اون شب فکر میکنم که چطور میشه غرق در روزمرگی نبود ؟

اصلا میشه ؟

 

 

مراقب باش

 

 

 

بعضی از آدمها به محیط اطرافشون خیلی بی توجه هستند...یعنی از وسایل و محیط اطرافشون به خوبی مراقبت نمی کنن ...مثلا دیدین خانمهای خونه داری که با قاشق فلزی میافتن به جون قابلمه های تفلون و پدرشون رو در میارن ؟؟ یا مثلا سطل زباله توش کیسه هست، اما آشغالا رو دور کیسه میریزن ؟ از همه بدتر آشپزیشونه ...... یک آشپزی میکنن..تا یه هفته باید خونه رو سابید و تمیز کرد ....به این جور آدمها میشه گفت بی توجه به محیط اطراف ...بی توجه به وسایل....اونها  فراموش میکنن هر وسیله ای توجه و روشهای مراقبتی خودش رو می طلبه .....اما بعضی از آدمها هستند که روشهای مراقبت از اشیا رو خوب بلدن .....اما روشهای مراقبت از آدمهای اطرافشون رو هیچ بلد نیستن....نه تنها بلد نیستند بلکه تلاش زیادی هم نمی کنند برای یادگرفتن روشهای مراقبت از روح و احساس آدمهای اطافشون..دوستانشون و ......... این جور مواقع شعارهای زیبایی به کمک آدمها میان : من از اول همینطور بودم ! ...یا اینکه :‌سعی نکن من رو عوض کنی ....یا اینکه :‌تو خیلی حساسی..شایدم : تو خیلی بی جنبه هستی .........نمی دونم شایدم حق با این گروه آدمهاست ......می خوام بدونم آیا اگر اونها هم با قاشق فلزی به جون قابلمه تفلون می افتادن خرابی ظرف رو به پای جنس بد و حساس تفلون میزاشتن؟ یا از اول بیشتر مراقبت میکردن تا هرگز خطی روی اون نیافته ؟

راستی اگر در شرایطی قرار میگرفتید که مجبور به انتخاب میشدید کدوم رو انتخاب میکردید ؟ مراقبت از محیط اطرافتون و وسایل قیمتی ؟ یا ......مراقبت از آدمهای اطرافتون و دوستان با ارزش زندگی ؟

 

پیشواز

 

 

دیشب بدترین کابوس زندگیم رو دیدم !!

خواب دیدم که هنوز دانشگاهم تموم نشده و امتحانای ترم آخر رو دادم و رفتم دانشگاه نتیجه اش رو نگاه کنم..... و نتیجه : آنالیز عددی رو افتادم !!!

واییییی که چقدر حالم بد بوووووود......از خواب که بیدار شدم همش داشتم به این فکر میکردم که حالا چه خاکی به سرم بریزم این وسط با این درس افتاده !!!؟!؟!

یک ربعی تو این فکر بودم که یک دفعه یادم افتاد من چند سالی میشه که درسم تموم شده !!!!  هیچ وقت از به یاد آوردن موضوعی انقدر خوشحال نشده بودم که امروز خوشحال شدم !بگذریم ...آخر سال همیشه خیی شولوغ و پر هیاهوست ..مخصوصا کارهای شرکت و امثال اون ....

راستی اولین تبریک تولدامسالم رو دیشب گرفتم از یک دوست خیلی قدیمی ..اون هم با یک هفته پیشواز   :) واقعا خوشحال شدم و انتظارش رو نداشتم .... بالاخره یکی من رو واسه تولدم سورپریز کرد !!!  آخه تا حالا نه تنها کسی من رو واسه تولدم سورپریز نکرده بلکه تلاش برای سورپریز هم نکرده کسی !!!   حالا اون هیچی ....اصلا تا حالا کسی واسه تولد من برنامه ریزی هم نکرده !!!!!!!!!!!!  (آخیش عقده هام خالی شد )

بگذریم ....... برای سال آینده هزار تا فکر دارم ...نمی دونم چی پیش بیاد وی باید وقت بارم و شروع کنم به برنامه ریزی ..... وقت خیلی کم میارم این روزا ...

تقدیر

 

این داستان من شده اون داستان پیرمرده و خره و نوه ش !!!

آقا من از اینکه دوستان رو قالب کردیم رفتن دو تا پست اینجا نوشتیم..همه گفتن که جو گرفتت و هی از عروسی حرف میزنی ...ما هیچی ننوشتیم...حالا می گن : چیه طرف حالت رو گرفته نمیگیردت !!!!!!!!!! دیگه نطقت کور شده ؟!!!!!!!!!!!!!

من یاد اون خره و پیره مرده و نوه ش افتادم......... !

هوای تهران از اون سرمای گزنده درومده..نمی دونم علتش گرمای هواست یا کت پر ؟!!!!‌:)))

بگذریم .......

داشتم فکر میکردم که هیچ چیزی در دنیا قابل پیش بینی نیست .....این سیب که میره بالا...هزار تا چرخ میزنه تا برسه پایین ......... تقدیر همینه یعنی ؟

خیلی این روزا در باره تقدیر و معنی اون تو زندگی فکر کردم .....واقعا تقدیر یعنی چی ؟ :)