بالا افتادن !
بالا افتادن !

بالا افتادن !

بلانش

از تمام آنها که در دنیای مجازی می شناختم ،بلانش عزیزم مانده ....بلانش برایم پیغام گذاشته... و چقدر خوشحال شدم از دیدن نامش :)اکثر وبلاگهایی که دوست داشتم فیلتر شدن !! وبلاگ کیوان هم فیلتر شده !!! این فیلتر شکن لعنتی هم کار نمیکنه!

به این فکر میکنم که چقدر عجیب است این دنیای مجازی که در آن از یکدیگر تنها نامی میشناسیم مجازی و وبلاگ و اندیشه هایی که گاه در دنیای واقعی نهان و ناگفته هستند...

جالب است نه ؟ ...نمی دانم وقتی که بچه های ما بزرگ می شوند و ما پیر..این دنیای عجیب چگونه خواهد بود....چیزی که الان هست رو مادر و پدرهای ما به خواب هم نمیدیدند ...

بگذریم از تمام این حرفها...بلانش عزیزم دلم برایت و برای نوشته های زیبایت تنگ شده بود...حس غریبگیم از دیدن پیغامت ،دوباره جایش را به آشنایی داد ...

دوباره خواهم آمد..دوباره از نو :)

اخبار

 

 

حیفم اومد براتون نگم این خبرا رو :

 

1-                                                                                                                                                                                                   اخبار میگفت که دو روز پیش خانومی به دادسرا مراجعه و شکایت کرده..داستان از این قراره :

چند وقت پیش فردی که خودش رو محمد رضا گلزار معرفی کرده زنگ میزنه و از این خانم برای شرکت در یک فیلم به عنوان سیاهی لشکردعوت میکنه ....و میگه که ما به 15 نفر خانم احتیاج داریم به عنوان سیاهی لشگر و شما برامون پیدا کنید...خودتون 3000 تومان و بقیه نفری 15 هزار تومن به حساب ... بریزید ....خانم و دوستان هم با نبوغ تمام ! این کار رو میکنند و بعد از مدتی آقا تماس میگیره و میگیه لطفا نفری ایکس تومن دیگه به همون حساب واریز کنید و درخواستتون را با فیش پرداخت به شماره فلان فکس کنید...خانوما انجام میدن اما بعد از مدتی مشکوک میشن ...خانم که شماره آقا رو برداشته بوده پیگیری میکنه و میبینه که شماره ای که باهاش تماس میگرفته از زندان اوین بوده !!!!!!!!! خلاصه کاشف به عمل میاد : آقایی که به جرم کلاه برداری در زندان بوده در این مدت از طریق این خانم و موارد مشابه چند میلیون تومانی به حسابش ریخته و اصلا هم از این کارش پشیمون نیست ...چون اعتقاد داره وقتی کسی به این راحتی پولش رو میده به فرد غریبه حقشه که کلاه بره سرش !!!!!!

خلاصه مطلب ...

 

بدجوری رو دنده غر غر کردنم .... :))))

صرفه جویی در زمان با کاهش ترافیک !

خبر : برای کاهش ترافیک، ساعت کار بانکها از ۹ صبح شروع می شود .

هاله : راه یک ربعه رو در ۴۰ دقیقه رفتم !‌ ۱:۱۰ دقیقه هم در بانک معطل شدم !!!‌خیلی کیف داد !!!‌

یوم الشک !‌

خیلی برام جالبه که با این پیشرفت علم . هنوز علما باید برن بالا پشت بوم و دستشون رو بزارن بالای ابروشون و بگردن دنبال ماه ...

حقوق !

بعد از ۴ ماه بالاخره حقوق گرفتم ...هر کس شام میخواد فورا اعلام کنه تا در صف مشتاقان قرار بگیره ! :))

کتابخوانی !

دارم یک کتابی میخونم به اسم خلخال که خاطرات ۵ زن مصریه که واقعا دردناکه !

 

فعلا گودبای ...

 

 

این کارگردان سزیال نرگس واقعااااا ( با عرض معذرت خیلی خیلی زیاد ) ....یده !  من نمیدونم یعنی چی که بهروز و نسرین دو تا اتاق دارن با دو تا تخت یک نفره !!!! لابد پس فردا هم میگن بچمون نمیشه !!!!!

اصلا من نمیدونم چرا هردفعه نگاه میکنم و فحش میدم ...باز فرداشبش هم نگاه میکنم !!!!!!!!!!!!!

