کی باورش میشد ؟
مرگ در اون فضا موج میزد..اما هیچ کس حواسش نبود..هممون فکر میکردیم تا ابد زنده ایم و به افتخارات خیالی خودمون و به حق های نداشتمون میبالیدیم ....
چه کسی باور میکرد ؟!؟!؟!
من مرگ یک نفر رو دیدم..در لحظه ای باور نکردنی که هیچ سایه ای از مرگ رو نمیشد لمس کرد ... روی سن در لحظه اهدای افتخارات ...در لحظه ای که فکر میکرد میوه تلاشها و بی خوابیها ُ دلشوره ها و امیدواریهاش رو می چینه ...چه کسی باور میکرد...یک سالن در شوک بود .... اون همون لحظه برای همیشه رفته بود..اما هیچ کس باور نمی کرد ....
به اون که فکر میکنم..همه چی در نظرم پوچ و بی ارزشه .....چه بی دلیل تلاش میکنیم ...
تمام طول آشنایی ما با اون به اندازه ۳ روز دیدن اون فرد در نمایشگاه بود .. و نه بیشتر..اما اون یک انسان بود..از جنس من..از جنس تو ....
مرگ به همین سادگی بود که درک کردم ... و هیچ وقت تصور نمی کردم که اینقدر نزدیک و این قدر بی دغدغه و این قدر بی امان باشه ...
به نظرم تمام این تلاشها ..دیوونگیها ..بی معنی میاد..بیزی میگه : نمی شه به خاطر لحظه ای که نمی دونیم کی و کجاست ..بی حرکت وایسیم و نگاه کنیم...
راست میگه .... منم بی حرکت نمی مونم ..منم به راهم ادامه میدم.. اما اینبار هوشیار تر و آگاه تر از وجودی که همیشه با منه ..قدم به قدم..نفس به نفس ...
سلام دوست عزیز وبلاگتون بسیار عالیه خسته نباشی من یه سئوال و خواهش دارم من یه دومین از یاهو گرفتم و میخوام یه سایت درست کنم به زبان فارسی ولی یاهو ساپورت فارسی نداره آیا من میتونم با انجام عملیاتی بتونم متنهای فارسی رو تو وب سایتم بزارم یا نه لطف کنید راهنمائی بفرمائید سپاسگذارم
سلام دوست جونم...خوبی....وبلاگت عالی بود....خیلی خوشم اومد....ممنون می شم که بهم سر بزنی دوستم.....منتظرت هستم ......یا حق.
یه بار برای یه پیرزن غذای نذری بردم منو بردن تو و گفتن ایناهاشش ...رو به قبله بود جنازش...چه حالی شدم من...
هیچی مثل مرگ غافلگیر کننده نیست...وهیچی مثل خوابیدن توی یه قبر خالی و رویارویی با مرگ آدمو برای زندگی سرپا نمیکنه...پس نفس بکــــــــــــــــــــــــــــــــــش.
چند بار برات نظر گذاشتم...ولی یه بارم نیمدی طرفهای ما هاله خانم...:)
جقدر وحشتناک آدم این جور مرگها رو ببینه خیلی سخته ... آدم نمی تونه تو کار خدا دخالت کنه اما کاشکی چند دقیقه ی دیگه بهش فرصت می داد
دیدن همچین صحنه ای خیلی دلخراشه من که ندیدم فقط از بچه ها شنیدم ذهنم همش مشغوله .......
دوست دارم هاله جونم ........
Good experience for you! This experience could stop us from these kind of things:
1- Stop fucking around in life and waste your time.
2- It could prevent us from too much concentrate on our poor life, which is mostly without knowledge.
3- We we know that we stupid people are goign to die easily maybe we move our assess faster to get a higher knowledge. Becasue knowledge is the only thing that can help us to make a better situation for us.
4- Go and search for "Hakagure" book in the net and you will find some new answers!
Good experience for you! This experience could stop us from these kind of things:
1- Stop fucking around in life and waste your time.
2- It could prevent us from too much concentrate on our poor life, which is mostly without knowledge.
3- We we know that we stupid people are goign to die easily maybe we move our assess faster to get a higher knowledge. Becasue knowledge is the only thing that can help us to make a better situation for us.
4- Go and search for "Hakagure" book in the net and you will find some new answers!
سلام خوبی؟
چرا به من سر نمیزنی؟
من لینکت هم گذاشتم
گاهی دیدن چنین صحنه هایی لازمه تا آدم به خودش بیاد!
واسه منم پیش اومده
سلام... مطلبتون رو خوندم.... بسیار ناراحت شدم.... وبلاگ خوب و متینی دارید.... اگر اجازه بدهید به وبلاگتان لینکی داشته باشم... ممنون... ما را هم در غمتان شریک بدانید.....
چرا من از وسیله سفرم و تنها پناهگاه ابدیم و یار همیشگیم بترسم ؟
منی که نه دیگر دلی برای سپردن و نه جایگاهی برای ماندن دارم و خلوتم تاریکی شب است و مونسم اشک از چه نگرانم؟
از تاریکی به تاریکی ،از تاریکی تا نور ،از نور تا اتش و سپس سوختن تا دوباره تاریکی.
من مسافر سیاهی هستم با فرشته سپیدی......
سلام هاله جانم... بعد از مدت طولانی اومدم اینجا... راست میگی... مرگ در یک قدمی همه مون مثل سایه ایستاده... منم آدم مهمی رو در زمانی که فکرشم نمیکردم تو یه تصادف از دست دادم... به همین سادگی...
با مهر،
--سوسکی
کار خوبی می کنی :)
سلام.
یه مواقعی لازمه یکی گوشتو بگیره و بپیچونه... که به خودت بیای.
منم شبیه این حسی که تو داشتی رو تجربه کردم...ولی برای خودم اتفاق افتاده... یه مدت کمی رفتم اونطرف و برگشتم...
اونم دو بار.
یه بارش دقیقا همین آپدیتیه که تو وبلاگم نوشتم...البته شدتش کمه...ولی به هر حال یه تجربه ست.
میدونم حواست جمعه...لا اقل یه چند روزی اینطوره
ولی بعدش شاید دوباره یادت بره
که امیدوارم یادت نره
...
شاد باشی و پایدار
تا همیشه
تا ابد.
sar gardan سلام خیلی خوب مینویسی به من هم سر بزن اکه میشه من و لینک کن مرسی ...من هم شما رو لینک می کنم ...
سلام من یه وبلاگ طنز می نویسم ! بهم یه سر بزنین.این فقط یه شوخی بی مزه است !