بالا افتادن !
بالا افتادن !

بالا افتادن !

یلدا بازی... (تاخیر)

بالاخره یکی پیدا شد که من رو به یلدا بازی دعوت کرد (‌مهتاب بانو)..نمی دونم هنوز بازی ادامه داره یا نه ...اما من برای اینکه عقده ای نشوم..بازی میکنم !!‌:))

پنج نکته درباره من :

۱- عاشق خونه گرم...راحت ...چای ..کامپیوتر و اینترنت و موزیک پس زمینه برای همه اینها با هم هستم ..بی شک غذای خوب و خوشمزه و یک رستوران ژیگولی..یکی از بهترین لذتهای زندگی منه ......

۲-  از ترافیک، رفتار مردم تو خیابون، روزمرگی و بی منطقی و بی احساسی  به شدت فراریم..

۳- آرزو داشتم که نویسنده تئاتر بشم .... (اما نشدم ) - ...وقتی سال ۷۵ دانشجو شدم به طرز وحشتناکی معتاد به سینما وتئاتر بودم  (سه شنبه ها فیلم خانه ملی و ۲ سال یکشنبه و چهارشنبه ها  به تنهایی سینما تک می رفتم )در برنامه بلند مدت یک گالری ، یک کافی شاپ شیک و یک کتاب فروشی برای بازنشستگیم طراحی شده !

۴- مطلقا از اینکه کسی بهم بگه فلان کار رو انجام بده خوشم نمیاد و تا جای ممکن از زیرش در میرم .

۵- هیچ وقت در زندگیم دلم نخواسته تا به مراحل قبلی برگردم و همیشه عاشق آینده بودم ....

منم افراد زیر رو دعوت میکنم :‌(اگه بازی هنوز تموم نشده باشه )

     پویا ، همین که هست ،کرم دندون ، پشه خوشبختی ، گوسبندانه

 

نظرات 10 + ارسال نظر
Saleh یکشنبه 3 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:29 ب.ظ http://weblog.salehoffline.com

جالب بود خوندنشون برام، معذرت می خوام که نشد دعوتت کنم 5 تا بیشتر نمی تونستم دعوت کنم من هم که اهل جر زنی نیستم :)

راشنو یکشنبه 3 دی‌ماه سال 1385 ساعت 05:06 ب.ظ http://rasno.persianblog.com

ای بابا میخواستم منم دعوتت کنم!:D

راشنو یکشنبه 3 دی‌ماه سال 1385 ساعت 05:30 ب.ظ

یلدا بازیم رو گذاشتم دیگه تو هم که قبلا دعوت شده بودی کار من آسون شد هورااا

مهستا یکشنبه 3 دی‌ماه سال 1385 ساعت 09:16 ب.ظ http://mahasta.com

وبلاگت رو گم کرده بودم...سلام دوست قدیمی

بلانش دوشنبه 4 دی‌ماه سال 1385 ساعت 09:35 ق.ظ http://pas-ici.blogfa.com

خونه گرمو منم هستم چون خونمون همیشه سرده این وقتا!!!!!چای که دیگه نگو! مثل آدامس میمونه همیشه هست !از ترافیک منم خوشم نمیاد اما وقتایی که دارم کتاب میخونم دلم میخواد ترافیکش کش بیاد!تنهایی سسینما رفتن ... این روزا نه دیگه بهم نمیچسبه ...از اوامر هم موا اوسی هیچ رقمه نیستمش! تو بند آخری من حیرونم ...این بازی سر دراز داره هاله جونم حالا نوبت منه : گوش بگیر :

۱. من شبای زمستون با جوراب پشمی میخوابم
۲.آرزومه مثل یه بالرین حرفه ای برقصم
۳.عاشق سیب زمینی سرخ کرده و بادام هندی ام !و از قورمه سبزی متنفرم!
۴.موقع نوشتن مطالبم گوش دادن به موسیقی کلاسیک را بر هر نوع دیگری ترجیح میدهم.
۵. خریدن خودکارهای اکلیلی رنگی رنگی را خیلی دوستدارم

