مقدمه : این تلویزیون و اخبار و روزنامه و مجله جمهوری اسلامی رو که باز میکنی ...بدون توجه به زمان روز دلت می خواد بالا بیاری !! همش مزخرف و مزخرف و مزخرف ... واسه همین همه رو می بندی و با حرص میگی گور باباتون ... میای تو خیابون ....به به چه خر در چمنیست این شهر و رانندگی تو اون ... زیر لب تا برسی سر کار یه دو سه تا کلمه پر معنا و البته رکیک و آبدار زمزمه می کنی ... می رسی سر کار این چشم چپا همچین نگات می کنن انگار جن دیدن :))) تا سلام نکنی که سلام نمیکنن..عینهو بز بر وبر آدم رو نگاه می کنن .... مجبور میشی یه جوری رد شی که انگار ندیدیشون و فقط سرت رو تکون بدی که طرف بفهمه که امروز اصلا حوصلشونو نداری و زیاد دورو برت پیداشون نشه .... :)))
در اتاقت رو باز میکنی و میبینی شوفاژ روشنه و اتاقت عین حموم سونای خشک شده ...میای پنجره ها رو باز کنی یک مشت گرد و خاک میریزه روت و روز خود را اینگونه آغاز میکنی !!!:))))
بعد از مقدمه : این بازی تراویان پدیده جالبیست ... در عین حال که مثل بختک می افتی روش در همان زمان یاس فلسفی شما را فرا میگیرد که خوب بعدش چی..اما در همون لحظه با خودت میگی که عمرا من کم بیارم و این دور باطل می چرخد و میچرد تا برسی به امروز من که شب از ترس چیف شدن تا صبح معلق بزنی و با هزار نفر مذاکره کنی که جان مادرت و همه دخترای همسایتون دهکده سوم من رو نگیر !!:)) و البته که آخر پیروز میشوی...
آخر سر : از کتاب بانو (مرحمتی پوپسی الممالک)
آویخته ام ..
از جایی که نمیدانم چیست
آویخته ام
از جایی که تا بیداری
یا خواب
یا آب
تنها فریادی فاصله است
در آغاز عشق
شاید
ایستاده ام
بانو !
۱-۰- ناگهان متوجه شدم که اگر ورزش نکنم شبیه این پیرزن خیکی ها میشم که همه جام درد میکنه .... به اضافه اینکه روحیم داره پیر و پیرتر میشه ....یک ماهی میشه که شدم خانم ورزشکار .
۱- شبایی که از ورزش برمیگردم نابود نابودم .... یعنی از وقتی از در ورزشگاه میام بیرون تا برسم خونه عینهو کراکیها !:)) رو هوام ....دیشب هم از اون شبها بود که وسط حرف زدن بیزی ناگهان نفهمیدم کی صبح شد !!!!:)))
۶- این شمارش معکوس تهدید ها و تحریم ها بالاخره کی تموم میشه تا ما بفهمیم باید چیکار کنیم ؟؟ راستی راستی که عجب نسلی بودیم ما...
۵- از دیشب تا حالا یک آهنگ مسخره افتاده تو مغزم ولم نمیکنه ...آهای دخخخختررر رشششتیییییی ..... :))))
۴-این هوا هوای زمستون نیست...هوای بهار ه و کوه و دوستان و عاشقی و خاطرات...
۳- پریروز یکی یه حرف بی تربیتی زد که من به نقل از اون میگم.. فکر نکنید من بی تربیتم ها ...من معنیش رو نفهمیدم ..می گفت : نمی دونم ما انقلاب کردیم یا انقلاب ما رو !!!!!
۲- نوشتن وبلاگ بعد از این همه مدت خیلی حال میده.
۷- این شهر رو از کتابی یادمه که پوپسی الممالک سال ۸۲ بهم هدیه داد با امضای کیکاووس یاکیده می نویسم ...
کاری کن که ساحل
رویای رسیدن به تو نباشد ..
در دریا
چاره جز..
یگفت :
مرد اونیه که وقتی میاد خونه با پا در رو باز کنه .... دستاش پر باشه ...
یادت باشه این شعرای فروغی که این همه خوندی و باهاشون زندگی کردی..یه روزی همه از یادت میره .....
می گفت هر وقت خواستی به گدا پول بدی ...فکر نکن که میخواد باهاش تریاک بکشه یا چیکار کنه ...به ندای قلبت گو ش کن ....
می گفت : برای گناه کردن جایی رو انتخاب کن که خدا اونجا نباشه ...
میگفت ....
میگفت ....
اما یه چیزی خیلی راست میگفت :
میگفت این روزا دلت رو به دریا نسپار .....شاید هوای دریا طوفانی بود .... ....
بعد از مدتها امروز دوباره ویار نوشتن توی این یار قدیمی به من برگشت ....
خوب تو این مدت که ننوشتم اتفاقات زیادی افتاد که هم خوب بودن و هم بد .. هاله سه شنبه گذشته شروع ۳۳ سالگی رو واسه خودش جشن گرفت ..البته شاید امسال اولین سالی بود که تمام هیجانات توی هاله نبودن ... شاید اتفاقات ۷ ماه گذشته دلیلی برای کم شدن شادی من در روز تولدم بوده ..
دیشب من و بیزی یک فیلمی دیدیم که من خیلی دوست داشتم..اسم این فیلم Time Traveler's Wife بود .... داستان مردیه که در زمان حرکت میکنه و اتفاقات آینده و گذشته خودش رو میبینه ... با وجود اینکه فیلمهای زیادی درباره حرکت در زمان ساخته شده ولی به نظرم ین فیلم واقعا لطیف و زیباست مخصوصا وقتی که هرگز نتونی برای آینده و گذشته ای که میبینی کاری بکنی...
امروز دیدم که درختای جلوی خونمون جوونه زدن و سبز شدن ...
سبز یعنی استقامت تا بهار ....