شبه و کمی دیر...یه مرور کوتاه خاطرات...پارسال چنین روزی ..
.صدای پیانو و آواز شهریار ( که خیلی خوشم میاد از یکی دوتا از آهنگهاش):
با توام ای که نگاهت ...من رو با عشق آشنا کرد.....
من مسافری غریبم ......توی جاده نگاهت..که چشام مثل قدمهات، تا ابد ...مونده به راهت...باورم کن که فقط تو...تویی معنای وجودم .....
انگار که این روزا تئوری انقباض زمان به حقیقت پیوسته و زمان با سرعت داره میگذره ...و من هنوز باور نکردم ....
اولین کلمه ای که تو این لحظه..یعنی درست همین الان به ذهنتون میاد، چیه ؟
che shabi beshe un shab !! !
که یک سال گذشت..که دو ماه و خورده ای دیگه من میشه ۲۸ سالم!!
دلتنگم!
اولین کلمه:نقطه
سلام از قالب جدید و فوق زیبای ما برای سیستم بلاگ اسکای دیدن کنید واقعا حیف این مطالب تو این قالب بی آب و رنگ نیست در صورت تمایل به تبادل لینک منو باسم3line قرار دهید ونام لینک خود را در قسمت نظرات ذکر کنید یا علی
من ک ذهن ندارم :دی !!!!!!!!!!
میدونی به ساعت نگاه کردم دیدم عقربه هاش سالیه خوابیدن.اولین کلمه این بود:...خوش به حالشون!...بعد دقیقا نفهمیدم چرا خوش به حالشون.اینکه خوابن یا یه نفرو یاد یه روزی یه ساعت خاصی می اندازن!
تابع سینوسی
چون یه روز زندگی خوبه یک روز خیلی سخت
خستگی