بالا افتادن !
بالا افتادن !

بالا افتادن !

شب یلدای خود را چگونه گذراندید

 

 

بنام خدا... شب یلدای خود را چگونه گذرانده ایم ؟ ..ما دیشب اولین شب یلدایی بود که با آقا بیزی اینها در منزل خودمان بسر میبردیم....از چند وقت پیش بفکرافتاده بودیم که در این شب بلند نیمه پاییزی و زمستانی به کجا برویم...به منزل آقمونینا برویم یا برویم به منزل آقاشونین ها؟!؟!!؟ و این سوالی بود که در ذهن من همچون مرغی پرواز میکرد...در این هنگام بود که اهمیت خوردن شیر و ماهی که حاوی موادفسفری وکلسیمی میباشد خودش را به شدت نشان داد و ما تصمیم گرفتیم به جای اینکه ندانیم کجا برویم،همه را به خانه ی خودمان دعوت کنیم......از انجایی که ما مقداری سرمان بوی قرمه سبزی می دهد هرچه دیگران اصرار و التماس نمودند که تو را به ابل فضل ! بیاییم کمک ...اصرار کردیم که ما خودمان میدانیم که چه کنیم ....همان زمان بود که به درجه رفیع شهادت نائل گشتیم !زیرا که  به عادت روزهای امتحان در دانشگاه هیچ کاریمان را تا روز آخر نکردیم ولی یادمان نبود که دیگر نمیتوانیم تقلب سر امتحان ببریم و باید غذا بدهیم به ملت تا سیر شوند .....خدا عمر بدهد زری خانم را که آمد و خانه را مرتب نمود و کمی انار دانه کرد ....سرانجام میهمانان آمدند و محفل ما را به حضور خودشان رونق بخشیدند ......لاکن یادم نمی آید که چرا هیچ چیز نمیشنیدم ....فقط میدانم که در این خانه دقیقا میشود یک وجب در نیم وجب ،همه با صدای بلند از این سر قصر با اون سر قصر صحبت میکردند !!!! البته که هنوز مطمئن نیستم که آیا صدا میرسیده است یا خیر ... میدانم که فردا در بالابر آپارتمان همسایه ز من خواهد پرسید که یک قسمت داستان تیمور خان را متوجه نشده است که چرا زنش را طلاق داد ه است !!! ......یادم می آید صدای محاوره ای به زبان آلمانی هم به گوش میرسید ....خلاصه جای آنهایی که نبودند خالی بود ...یادم می آید که تا غفلت میکردیم کسی دستکش بدست در آشپزخانه به ظرفشویی چسبیده بود و باز باید از جا بلند میشدم و میرفتم التماس میکردم که تو به همونی که آن بالا قسم دادم ظرفها را نشورید........بگذریم.....فال حافظ مبسوطی گرفتیم...تازه من دیشب متوجه شدم که بعضی از شعرهای حافظ را سعدی گفته است !!!!!!

این بود انشای من درباره شب یلدای امسال ...

نظرات 6 + ارسال نظر
سام جمعه 1 دی‌ماه سال 1385 ساعت 10:57 ب.ظ http://jaane-shifte.blogsky.com

سلام

فکر کنم مقصودت این بود که بعضی از شعرهای سعدی را حافظ گفته است مگر نه؟ :)

دوست قدیمی -- سام

مجید کیبورد شنبه 2 دی‌ماه سال 1385 ساعت 01:35 ق.ظ

ما هم آخرین شب پاییزی خود را با یاد شب یلدای پارسال خود به پایان بردیم که شما بدون آقا بیزیتون (که البته در سفر فرنگ به سر میبردند)و همراه با اخویتان و همینطور اخوی بنده در عمارت ما شب یلدای قشنگی را گذرانیدیندینیم:))

رضا شنبه 2 دی‌ماه سال 1385 ساعت 03:31 ب.ظ http://blog.360.yahoo.com/newharzand

نمی دونم چی شد سر از اینجا درآوردم.خیلی گذرا وبلاگت روخوندم.قشنگ می نویسی،دستت درد نکنه

بلانش شنبه 2 دی‌ماه سال 1385 ساعت 05:09 ب.ظ

دلم برات تنگ شده بود هاله جان < یلدای خوبی بوده که! آجیل خورون و انار دانه کردن و حافظ خوانی و باغ مظفر دیدن هم از جمله برنامه های همان شب در منزل ما بود ...

مهتاب شنبه 2 دی‌ماه سال 1385 ساعت 08:11 ب.ظ http://paradise.blogsky.com

با سلام بدینوسیله از شما دعوت میگردد ضمن حضور در وبلاگ این حقیر در بازی ذکر شده شرکت نمائید. پیشاپیش از اینکه دعوت مرا پذیرا میگردید،‌کمال تشکر و امتنان را دارم. ؛)

ناشناس سه‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1385 ساعت 10:00 ق.ظ

به ما که خیلی خوش گذشت....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد