دیشب تا صبح بیدار بودم ...دیگه هوا که روشن شد انگار کلی ذوق کرده باشم از رخت خواب پریدم بیرون ..حوصله ام سر رفته بود ....بلند شدم..رفتم بالا سر مامان...خواب بودن ...هنوز نشونه های درد تو صورتشون بود .....تو این سه روزه که مامان تو رخت خوابن ..اصلا نمی تونم نگاهشون کنم ...امروز روز مادر بود ...می خواستم قبل از اینکه از خونه برم بیرون بوسشون کنم..اما شاید دیشب از درد نخوابیده باشن ......از خونه اومدم بیرون...خیلی زود بود ...کلی راه رفتم..ساعت یک ربع به هشت رسیدم شرکت ....در شرکت بسته بود ..من اولین کسی بودم که بعد از آبدارچی سر کار رفته بودم ....سه ربع زودتر از همیشه سر کار بودم !!! امروز کلی آدم به من زنگ زدن و روز زن رو بهم تبریک گفتن ...!! اما از همه جالب تر صدای نرم و لطیف دو موجود خاص بود که با شنیدن صداشون عجیب ترین حس عمرم بهم دست داد..حسی که تا بحال تجربه نکرده بودم ...نا خودآگاه با شنیدن صداشون اشکم رومد ...اصلا انتظارش رو نداشتم ....خانوم خسروی گوشی رو گرفت و گفت که ازوقتی بیدار شدن می خواستن به من زنگ بزنن .... قلبم تند تند میزنه ..انگار برای ادامه روز شارژ شدم ....احساس غرور کردم .... روز شنبه پرکاری بود ...تا فکرم منحرف میشد به خودم می گفتم که حواست باشه هاله ...! ..... آخر وقت انگار که یک تریلی ۱۸ چرخ از روم رد شده..نه به خاط کار...به خاطر اینکه علاوه بر کار فکرم هم به شدت مشغول بود ....
به خاطر روز زن همه خانومها دعوت شدن به اتاق مدیر عامل....کادوی من یک اسپیکر ۴۴۰۰ کریتیو بود .... اومدم به سمت خونه .....گل فروش بد جوری رو اعصابم بود ... اومم تو خونه ...مامان هنوز تو رخت خوابن ....تازه از دکتر اومدن و چهارشنبه باید برن ام آر آی ....نمی دونم چرا دلم می خواست بشینم یک فصل گریه کنم ..... فردا صبح شیده و بابا میرن شمال دو روزه ... خوابم نمی آد..اما این بار می خوام خودم رو خواب کنم ....
شب به خیر هاله
این قانون گرم آدمهاست که از انگور باده میسازد... و از ذغال آتش ... این قانون ملایم آدمهاست که آب را به نور تبدیل میکند خوابها را به واقعیت دشمنان را به برادران ... و برادران را به دشمن ....