اوراههای دوری را پیموده بود تاگرانبهاترین را بیابد و حالا که آنرا در همین حوالی یافته بود ،نمی دانست که اصلا آنرا برای چه میخواسته است !؟ چه شبها که در اندیشه گرانبهاترین ، نخوابیده بود و چه روزها که از شهری به شهر دیگر نپیموده بود ! - ای گرانبهاترین ! نمی دانم که تو را برای چه می خواسته ام !ای کاش هرگز تو را نیافته بودم !حال که گرانبهاترین را یافته ام ..دیگر میلی به یافتن هر آن چه غیر از توست،ندارم !
پسرک دستانش را مشت کرد و گرانبهاترین را در آن فشرد و با دورخیزی ناگهانی ،آن را از بالای صخره ها به دریا پرتاب کرد !! صبح فردا،وقتی پدر از خواب بیدار شد ،پسرک را دید که با قایقی کوچک در میان امواج بود و به دنبال گرانبهاترین میگشت !
روزهای زیادی به همین ترتیب میگذشت.پسرک هر روز برای یافتن گرانبهاترین به دریا میرفت ..به آب میپرید..با قایق دور میشد ..ماهی میگرفت..مرجانها را نگاه میکرد ..و ...باز میگشت .
آن پسرک امروز پیرمردیست؛ولی هنوز هر روز با طلوع آفتاب قایقش را به آب می اندازد،شنا میکند، ماهی ها را نگاه میکند ..دور میرود..نزدیک میشود و ..باز میگردد .. او دیگر فراموش کرده است که به دنبال گرانبهاترین میگشته است ..او امروز چیزهای زیادی درباره دریا میداند . قطرات بی پایان امواج کوچک و بزرگ
سنگها و گیاهان عجیب و زندگی اسرار آمیز زیر آب ! او دیگر به دنبال گرانبهاترین نمیگردد...قلب او آرام و مطمئن است !
گرانبهاترین همینجاست ......... جایی زیر همین امواج ....... ....در دل همین دریا ! .............
ناشناس
سهشنبه 5 اسفندماه سال 1382 ساعت 01:28 ب.ظ
این داستان کاملا با زندگی ما انسانها مطابقت داره. همیشه دنباله بهترین و عالیترین و ترینهای دیگه میگردیم و وقتی اونها رو بدست میاریم دیگه نمی دونیم باید چیکار کنیم ..... نمی دونیم دیگه برای چه چیزی باید تلاش کنیم پس انگیزه امان را از دست می دهیم .... کار جالب تر اینکه برای ایجاد دوباره انگیزه در خودمان کار بدتر میکنیم ..... بجای اینکه هدف عالیتر و بزرگتری برای خودمان تعریف کنیم می خواهیم همان انگیزه های قبلی را دوباره زنده کنیم ..... پس گرانبهاترین را رها میکنیم تا انگیزه بدست آوردنش دوباره در ما زنده شود ..... ولی نمی دانیم که شاید دیگر این شانس به ما نکند و ما نتوانیم آنرا دوبار به چنگ آوریم ......... همیشه گرانبها ترین ها در جلو نظر ما هستند ولی چون ما به دیدن آنها عادت کرده ایم آنها را نمی بینیم و در دوردستها بدنبالشان می گردیم .
بانوی عشق و اشک و شبنم سلام.اینجا رو چند وقتیه که میبینم.مطالبتو دوست دارم.این اولین کامنتی هست که از من میبینی احتمالا.منتظر مطلب جدیدت هستم.به خدا عشق و امید میسپرمت.دریائی باشی..
فرناز
چهارشنبه 6 اسفندماه سال 1382 ساعت 09:31 ق.ظ
من با ناشناس کاملاْ موافقم آره آدما وقتی بهترینو پیدا می کنن چون دیگه هیچی ارضاشون نمی کنه نمی دونن که باید چیکار کنن و این خیلی بده چون به احتمال خیلی خیلی زیاد شانس بدست آوردن بهترین نه تنها کم بلکه به هیچ تبدیل میشه ...
سلام! من عبوری در خانه شما رو زدم. امیدوارم نا خونده نباشم. قلم روانی داری و دل زیبائی .! پیروز باشی. به خانه دل منم سر بزن. هرچند که چندان لطیف نیست!!!!!!!!!! خدا نگهدار
گرانبهاترین او برای من ناچیزترینه... گرانبهای من در قله کوهی است قاف صفت... که این گرانبهاترین من برای تو ناچیز ترینه... اینهم یک تعریف دیگه... دیدید که اون پیرمرده هم گرانبهاترینش از یادش رفت؟ همینه ... دنبالش نگردین چون هر روز یه چیزه...
سلام هاله میدونی من دنیای زیر آبو بیشتر از دنیای بیرون دوست دارم آخه اون زیر گرانبهاترین هست سکوت هست و یه عشق حقیقی عشقی که فقط ساکنان اونجا و کسانی که رفتن اون پایین میدونن چیه امیدوارم همه تون یه بار تجربه اش کنین شاد باشی و پایدار تا همیشه تا ابد
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
پسوند ترین هیچوقت یکی نیست و همیشه ترینی روی ترین بوده.
خیـلــی قشنـــگ بـــود
پس چرا باز هم می رفت دریا اگه دیگه دنبالش نمی گشت؟؟
سلام. شاید چون گرانبهاترین رو زود پیدا کرد قدرشو ندونست؟ موفق باشی...