انقدر سوژه های فحش و بدوبیراه زیاده تو این سریال که آدم شک میکنه کارگردان اکابر رو گذرونده باشه !!!

سوال .....

                

 گاهی اوقات دچار حسی میشم که پویا هم یه بار تو سیاه روشن نوشته بود .....یعنی وبلاگ رو تعطیل کنم ..

هر روز صبح که بلند میشم ..تا شب هزار تا موضوع هست که با خودم میگم که شب تو بالا اافتادن بنویسم..اما وقت نوشتن که میشه ....همه چیز از تو سرم میپره !!!

این چند روزه داشتم وبلاگهایی که همیشه میخوندم رو مرور میکردم و نگاه میکردم...مثل وبلاگ کیوان ( از پشت یک سوم ) ..خیلی خوب یادمه که چه موقع شروع کرد :

کوچه‌ها سرد است و دلها زمهریر
سالهاست که میان کوچه دلها زمستان است.

...از یک کامنتش خیلی خندم گرفته بود...یکی نوشته بود: باشه فردا میام.با یک چراغ هم میام !!!! ...

روزای اول ..نوشته های اول.... و حالا هر روز تعداد زیادی بیننده داره ...واقعا جای آفرین داره ...چون خیلی هدفمند و با پشتکار نوشت .....اصلا مهم نیست که من میپسندم یا نمیپسندم...مهم اینه که اون کاملا هدفمند بود برای نوشتن .....

 وبلاگ یاسر (‌ دیوانه )‌ هم از اون وبلاگهایی بود که از استعاره نوشته هاش خیلی لذت میبردم ..سبک خودش رو داشت ..

.وبلاگ دیداد هم جز وبلاگهایی بود که همیشه نوشته هاش من رو به فکر میبرد که واقعا توی سر و ذهن این بشر چی میگذره و همیشه به خودش هم میگفتم !‌ از یک جمله اش خیلی خوشم میومد :

یبوست مثل ننوشتنه. وقتی حرف داری اونقدر که دلت گرفته، ولی نمی آد. نمی آآآآآ...د....

دانیال با دست نوشته های یک پیامبر سبکی متفاوت و جنسی متفاوت از اون چیزی که میشناختم داشت ..تم مذهبی ذاتی تمام نوشته هاش و ادبیات فوق العادش و از همه عجیبتر ، موسیقی وبلاگ قدیمش که یک ستار سوزناک بود .... همیشه من رو میکشید اونجا ..خیلی هاش رو نمیفهمیدم...جایی که از جنگ نوشته بود ...جایی که از عشق ...جایی که .....

 ....یک روز که توی کافی شاپ قدیم داتک ! نشسته بودم ..حمید رضا اومد و گفت :‌هاله یک سایت پیدا کردم ... خفنننننننننن !!!!! :)))  ...............

..... من و پویا و حمیدرضا با هم شروع کردیم...هیچ وقت از هم نپرسیدیم که هر کدوم چه انگیزه ای داشتیم .

 هر وقت که فکر میکردم ،واسه خودم یک قضاوتی میکردم ...شایدم نادرست بود ...همیشه فکر میکردم که پویا دنبال یک گمشده است !.شاید توی نظرات خواننده ها یک نشونی میشد پیدا کرد .

وبلاگ حمیدرضا بنظرم بی هدف میومد در نوشتن ....از یک سبک استامینوفنی یک دفعه میپرید به تغییرات نرم افزار گوگوری مگوری ....گاهی هم به یک مدل خوشگل ! ..... اما حمیدرضاست دیگه !.تنها کسی بود که اون سال به منم عیدی داد !!! :))))  اونم کتابای سیلوراستاین رو .....این آدم ! واقعا آدم عجیبیه ...... اما گاهی فکر میکنم من چرا مینوشتم ؟

بالا افتادن دفترچه خاطرات ذهنی من بود .... به قول خاتمی : چالشهای ذهنی من ، در بالا افتادن روان میشدن !!!

اما آیا واقعا این انگیزه کافیه ؟ خاطرات شخصی من و افکارم چه ارزش افزوده ای برای بیننده ها ایجاد میکنه ؟ شاید خیلی از بیننده های آشنا به دلیل کنجکاوی میخوندن ....

خیلی دوست دارم بدونم که هر کسی که وبلاگ میخونه به چه دلیل هر روز به وبلاگهای دیگران سر میزنه ؟ دوست دارم اگر کسی این پست رو میخونه به این سوال من هم جواب بده ....

....

