خیلی بی دلیل با یک لبخند خیلی گنده جلوی لپ تاپ قراضه عهد دقیانوسم نشستم و با تمام وجودم دارم نفس میکشم.... و ذره ذره این هوای نمدار رو که از لای پنجره به زور خودش رو به داخل اتاق پرتاب میکنه در عمق ششهام حس میکنم .... غرقه در آرزوها و خیالات به روزی فکر میکنم که همیشه توی رویاهای من ، زنده بودن و هستن ... هر قدمی که برمیدارم برام امیدبخش روزهاییه که همیشه میبینمشون ....
دوباره احساس جوونی میکنم..حسی که خیلی وقت بود ازم دور بود....
دارم کتاب بادبادک باز رو میخونم...بعد از اینکه کیوان دربارش تو وبلاگش نوشته بود کلی برام جالب بود و حالا میبینم که واقعا کتاب با کشش و جالبیه ..آدم واقعا حسش میکنه .... این اولین کتابیه که بعد از مدتها دارم میخونم و نصفه ولش نکردم !!!:))
من سردم
و انگار هیچگاه گرم نخواهم شد
و باز هم دلم می خواهد فریاد بزنم
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف در ذهن یک کوچه تنها ترم
بیا ٬ تا برایت بگویم . . .
سلام خاله
واقعا از خوبیهات بگو - نه از کتاب نخوندنت :)
حال من را هم بپرس
خیلی ها از بادبادک باز تعریف کردن.حتا کسانی که نظرشون واسه م مهم بود خوندنش رو توصیه کردن.اما نمی دونم چرا وقتی رفتم تا بخرمش و وقتی ورقش زدم خوشم نیومد!!!
شاید چون اون بیچاره افغانی بود.ولی خب تعریف های اینور و اونور از این کتاب خیلی زیاده.شاید منم تسلیم شدم.
خوش بحالت که حس جوونی میکنی بین خودمون من اصلا این حس یادم رفته شاید چون خسته و حیرانم... کاش میشد باز آدم میشدم و با شادی و امید و دیوانه وار به آسمان میجهیدم!! بادبادک باز رو امروز میرم سراغش بنظر بامزه میاد
من shel silverstein هستم و آمده ام تا حق کوپی رایتم را بگیرم .. .
منظورم اسم وبلاگ شماست انتخاب زیرکانه ای بود موفق باشید .
سلاام عزیزم
چططوری......
نوشته هات جالبه
من که خوشم امد خوشحال میشم به من هم سر بزنی
فعلا بابای
سلام.. اسم نامزدمو تو گوگل سرچ کردم یکی از گزینه ها وبلاگ شما بود کنجکاو شدم... و حالا اینجام.. من فیلم کوتاه میسازم .. انگار اهل فیلمی.. اینم از ما یادگاری داشته باش:
ساده باشیم
چه در باجه یک بانک...
چه در زیر درخت. . .
سهراب سپهری.
خوش و خندون باشی...