کی باورش میشد ؟
مرگ در اون فضا موج میزد..اما هیچ کس حواسش نبود..هممون فکر میکردیم تا ابد زنده ایم و به افتخارات خیالی خودمون و به حق های نداشتمون میبالیدیم ....
چه کسی باور میکرد ؟!؟!؟!
من مرگ یک نفر رو دیدم..در لحظه ای باور نکردنی که هیچ سایه ای از مرگ رو نمیشد لمس کرد ... روی سن در لحظه اهدای افتخارات ...در لحظه ای که فکر میکرد میوه تلاشها و بی خوابیها ُ دلشوره ها و امیدواریهاش رو می چینه ...چه کسی باور میکرد...یک سالن در شوک بود .... اون همون لحظه برای همیشه رفته بود..اما هیچ کس باور نمی کرد ....
به اون که فکر میکنم..همه چی در نظرم پوچ و بی ارزشه .....چه بی دلیل تلاش میکنیم ...
تمام طول آشنایی ما با اون به اندازه ۳ روز دیدن اون فرد در نمایشگاه بود .. و نه بیشتر..اما اون یک انسان بود..از جنس من..از جنس تو ....
مرگ به همین سادگی بود که درک کردم ... و هیچ وقت تصور نمی کردم که اینقدر نزدیک و این قدر بی دغدغه و این قدر بی امان باشه ...
به نظرم تمام این تلاشها ..دیوونگیها ..بی معنی میاد..بیزی میگه : نمی شه به خاطر لحظه ای که نمی دونیم کی و کجاست ..بی حرکت وایسیم و نگاه کنیم...
راست میگه .... منم بی حرکت نمی مونم ..منم به راهم ادامه میدم.. اما اینبار هوشیار تر و آگاه تر از وجودی که همیشه با منه ..قدم به قدم..نفس به نفس ...
بچه گربه ای که توی راهروی ساختمون ماست یک چشمش کوره ...اون روزای اول سالم بود ..اما گربه های بزرگتر بهش چنگ انداختن ..نمیدونم شاید این گربه هم بزرگ شه..با چشم کور به بچه گربه های دیگه چنگ بندازه ... وقی میام خونه..بچه گربه های دیگه فرار میکنن ..اما این گربه سفید و کور..نمیترسه ..حتی گاهی چند قدم میاد طرفم ...امروز دیدم که بقیه خواهر و برادراش حسابی تپل شدن اما این یکی ..جدای از بقیه است و خیلی لاغره .....
.................
دارم به آلبوم آخر chris De Burgh گوش میدم ،یک حس خاصی توی صداشه..فوق العاده است..وقتی اوج میگیره :
For every child that has been born
There is a chance to live
and every one can have a dream
until the end of time
So live for every moment
As the world keeps turning around
And lift your hands to the sky
And say for loud and cry
I have been here
with my name
with my name
راستی..یه گربه کور چقدر میتونه زندگی کنه ؟!