اما بالا افتادن رو نمی بندم چون :

چرا توقف کنم ؟ چرا ؟
                                               

     
پرنده ها به جستجوی جانب آبی رفته اند .
                ا
فق عمودیست و حرکت، فواره وار ...
                      و در حدود
بینش ،سیاره های نورانی می چرخند ...
                           زمین در
ارتفاع به تکرار میرسد ....
                       و چاههای
هوایی به نقبهای رابطه تبدیل میشوند.
                و
روز وسعتی است که در مخیله کرم روزنامه نمی گنجد !

                 چرا توقف کنم ؟؟؟      .......... 
راه از میان مویرگهای حیات میگذرد ...
        

ایجاد هیجان برای مشتریان نقل !

 

با عرض شرمندگی از دکتر هیچ خبری نشد..........و من باز اومدم !

 

همزمان باآموزش زبان ترکی توسط دوستان به اینجانبان....یک بسته نقل ارومیه امروز به دستمان رسید با مارک :‌نقل قاسمی !

روی جعبه نوشته بود :

ایکه گفتی نقل همچون شکر است        تو بدان نقل قاسمی دگر است

هرکجا میگذری شهر پراز نقل تر است      همه دارند ولی نقل قاسمی دگر است !!

 

 

توفیق اجباری !!

 

 

 

بهانه جور شد !

در کامنتهای یادداشت قبل یک پیغام از دکی جون بود که یه جورایی مصداق این بود که : کور از خدا چی میخواد ؟ ..دو چشم بینا !!

حالا بماند که من درباره این وبلاگ چقدر این پا اون پا کردم..حالا دیگه رو حرف دکتر ناشناس نمیشه حرف زد ووبالاخره زحمت کشیدن درس خوندن تا برای مملکت مفید باشن :

سلام / من دکتر محمد سرابی زاده هستم من تنم می خاره برای هک کردن  می خواستم وبلاگت رو هک کنم ولی دلم برات سوخت تو ۲ روز وقت داری اسم وبلاگ من که است
http://www.hacktraining.blogfa.com    تو لینک دوستان بنویسی مگه نه از وبلاگت خداحافظی کن از همین الان
خوب   پس سرس برو من رو تو لینک دوستان بنویس مگه نه خداحافظی کن از وبلاگت
 
دکتر به روی چشم !!
  گووووووووووود بایییییییییییییییییییییییییییی اوری بادی ......( اما یادتون یاشه : عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد )

سلام ۸۵

 

 

           

 

سلام ....

میگن هر سالی رو هر جوری شروع کنی تا آخرش همینجوریه ......من امسال با یک لبخند بزرگ و یک خونه شلوغ ....و یک عالمه امید شروع کردم!

این اولین نوشته من در سال جدیده ....نگاه که میکردم دیدم که آخرین پست من در بالا افتادن مربوط به دقیقا  ۲۴ روز قبله و در این ۲۴ روز کلی اتفاق افتاده ...... ما از یک خونه ۲۵ ساله به یک خونه جدید نقل مکان کردیم ..درست شب سال نو از اون خونه و خاطرات و درودیوارها به یک خونه جدید اسباب کشی کردیم و اون خونه خوب رو با تمام خاطرات خیلی خوب و خیلی بدش در گذشته جا گذاشتیم :)

در این ۲۴ روز یک سال عبور کرد .....و سال ۸۴ شد ۸۵ ! به همین سادگی .........

طبق معمول هر سال مرور نکردم و ننوشتم از خاطراتم در سالی که گذشت چون سال ۸۴ سخت ترین سال زندگیم تا امروز بود و در اون خیلی خوب و خیلی بدهایی رو تجربه کردم که هرگز فکر نمی کردم ....رویارویی با لحظه هایی که ...... بگذریم ...هر چی بود گذشت ...هم خیلی خوب ..هم خیلی بد ...تنها چیزی که موند تجربه های یک عمر زندگیه که همیشه باید نگاه کرد و دیدشون ......

اما امسال ................... کلی تحولات داره اتفاق میفته که شاید پارسال این موقع حتی از تصورش خندم میگرفت ..برای امسال کلی برنامه دارم.....

امسال .یعنی در کمتر از دو ماه دیگه من وارد یک مرحله جدید از زندگیم میشم ....

امسال میخوام به سلامتیم بیشتر توجه کنم و باقیمونده مشکلات جسمیم رو کاملا حل کنم ..

امسال برای کاربین  کلی فکر و ایده دارم که امیدوارم به مقصد برسه ...

