سلام تنهایی عزیزم......دلت برام تنگ شده بود ؟ چرا نگران بودی..من همینجام..در همین همسایگی..سایه به سایه تو...شایدم تو ..سایه به سایه من ؟
این روزها سخت یاد تمام اون خاطره ها هستم که جز من و تو هیچ کسی بین ما نبود ....با هم چقدر حرف میزدیم ... یادته که به حرفهام گوش میکری ؟
حالا اون روزا گذشته ......خیلی ازشون گذشته ... حالا احساس میکنم که با همه دنیا غریبم حس غریبی درونمه ..حالا نه تو به دنیای تو تعلق دارم و نه به دنیای بیرون تو .....چرا باید حرف بزنم وقتی گوشی حاضر نیست گوش بده ؟؟
می دونی چیه .. ..من لبریزم ... مگه میشه کسی رو بزور وادار کرد که گوش کنه ؟! میشه ؟
آره خودم هم میدونم که نمیشه ....دیگه نمیگم ...قول میدم ..دیگه کسی رو آزار نمیدم ....
راستی..گوش کن ..خیلی خستم !..می خوام برم سفر ...یه گوشه دنج و آرومم سراغ داری ؟یه جای خنک و بی هیاهو...جایی که حضورم کسی رو نگران نکنه ؟؟...جایی که کسی از بودنم وحشت نکنه ....حاضرم خالی باشه ولی کسی خودش رو به ندیدن و نشنیدن من نزنه ...حاضرم خالی باشه ولی کسی برای خودخواهی خودش من رو نفی نکنه.....گوش کن تنهایی من ...خیلی خسته ام ...بهت احتیاج دارم ...قول میدم که از این به بعد جایی بمونم که بودن و نبودنم با هم فرق داشته باشن ....این طوری نگام نکن .... این ها که اشک نیستن ..اینا اون حرفایی هستن که نمیزاری بهت بگم ....دیگه نمیتونم کاریشون کنم ...اینها تنها حرفهایی هستن که مجبوری به زور گوششون کنی....البته میدونم که اگه نخوای اونها رو هم نمیشنوی .......
یه ذره دیگه تحمل کن تا اینها رو بهت بگم...بعد اونقدر بخواب تا خستگی تمام این روزها از تنت بیرون بره ....من دارم میرم سفر ....یه سفر دور..شاید برات مهم نباشه..اما برای من مهم بود ....بهت قول میدم دیگه جایی نمونم که بودنم مثل همه باشه ! ...تنهایی عزیزم..از تو درس بزرگی یاد گرفتم ..یاد گرفتم که قدر وسایل زندگی و رخت و لباس رو دونستن کافی نیست ...باید قدر زندگیم رو بدونم .... و قدر اون چیزی که هستم..یاد گرفتم که حرفی بزنم که شنونده داشته باشه ..اگر نداشت درون خودم نگهش دارم تا همیشه ....
می طراود مهتاب ...
میدرخشد شبتاب ..
.....
... نازک آرای تن ساقه گلی...
که به جانم کشتم
و به جان دادمش آب
..ای دریغا .
.به برم میشکند .....
شب بخیر ....رویاهای خوبی ببینی ..
یه سال پیش اومدم اینجا...یادم هست.....حلا دوباره اومدم....همین/ فقط نمیدونم چرا وبلگت یادم مونده!
سلام دوست من خیل زیبا بود دلم نیومد اینو نگمو برم
موفق و شاد باشی تا بعد فلا.......
ای دریغا به برم میشکند.....
تنهایی باوفا ترین همدمیست که نبودنش و قدر ندونستنش جز گاه گاهی ..نشونه بی وفایی نیست...
عکسی که انتخاب کردی خیلی قشنگ بود.
نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک/ غم این خفته چند خواب در چشم ترم می شکند /
بابا یه سری یه حال و احوالی ؟ حال و احوالت چطوره دوست خوبم . سلامت باشی همیشه و بخندی . این آرزوی من برای توست . یا حق
کیم برلی شرکتی است که در پروسه استخراج ، تولید و توزیع الماس فعالیت می کند. این شرکت قدیمی و معتبر ، الماس را از معادن آفریقای جنوبی استخراج و در کارخانجات بلژیک با روشهای نوین برش می دهد وقتی شما ثبت نام می کنید یک الماس از شرکت پیش خرید میکنید و شما به عنوان یک سر گروه باید برای خودتان دو بازوی چپ و راست پیدا کنید و آنها نیز هرکدام با پرداخت وجه پیش خرید ۲۰۰ دلار=۱۷۵ هزار تومان) الماس وارد این سیستم می شوند. سپس با آموزشهایی که شما به دو بازوی خود داده اید آنها نیز هرکدام دو نفر دیگر را به این سیستم به عنوان بازوهای خودشان معرفی می کنند و بازوهای شما به همین ترتیب گسترده تر می شود .با این روش بسادگی ظرف چند ماه در امد نسبتا زیادی خواهی داشت به ازای هر 6 نفر 100 دلار.که نقدا در دفتر شرکت دریافت میکنید
اگر دوست دارید به سادگی میلیونر شوید با من تماس بگیرید
هاله خانوم، یه طوری نوشتی که انگار تنهایی بده .. من خیلی دوست دارم تنهایی رو، البته فقط گاهی تنهام، نه به خاطر اینکه آدمهای زیادی دور و برم باشن، نه، به این خاطر که فقط گاهی، گاهی که دنبالشم، از خودم و جماعت میآم بیرون و تنها میشم .. و دیگر گاهها، با دیگران و بی دیگران! .. چرا تا بحال اینجا رو ندیده بودم؟ وبگرد نیستم، اما وبلاگهای خوب معمولا از دستم در نمیرن. برای گقتگوی متقابلمون، در قبال گزیده نویسی شما، خیلی زیاده روی کردم. ببخشید.
دیر پیر می فروش که ذکرش به خیر باد
گـفـتـا شــراب نوش و غم دل ببر ز یـاد
( حافظ )
سلام ... ای وای! چه ارروی میده... ای وای بر من! حتما اررورش رو بهم بگو... مرسی :)
...
هاله عزیزم!...چیزی نمیگم که گفتنی نیست ...
فقط اینو می دونم که از فارسهای امروزی خوشم نمیاد چون زن ومردشون زن چارتا آخوند شدند تا محرما گل به سرشوون بگیرن و ۲۲ ی بهمنا واسشون هورا بکشن.