گاهی اوقات دچار حسی میشم که پویا هم یه بار تو سیاه روشن نوشته بود .....یعنی وبلاگ رو تعطیل کنم ..
هر روز صبح که بلند میشم ..تا شب هزار تا موضوع هست که با خودم میگم که شب تو بالا اافتادن بنویسم..اما وقت نوشتن که میشه ....همه چیز از تو سرم میپره !!!
این چند روزه داشتم وبلاگهایی که همیشه میخوندم رو مرور میکردم و نگاه میکردم...مثل وبلاگ کیوان ( از پشت یک سوم ) ..خیلی خوب یادمه که چه موقع شروع کرد :
کوچهها سرد است و دلها زمهریر
سالهاست که میان کوچه دلها زمستان است.
...از یک کامنتش خیلی خندم گرفته بود...یکی نوشته بود: باشه فردا میام.با یک چراغ هم میام !!!! ...
روزای اول ..نوشته های اول.... و حالا هر روز تعداد زیادی بیننده داره ...واقعا جای آفرین داره ...چون خیلی هدفمند و با پشتکار نوشت .....اصلا مهم نیست که من میپسندم یا نمیپسندم...مهم اینه که اون کاملا هدفمند بود برای نوشتن .....
وبلاگ یاسر ( دیوانه ) هم از اون وبلاگهایی بود که از استعاره نوشته هاش خیلی لذت میبردم ..سبک خودش رو داشت ..
.وبلاگ دیداد هم جز وبلاگهایی بود که همیشه نوشته هاش من رو به فکر میبرد که واقعا توی سر و ذهن این بشر چی میگذره و همیشه به خودش هم میگفتم ! از یک جمله اش خیلی خوشم میومد :
یبوست مثل ننوشتنه. وقتی حرف داری اونقدر که دلت گرفته، ولی نمی آد. نمی آآآآآ...د....
دانیال با دست نوشته های یک پیامبر سبکی متفاوت و جنسی متفاوت از اون چیزی که میشناختم داشت ..تم مذهبی ذاتی تمام نوشته هاش و ادبیات فوق العادش و از همه عجیبتر ، موسیقی وبلاگ قدیمش که یک ستار سوزناک بود .... همیشه من رو میکشید اونجا ..خیلی هاش رو نمیفهمیدم...جایی که از جنگ نوشته بود ...جایی که از عشق ...جایی که .....
....یک روز که توی کافی شاپ قدیم داتک ! نشسته بودم ..حمید رضا اومد و گفت :هاله یک سایت پیدا کردم ... خفنننننننننن !!!!! :))) ...............
..... من و پویا و حمیدرضا با هم شروع کردیم...هیچ وقت از هم نپرسیدیم که هر کدوم چه انگیزه ای داشتیم .
هر وقت که فکر میکردم ،واسه خودم یک قضاوتی میکردم ...شایدم نادرست بود ...همیشه فکر میکردم که پویا دنبال یک گمشده است !.شاید توی نظرات خواننده ها یک نشونی میشد پیدا کرد .
وبلاگ حمیدرضا بنظرم بی هدف میومد در نوشتن ....از یک سبک استامینوفنی یک دفعه میپرید به تغییرات نرم افزار گوگوری مگوری ....گاهی هم به یک مدل خوشگل ! ..... اما حمیدرضاست دیگه !.تنها کسی بود که اون سال به منم عیدی داد !!! :)))) اونم کتابای سیلوراستاین رو .....این آدم ! واقعا آدم عجیبیه ...... اما گاهی فکر میکنم من چرا مینوشتم ؟
بالا افتادن دفترچه خاطرات ذهنی من بود .... به قول خاتمی : چالشهای ذهنی من ، در بالا افتادن روان میشدن !!!
اما آیا واقعا این انگیزه کافیه ؟ خاطرات شخصی من و افکارم چه ارزش افزوده ای برای بیننده ها ایجاد میکنه ؟ شاید خیلی از بیننده های آشنا به دلیل کنجکاوی میخوندن ....
خیلی دوست دارم بدونم که هر کسی که وبلاگ میخونه به چه دلیل هر روز به وبلاگهای دیگران سر میزنه ؟ دوست دارم اگر کسی این پست رو میخونه به این سوال من هم جواب بده ....
....
اما بالا افتادن رو نمی بندم چون :
چرا توقف کنم ؟ چرا ؟
پرنده ها به جستجوی جانب آبی رفته اند .
