
امروز از اون روزایی بود که می خواستم تمام انرژی مثبتی که سراغ داشتم تو خودم رو نثار یکی بکنم و براش آرزوی موفقیت کنم .....
امروز از اون روزایی بود که دلم می خواست یکی پا به پام میومد که راه بریم ... وقتی روز تموم شد..فقط دوست داشتم که در فضایی قرار بگیرم که انگار وانگار همون لحظه است و بس و هیج چیزی چز اون لحظه واقعیت نداره ! انقدر درباره آینده و نامعلومی آینده فکر کردم که .............
حالم خوبه ....به خاطر همه چیزهایی که دارم خوشحالم ....... نیازهای ساده و ممکنی دارم ...دوست دارم مثل سالهای دانشگاه بی خیال بی خیال..برم...زیر بارون..زیر برف..تنهایی...یا چندتایی....چه نیاز ساده ممکنی..یه شاخه گل....یه صحبت آروم و شادی بخش ... یه حس آرامش و امنیت ..یه جور ثبات ....
همیشه عاشق فصل سرمام..وقتی پاییز شروع میشه...وقتی یه گزندگی خاص وارد هوا میشه احساس میکنم که آرامش بیشتری دارم....شاید برای اینه که من یه زمستونی هستم....
به هر حال .......
<<چه سیب های قشنگی !
حیات نشئه تنهایی است.>>
و میزبان پرسید :
-
قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال
و
عشق ،تنها عشقترا به
گرمی یک
سیب میکند مانوس
......
-چرا گرفته دلت ،مثل آنکه تنهایی .
-چقدر هم تنها !
-خیال میکنم
دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی.
-
دچار یعنی چه؟
-
عاشق.
- وفکر کن که چه
تنهاست
اگر که ماهی کوچک ،
دچار آبی بیکران دریا باشد .
-چه فکر نازک غمناکی ....
....
اتاق خلوت پاکی است
برای فکر ، چه ابعاد ساده ای دارد ...
دلم عجیب گرفته است
خیال خواب ندارم ....
..
مرا سفر به کجا میبرد؟..
کجا نشان قدم ناتمام خواهد ماند
کجاست
جای رسیدن ..و پهن کردن یک
فرش و بی خیال نشستن...
و در کدام
بهار درنگ خواهی کرد ..
و سطح روح پر از برگ سبز خواهد شد ..؟
سفر دراز نبود :
عبور چلچله از
حجم وقت کم میکرد .
سلام خاله جونی
کاش امروز می دیدمت
کلی خوش بحالم می شد انرزییییییی
سلام هاله
کاش اونروز که در مورد صنعت بوبولی که تو المان راه افتاده بود میدیدمت ...منم کلی خوشبحالم میشد..مخصوصا مناظره رو در رو شو که دیگه نگو ...هر وقت دلت گرفت خواستی با یه نفر در مورد اوون صنعت خوبه المان بحث کنی یا مناظره من از همین مکان مقدس اعلام امادگی میکنم ...این انرژی مثبتو این حرفا هم بزار در کوزه ابشو بخور ..صنعتو بچسب و بس
در میان ما فرشته هائی وجود داره یکی برای تو یکی برای من پروردگار اونارو برای ما فرستاده که در تمام عمرمون ازاون بالا تماشامون کنن پس هر موقع احساس کردی که احتیاج به آرامش داری درست مثل من لطفا به من فکر کن من همیشه دستم رو دراز میکنم برای تو وپیشنهاد میکنم آروم باشی برای تکیه به من راحت باش اگه بار زندگی ومسئولیت خیلی سنگینه من کمکت خواهم کرد فقط با یک لمس آروم تاتمام وزن باررو حمل کنی من به اندازه کافی برای هردومون توانائی دارم تو میتونی همیشه رو من حساب کنی قلبت روبه من بده تا مراقبش باشم بگذار روحت رو آروم کنم
:) خیلی خوبه که حالت خوبه
امروز انقدر از خودم خسته ام که میخواهم تمام قوای درونم را فریاد بزنم : عشق همان نفرت است در قالب لبخند، .و من دیگر نمی خواهم از کسی متنفر باشم یا مورد تنفر کسی دیگر
هاله جان سلام... بعد از مدتی اومدم ببینم بازم می نویسی که دیدم می نویسی قشنگ تر از گذشته ... متن صمیمی و جذابی بود ... بخصوص اون شعرای آخرش ... پشتکارت قابل تحسینه ... با مشغله کاری که داری بازم از به روز کردن وبلاگت نمیگذری...
همیشه شاد و سلامت و پیروز باشی ...
یه دوست قدیمی...
in tikehasho ghermez nakoni behtare taze !!:D meyle khdoete albate !!
سلام من یه وبلاگ طنز می نویسم ! بهم یه سر بزنین.این فقط یه شوخی بی مزه است !
سلام دوست عزیز.من در مورد یکی از طرحهای شما سوال داشتم و به کمک شما نیاز دارم.لطفا اگر براتو امکان داره برای من پیغام بزارید.چون کارم خیلی خیلی مهم و به کمک شما نیاز دارم.
ای دیم رو مینوستم تا برام اف بزارید.
Menhaey_eshgh@yahoo.com