
یکی از رسوم قدیمی خانواده ما - بای بای در هنگام خروج یکی از افراد خانواده بود !!

وقتی دبستان میرفتیم یه سرویسی داشتیم که اسم راننده اش ُ منوچهر خان بود ..میومد صبح به صبح ما رو از خونه می برد به دبستان رویا ... مامان بابای من عادت داشتن صبح به صبح که ما پایین وایمیسادیم ُ از بالا به ما نگاه می کردن تا منوچهر خان بیاد !!
با پیدا شدن مینی بوس منوچهر خان از سر کوچه بود که داستان شروع می شد ...
آقا چشمتون روز بد نبینه ..من و شیده با دیدن این ماشین سفید و سورمه ای به هیجان میومدیم وبا تمام وجود !! شروع می کردیم به بای بای با مامان و بابا !!! :)))) وقتی سوار سرویس میشدیم و سرویس را میوفتاد هم از اولین شیشه شروع به بای بای مبکردیم تاااا سرویس می رسید ته کوچه و ما از شیشه پشتی هنوز داشتیم با در و دیوار بای بای می کردیم..گاهی اوقات همچین بگی نگی بیخود و بی جهت بغضم هم می گرفت! جو بود دیگه..میگرفت آدم رو !!:))) یادش به خیر .....خیلی باحال بود ...
حالا این عادت هنوز هم باقی مونده .. این چند وقتی که شیده اومد اینجا ...صبح به صبح بنده باید با دو تا پنجره بای بای کنم !!!یکی مامان بابام..یکی ..شیده !! :))
سلام من از ارکات وبلاگ شما رو پیدا کردم .
چندتا از مطالب شما رو خووندم .در عین سادگی به دل می شینه چون حرف دل
موفق باشی .
سعی میکنم از این به بعد مطالب شما رو بخوونم .
ایشاالله خونواده بای باییان موفق باشن D: ببین هاله منو که میشناسی ؟ قرار بود شونصد سال پیش این لینک ما رو بندازی تو وبلاگت مگه حرف گوش میدی D:D:D:D:((= دستت درد نکنه این لینک منو استادش کن
حالش به همین بای بای هاشه! :D
این نازنین خانوم هم خوب گفته هااان! خانواده بای باییان! :))
چه باحال ...
بای بای کردن بعضی موقعها بد جور حال میده. در ضمن سعی کن که به بای بای دومی کمتر عادت کنی٬ میدونی که چرا اینو میگم
واااااااااااایییییییییییییییی چه جالب! چه رسوم جالبی دارین شما! راستشو بخوای من تا حالا با رسوم اینکاها آشنا نشده بودم