افق عمودیست و حرکت، فواره وار ...
و در حدود بینش ،سیاره های نورانی می چرخند ...
زمین در ارتفاع به تکرار میرسد ....
و چاههای هوایی به نقبهای رابطه تبدیل میشوند.
و روز وسعتی است که در مخیله کرم روزنامه نمی گنجد !
چرا توقف کنم ؟؟؟ .......... راه از میان مویرگهای حیات میگذرد ...
ازت دلخورم هاله خیلی هم ازت دلخورم اتینهمه اینجا بودم چیزی بهم نگفتی؟ داشتیم هاله؟
اون آهنگ با صدای لارافابین هست
بالا افتادن برای من فقط یه وبلاگ نیست بلکه یاد آور خاطرات تلخ و شیرین زندگی خودمه.شاید بگی که دارم زیادی تند میرم!ولی تو این چند سال واقعا برای من اینجوری بوده.دیگه بهش حسابی عادت کردم.یه چیز دیگه اینکه خیلی بی انصافیه که به دلیل یه تغییر مثبت که تو زندگی همه معمولا هست(ازدواج) وبلاگ رو بیخیال بشی.من هم مثل تو بزرگتر شدم تو این مدت و خواسته هام هم تغییر کرده پس الان انتطار دیدن یه پست که در مورد آقا بیزی باشه رو ندارم.life must go on
دلیلی نداره...
من هیچ وقت تعطیلش نکردم و نمیکنم ...
آخه جزو شخصیتمه...یعنی خود شخصیتمه... مثل خودمه... یه وقتایی یخ میزنه... ولی با اولین گرما باز راه میفته...
مرسی که هستی
پایدار باشی
شاید به همان دلیلی که خودت وبلاگ سایرین را می خوانی ...
خیلی ها وبلاگ میخونند چون بیکارن
خیلیها وبلاگ میخونند چون از کاری که باید انجام بدن فرار میکنند
خیلیها وبلاگ میخونند چون میخوان یه چیزی واسه نوشتن پیدا کنند
خیلیها وبلاگ میخونند شایدم فقط نگاش میکنند
خیلیها ...
حالم از خیلیها بهم میخوره ;)
سلام..
والله من که اولین بار که اومدم وبلاگ شما هم قشنگ یادمه! از قالب و خط و رنگ نوشته هاتون خیلـــــی بی اندازه خوشم اومده ببوود! دیگه هر از گاهی سر می زدم!
اینم علت من برای خوندن وبلاگ شما
«خوبه ؛عالیه»
نگفتی اینجا مینویسی که! اونم اینهمه مدت ... باشه عیب نداره
من این جا میام چون اولین بار که اومدم شیفته اون جا پای بالای صفحه شدم از اسم آقا بیزی خوشم اومد از...
دلم خواست دنبال کنم!آقا جان دلم خواست بیام!چی می گی شما؟!
با
با غریب آشنا موافقم چون تو خودتم آدم کنجکاوی هستی
وبلاگ می نویسم چون روش خوبیه برای تخلیه شدن!! D: احتمالا ً یجور قاطی شدن با یه جماعتی هم هست و به نوعی ابراز وجود :) آدم احساس می کنه داره Share می کنه با دیگران. قبل از ۸۱ توی سررسید و تقویم می نوشتم. البته خیلی درهم برهم. هر چی میومد بیرون می ریختم اون تو. توی وبلاگ یکمی تزئین می کنم و هنری تر و خوشگل تر می نویسم! البته سانسور هم میشه! به هر حال دیگه از اون وقت خیلی کم توی سررسید نوشتم. حسش زیاد پیش نمیاد مگه اینکه خیلی خصوصی باشه.
وبلاگ می خونم چون سرگرمی خوبیه. منم که کلاً خورهء خوندنم!
سلام
خوبی ؟
از وبلاگ بلانش اومدم اینجا
می دونی اسم یکی از دوستای خیلی خوبم رو داری؟
بیا پیشم حتماْ...
baraye avalin bare webloget ro mikhoonam vali baghiye weblog hai ke ye chan vaghti hast donbal mikonam baziyasho be khatere jaleb neveshtaneshoon, baziya ro az sare foozooli, baziyashono bekhatere tarze tafakoreshoon va zaviye dideshon va baziya ro ham serfan be khatere vaght gozarooni mikhoonam :D
in ke chera minevisam ro khodam ham nemidoonam :))
سلام
نمیدونم.