همش دور خودمون می گردیم که آروم بشیم ... نمی دونیم همین دور چرخیدن آرامش رو از ما گرفته ...
از این جمله کلیشه ای همیشه پرهیز می کنم که چقدر قشنگ بود .
این داستانت حس متفاونی را در ذهن جاری می کرد .
هاله سریع اعتراف کن این داستان از کجا کش رفتی ؟ :))
اما نه قشنگ بود ... ابجی جان خودمانی دیگر ...
بگذار تا مقابل روی تو بگذریم ..... دزدیده بر شمایل خوب تو بنگریم/////
دیگر سخن مگو/// دل به امواج بسپار /// باید رفت... /// می آیی سوار ابرها بشویم /// آنطرف آسمان جای کوچکی هست که خالیست /// و خالی یعنی عشق
عذر میخوام ازتون ... کامنت ما قبل این کامنت که بدون درج مشخصات مربوط به من هست/// از عجله زیاد این اتفاق افتاد /// باز هم معذرت میخوام
همین. گرانبهاترین یک بهونه ست. برای جستجو و برای زندگی.
سلام خوبی...زیبا بود..
این داستان کاملا با زندگی ما انسانها مطابقت داره.
همیشه دنباله بهترین و عالیترین و ترینهای دیگه میگردیم و وقتی اونها رو بدست میاریم دیگه نمی دونیم باید چیکار کنیم ..... نمی دونیم دیگه برای چه چیزی باید تلاش کنیم پس انگیزه امان را از دست می دهیم .... کار جالب تر اینکه برای ایجاد دوباره انگیزه در خودمان کار بدتر میکنیم ..... بجای اینکه هدف عالیتر و بزرگتری برای خودمان تعریف کنیم می خواهیم همان انگیزه های قبلی را دوباره زنده کنیم ..... پس گرانبهاترین را رها میکنیم تا انگیزه بدست آوردنش دوباره در ما زنده شود ..... ولی نمی دانیم که شاید دیگر این شانس به ما نکند و ما نتوانیم آنرا دوبار به چنگ آوریم .........
همیشه گرانبها ترین ها در جلو نظر ما هستند ولی چون ما به دیدن آنها عادت کرده ایم آنها را نمی بینیم و در دوردستها بدنبالشان می گردیم .
از کلوچه چه خبر ..... !
این تاکید هایی که تو نوشته هات داری رو خیلی دوست دارم........شاد باشی،حباب!
نمی خوام تکراری باشه.
ولی نمیتونم نگم که خیلی قشنگ بود..
شادترین باشی
بانوی عشق و اشک و شبنم سلام.اینجا رو چند وقتیه که میبینم.مطالبتو دوست دارم.این اولین کامنتی هست که از من میبینی احتمالا.منتظر مطلب جدیدت هستم.به خدا عشق و امید میسپرمت.دریائی باشی..
سلام .... اجازه تبادل لینک میدید؟
من با ناشناس کاملاْ موافقم آره آدما وقتی بهترینو پیدا می کنن چون دیگه هیچی ارضاشون نمی کنه نمی دونن که باید چیکار کنن و این خیلی بده چون به احتمال خیلی خیلی زیاد شانس بدست آوردن بهترین نه تنها کم بلکه به هیچ تبدیل میشه ...
هاله بنظر من اون هنوز هم نتونسته گرانبهایی رو پیدا کنه
من وبلاگ شومارو می خونم و اگه نکته ای باشه حتما که حرف دلم باش باز گو میکنم
هیچ وقت برای بالا بردن امنیت سیستم خود دیر نیست abc-security اینبار با الفبای امنیت مشکل های شما حل خواهد شد.
سلام! من عبوری در خانه شما رو زدم. امیدوارم نا خونده نباشم. قلم روانی داری و دل زیبائی .! پیروز باشی. به خانه دل منم سر بزن. هرچند که چندان لطیف نیست!!!!!!!!!! خدا نگهدار
گرانبهاترین او برای من ناچیزترینه...
گرانبهای من در قله کوهی است قاف صفت...
که این گرانبهاترین من برای تو ناچیز ترینه...
اینهم یک تعریف دیگه...
دیدید که اون پیرمرده هم گرانبهاترینش از یادش رفت؟ همینه ...
دنبالش نگردین چون هر روز یه چیزه...
پایدار باشید
سلام جونم. مطلب تازه چرا نداری ؟ منو بد عادت کردی جون هاله.
مگه پرسیده بودم نظرت در مرد وبلاگم چیه؟
آخی! خیلی ناز نوشتی ..مرسی که اومدی پیشم بازم از این کارا بکن
خیلی خوشگل بود.
میشه آپدیت کردی خبر بدی؟ هی میام خیط میشم :(
و خاک بر سر من که تو رو انقدر دیر کشف کردم
آره خوب..شاید..ممکنه!!!...اره خوب...
سلام هاله
میدونی
من دنیای زیر آبو بیشتر از دنیای بیرون دوست دارم
آخه اون زیر گرانبهاترین هست
سکوت هست
و یه عشق حقیقی
عشقی که فقط ساکنان اونجا و کسانی که رفتن اون پایین میدونن چیه
امیدوارم همه تون یه بار تجربه اش کنین
شاد باشی و پایدار
تا همیشه
تا ابد