بالا افتادن !
بالا افتادن !

بالا افتادن !

سورپریز !

 

 

خیلی باحال بود !!‌:))))))))))))))

وقتی که در گرمای ۴۳ درجه و بنا به درخواست فلانی ....میری و کادوی روز تولد رو هر جور شده می خری ...گل میخری ..کارت میزاری .... و طرف نبینه !!‌:)))))))))

بعدش هم که میبینه چنان نگاهی میکنه که از هر چی کادو و کادو خریدنه بیزار میشی !!‌:)))))))))))))

از همه باحال تر اینکه بدون تشکرمیره به فلانی زنگ میزنه و از کادویی که فرستاده تشکر میکنه ....... بعدشم با روزنامه گلاب به روتون میره ...............

الان درست ۲۰ دقیقه است که اون توئه !!‌:)))))))))))))))))  واقعا به این میگن هیجان زده شدن از کادوی تولد !!!!!!!! :))))))))))))))))))))))

خسسسسسسسسسسسسسته نباشششششششییییییییییی :(

تصادف !

 

واقعا در این مدت به این نتیجه رسیدم که :‌کوه به کوه نمیرسه ولی آدم به آدم میرسه ..... یا چمیدونم بهتره بگم : ئنیا واقعا خیلی خیلی کوچیکتر از اون چیزیه که میشه تصور کرد ......

اما اتفاق امروز از اون اتفاقا بود !!! من که نفهمیدم چی بود ...اما هر چی بود آدم از دیدن اون صحنه کلی به هیجان میومد.

داستان از این قراره که :‌این چهار راه جلوی خونه ما از اون چهارراههای واقعا پر اتفاقه .... هر روز حداقل دو تا تصادف اتفاق میافته .... یک مشکل فنی داره که کسی عین خیالش نیست...حدودای ساعت  ۶ بود که دوباره از اون صداهای ترمز وحشتناک اومد و تا من رسیدم دم پنجره دو ماشین به شدت خوردند به هم !!!

از اینجا به بعد یک فیلم هندی یا بهتر بگم فارسی یا یک حادثه رمانتیک به تمام معنی بود !!!!!!! یک آقای حول و حوش ۴۰ سال از ماشین پیاده شد و محکم کوبید رو کاپوت ماشین دیگه و داد زد کوری زنیکه ؟!!!! :))))   و همین موقع خانوم که به نظر خیلی زیبا بود پیاده شد و این دو نفر خشکشون زد به هم و یک دفعه خانوم در حالی که دستش رو با شوک گرفته بود جلوی دهنش  با تمام قد غش کرد !!!!!!!! آقای ماکسیما سوار هم همین جور بهت زدت نشست کف زمین و های های شروع کرد به گریه !!!!!!!!!! من هم که از فضولی اینکه داستان چیه داشتم از اون بالا پرت میشدم پایین ‌:))))) خلاصه آقا رفت و خانم زیبا رو محکم بغل کرد و تند تند ماچ میکرد که تو اینجا چیکار میکنی ...به من گفتن که تو رفتی و خانوم هم همینطور گریه تو بغل حاج آقا .....چنان همدیگر رو بغل کرده بودند و میبوسیدند که معلوم بود کلی حسرت دیدن هم رو داشتن...یک مشت کارگر افغانی هم که در حال گذر بودند به تصور اینه فیلم  سوپر میبینن نشستن کنار جوی آب و خلاصه ....................... خلاصه ما که نمی دونیم داستان چی بود ولی هر چی بود خیلی ملودرام بود .....

 

 

نمونه

 

 

نوشته بود که بیل گیتس تا دو سال دیگه کار در مایکرو سافت رو ترک میکنه و به صورت تمام وقت به اتفاق همسرش در بنیاد خیریه گیتس مشغول به کار میشه ........

برام واقعا جالب بود ..... به این میگن زندگی و آدم موفق !