پیروز باشی.
گاهی وقتا فکر میکنم که من چرا خودم مینوشتم ...
توی شرایط متفاوت به دلایل متفاوت ... قانون خاصی نبود ... گاهی نوشتنم با نوشتن روی کاغدی که قراره بسوزه و خاکستر شه فرقی نداشت ... نیازی نداشتم کسی بخونه ...
گاهی وقتا هم مینوشتم و دوست داشتم حتما یکی بخونه ... یه چیزی تو مایه های گوش شنوا و اینا ...
سر زدن به وبلاگا ! ... دلیل اون هم برای من در طول زمان ثابت نبوده ... اوایل سر میزدم به وبلاگا ... هر وبلاگی پیدا میشد ... پراکنده ... شاید در جستجوی گمشده ای !
ولی حالا دیگه نه ... حالا پای ثابت چند صفحه ی خاصم ... رفقام ثابتن ... دیگه از گشت و گذار های بی هدف خبری نیست ... شاید نشونه ی پیریه ! ... سکون ...
مثل یه کتاب ... که الان کوچیکاشم فراوونه ... مثل یه جیبیشه ... کوتاه و نیازمند زمان کم ... این روزا مردم خیلی عجله دارن ! ... شایدم حوصله ندارن ... به هر حال ... خوبیش اینه که مثل کتاب فقط یه طرفه نیست ... میتونم فقط بخونم و لذت ببرم ... یا اینکه نظرمم بگم ...خوب این خودش کلی مزیته !
من تو وبلاگا جاری بودن زندگیرو میفهمم ... خیلی وقتا که فقط خودمو مبینم وبلاگا بهم میگن که فقط خودت تنها نیستی ...
مینویسم پس هستم ...
کامنت میذارم پس هستم ...
کامنت نذارم هم هستم !
کلا من تلپم رفیق !
تو هم خوب کاری میکنی که اینجارو بیخیال نمیشی ...
:D
سلام عروس خانوم :)
خوب میکنی که اینجا رو نگه میداری... باور کن خوبه که بعد از چند سال بیای به دنیای گذشتهات و سیر رشدت رو مرور کنی... خیلی خوبه...
باور میکنم. منم دلم تنگ شده بود واسه اینجا.
شرمنده دیر جواب میدم هرچی گشتم ادرس میلت رو پیدا نکردم
i read weblogs when i face a difficult period in my work ... when i am busy with work i do not check weblogs that often
so for me it is an escape
i write my weblog for .... i dont know ... to get comments? but i do not get many, or at all
so it is a while that i do not write and just read
سلام
بقول دکتر شریعتی : نوشتن برای فراموش کردن است نه یادآوری .
دیگه اینکه باتوجه به این که همه ما دارای یک روح جمعی هم هستیم بعضی وقتها آدم تو خاطرات ٬ نوشته ها ٬ جدیداً هم تو وبلاگها دنبال خودش می گرده ٬ شاید گمشده هاشو پیدا کنه.
بنویس
برای دلت
برای دلم
درد را باید گفت
شادی را
حسرت را
داشته و نداشته را
بنویس عزیز نادیده
برای دلم برای دلت...
برای ارامش
اوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو
چ عجب !!!!
خوب من واسه این سر می زنم ک اگه مطلب ب درد بخوری نوشتن لذتشو ببرم (!)
نه هاله تو اینکارو نمیکنی ......... خواهش میکنم .......... کدوم کار رو؟!
این یک احساس همهگانیه!
گاهی هست و گاهی نیست!
اما پل را نباید خراب کرد!
اوایل برای رفع دلتنگی یک دوست قدیمی سر میزدم ولی واقعا شاید خیلی از حسهای مشترک باعث میشه که همیشه از بالا بیفتم:))))
?? Chi Begam
Ma Be Inja Na Peye Heshmat o Jah Amade-im
Az Bade Hadese Inja be Panah Amade-im
?? Ghaboole
man mikhonam chon
dost daram
vaghti ham dost nadaram nemikhonam
bishtar dost daram benevisam
ama hamishe neveshtehaye khodamo sansor mikonam
dost nadaram baghiye bekhonan
az har sadta yeki shayad gheser dar bere
na az har hezarta