امسال میخوایم دوباره شروع به تحصیل کنیم و درس یخونیم ....

امسال میخوام در ارتباطات فامیلی تغییر ایجاد کنم و شروع به معاشرت بیشتر با فامیل کنم ....

امسال به اون ایده همیشگی که همیشه آرزوم بوده میخوام بیشتر فکر کنم و بستر اون رو برای سال آینده آماده کنم ...

و خلاصه کلی فکر دیگه که برای انجام ژذیریش چند تا شرط مهم هست :

۱- خدا کمکمون کنه .

۲- زنده و سلامت باشیم

۳-به صلاحمون باشه ...

حالا آخر سال میتونیم بیایم نگاه کنیم که سال ۸۵ به کدومیک از بالایی ها رسیدیم !

دیگه هیچ وقت یادم نمیره......این سیبی که به بالا پرتاب کردیم...هزار چرخ میخوره تا به پایین برسه .......      

 

هپی دیز !

 

 

 

نوشتن دو تا پست مکش مرگ من درباره ازدواج باعث شد که دوستان و حتی شاگردان !!‌ با کلاشینکف به اینجانب حمله کردند و من از ایجاد این ناهنجاری در بین دوستان کمال عذر خواهی رو می نمایم !!!‌     آقا حالا من از ذوق این قصه های سیندرلایی دوستان دختر و پسر یه دوکلمه ذکر مصیبت نوشتم .......چه حرفا که گفته نشد !!‌:))))

بد نیست چند تا از این نظرات رو بخونید :

پویا گفت :  ازدواج امریست مقدس که تا تجربه اش نکنی نمیفهمی چه غلطی کردی!!!!! =))

پوریا :همه ازدواج کردن اما فکر می کنی چند تاشون خوشبخت بشن ( ایشالا همشون ) !

مانا:اگه دنبال یه دردسر خوب می گردی حتما شوهر کن!یه پروژه عظیم که جایی به ثبت رسوندی و همه منتظر نتیجه اش هستند!

غریبه : شنیدم خودتونم دارین اطدواج می کنین هاله خانم  !!!!!!!!!!!!

بی نام:شما خودتون عروسی کردین؟ !!!!!!!!!!!!!

بدون امضا:سلام هاله خانوم . خوب عروسی که بد نیست !!؟

ققنوس:خوبه رو تعداد تبریک ارزونتر تموم میشه ! ... مبارک باشه جمیعا !

از همه بددددتر .......این شاگرد ماست !!! بعد یه عمری یکی گفت من شاگرد شما..اونم اینجور :

‌فکر کنم خانم استاد بدجوری زده تو نخ ازدواج!! .... تازه گی ها همش پستهای ازدواجی می زنه .... پیشنهاد می کنم وبلاگ بنیاد امور بیمارهای خاص ( شاخه ازدواج) رو فعال کنه ...

آقای شاگرد!‌یک ضرب المثل چینی ! هست که میگه :‌آی هو فور یووووو !!!!!!!! فکر کنم کسی صدای شما رو نمی شنوه که پول دکورتون رو نمیده !!!!!! با عرض معذرت !!!!!‌:))

 

خلاصه اینکه این برف و بارون این چند روزه یکم چهره زمستونی به تهران داد و این زمستونی گوگوری مگوری کلی شاده ! ....راستی یکی به خاطر اعتقاد به این که دندونهای اون اسب پیش کشی رو نمیشمرن...یه ساعت امگا کادو میخواد !! من واقعا از این دوست عزیز کمال تشکر و قدر دانی رو میکنم ...خسسسسسسسسسسسته نباشیییییییی !!!!   

هنوز خونه ایده آل پیدا نشده و اون همسایه های خوشبخت ما رو پیدا نکردند !!

مطالعه رو به صورت جدی شروع کردم ...اون هم از نوع تخصصی .....هر شب حداقل یک الی یک ساعت و نیم مطالعه میکنم ....و اصلا خستگی و اینا هم به مطالعه ربطی نداره ...

دیگه اینکه دیشب با بیزی و شکیب رفتیم کافه کوبا تو میلاد نور و خیلی خوب بییید ... مخصوصا قسمت ورود به پارکینگش و جای پارک علی !!!!!!‌

 

 

فلسفه ازدواج

 

 

 

 تو این فیلمه آل پاچینو یه چیز باحال گفت ! گفت : آخرین کار مشترکی که من و همسرم انجام دادیم، ازدواج بود !!!

(این عکسه مال براید کرپه ..من خیلی دوست دارمش )