مهتاب دوشنبه 4 دی‌ماه سال 1385 ساعت 09:53 ق.ظ http://paradise.blogsky.com

سلام. ممنون که نوشتی خانومی :) با اعتراف شماره یکت شدیداْ حال میکنم و موافقشم.
نمیدونم چرا احساس میکنم که اول صبح برات کامنت گذاشتم اما اصلاْ یادم نمیاد ؛) این همون آلزایمر خفیفیه که بهش مبتلا شدما :دی

delphica دوشنبه 4 دی‌ماه سال 1385 ساعت 02:53 ب.ظ http://delphica.persianblog.com

فقط زنده ام.یه مدت که دیر به دیر آپدیت می کردی دلم می گرفت، زود زود بیا...

ناشناس سه‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1385 ساعت 09:59 ق.ظ

من هم بازی.....

هدیه سه‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1385 ساعت 11:13 ق.ظ

هاله جونم سلام . وبلاگ کیوتی داری عین خودت . دوست داشتنی در عین سادگی . و از حالا به بعد منم به مشتریان بلاگت اضافه کن .
اگه بخوام ۵ نکته درباره خودم بگم
۱- عاشق اینم که برم سفر اول به کانادا - ایتالیا-سوئیس- اسپانیا . به جاهای خوشگل و باحال .عاشق اینم که یه تیپ اسپرت بزنم با یه کوله پشتی پر از خوراکی و شکلات و یه عالمه پول و یه دوربین دیجیتال و یه ام پی تری پلیر پر از موزیکهای مورد علاقه ام برم سفر .
۲- از ترافیک و هوای آلوده و آدمای متظاهر یا شل و وارفته و اونائی که الکی کلاس میان خوشم نمیاد ترجیح میدم با آدمهائی ساعاتم رو بگذرونم که لبخندهاشون قشنگه و صمیمی و مثبتن و میشه باهاشون به همه چی خندید و خوش بود و خاطرات قشنگی رو داشت.
۳-آرزو دارم برم اونور آب دلم میخواد برم همیشه حس یه مسافر رو داشتم اما خوب دلبستگیهای اینجا نمیذاره رها شم و برم .اگه بشه مامانی رو هم ببرم خیالم راحت میشه و با انرژی میریم تو دنیای بیگانه اما رها .
۴- از گذشته متنفرم دلم میخواد شاد باشم و رها . دلم میخواد آدمای دوروبرم رو شاد کنم روی چمنهای سبز و خیس غلت بزنم یا بپرم وسط دریاچه ای با صفا و فریاد بزنم خدایا من خوشبختم و ممنونم برای همه چی و خیلی چیزا که بهم دادی و میدی و من لایقشون نیستم
۵- بعد از تموم اینا دلم میخواد یه نفر تو زندگیم بیاد که بتونم به شونه های مردونش تکیه کنم و دیگه نگران هیچکس و هیچ چیز نباشم کسی که وقتی بهش برسم دلم پروانه ای بشه کسی که بدونم تنهام نمیذاره و منو برای خود خودم میخواد ... برای همچین آدمی زندگیمو میدم و کاری میکنم که خودشو خوشبخت ترین آدم روی زمین حس کنه ... میدونم اونروزم میرسه خدای من خیلی مهربونه و به موقعش همه چی رو جور میکنه ....... وای هاله خیلی حس باحالی داد از خوندن مطالبت و ببین چه جوری جوگیر شدم !!! شاد باشی

دیوانه سه‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1385 ساعت 11:25 ق.ظ http://divane.blagsky.com

تو دلمو شکستی که منو یلدا بازی دعوت نکردی !


شوخی کردما ....
من خوبم .
شکیتن دل کار سختی نیست ولی مال من جوری است که به دل نمی گیرم برای همین ید طولایی می خواست
که یکی هم داشت .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد