دیشب که میخواستم بخوابم از خدا خواستم تمام کینه هایی که چه درست و چه غلط توی دلم مونده پاک کنه ........ صبح که بیدار شدم خیلی سبک بودم .......
... ای کاش الان صبح بود ...
شدم عین دکتر همیوپات.....مجبورم هزار بار همه حرفا و افکارم رو رقیق کنم تا به تو بگم...شدی عین مریضای اون دکتر همیوپات .... که بدنشون حتی از شنیدن خاطره رقیق شده یک اندیشه ، هزار و یک عکس العمل عجیب نشون میده !
من باید تونل میشدم
از اینهایی که بعد از هر چند متر تاریکی با یک مهتابی روشن میشوند !!!
اپیزود آغازین :
دانشجو که بودم،وقتی خیلی دلتنگ میشدم ...از دانشگاه تا خونه پیاده میومدم..تو سرما تو گرما .... گاهی تنها ..گاهی هم با ساناز یا بقیه .... خوب یادم هست که گاهی از شدت خستگی از سر کوچه تا دم خونه برام یه راه طولانی بود ! ..وقتی میرسدم تا خود صبح مهمون سفرنامه شهریار قنبری بودم و حافظ کلمه به کلمه شازده کوچولو ی شاملو .... هوای تازه ...سهراب ...رهی ...دون کیشوت .... جبران ...و مائده های زمینی که بسیار الهام بخش من بودند ....یادمه تو یکی از اون جلسات عجیب ..بحث درباره سفر بود .به من که رسید از من پرسیدند : اگر قرار بود به سفری طولانی و عجیب و سخت بری و در اون سفر به آب و غذا نیاز نداشتی...بیشتر از هر چیزی چه میخواستی؟....یادمه که حتی یک لحظه هم مکث نکردم ! گفتم : یک همراه خوب و استوار که با عشق راه رو با هم طی کنیم ....یکی بهم خندید..یکی بهم زل زد ..یکی رفت تو فکر...یکی پرسید : همراه خوب یعنی چی ؟ اینبار یکم فکر کردم : یعنی کسی که در طول سفر برای من نجنگه ..برای ما بجنگه ..برای هدف من جلو نره..برای هدف ما جلو بره ..یعنی کسی که به همسفرش دست همراهی بده و تا جایی که سفر جاریه ..ما باشه نه من ...قوت قلب باشه و انگیزه سفر......
اپیزود میانی :
غرور هم خوبه هم بد ... اما خودپسندی هرگز خوب نیست..البته تنها در نظر من...این روزها کلمات بدجوری توی ذهنم نقش میبندن....و انتظار دارم که کسی که اشتباهی کرده اشتباهش رو بپذیره و این اولین شرط عقلانیته ... من رو یاد سیاره خود پسند انداختی برای تو مینویسمش چون این سیارکها رو میپرستیدم و هر کدومشون برام درس عمیقی توی زندگی بودند....این تکه رو به تو هدیه میکنم ...بدون مناسبت تولد و عید و کار جدید و سوغاتی و ....
اخترک دوم مسکن آدم خود پسندی بود.
خود پسند چشمش که به شهریار کوچولو افتاد از همان دور داد زد: -بهبه! این هم یک ستایشگر که دارد میآید مرا ببیند!آخر برای خودپسندها دیگران فقط یک مشت ستایشگرند.
شهریار کوچولو گفت: -سلام! چه کلاه عجیب غریبی سرتان گذاشتهاید!
خود پسند جواب داد: -مال اظهار تشکر است. منظورم موقعی است که هلهلهی ستایشگرهایم بلند میشود. گیرم متاسفانه تنابندهای گذارش به این طرفها نمیافتد.
شهریار کوچولو که چیزی حالیش نشده بود گفت:
-چی؟
خودپسند گفت: -دستهایت را بزن به هم دیگر.
شهریار کوچولو دست زد و خودپسند کلاهش را برداشت و متواضعانه از او تشکر کرد.
شهریار کوچولو با خودش گفت: «دیدنِ این تفریحش خیلی بیشتر از دیدنِ پادشاهاست». و دوباره بنا کرد دستزدن و خودپسند با برداشتن کلاه بنا کرد تشکر کردن.پس از پنج دقیقهای شهریار کوچولو که از این بازی یکنواخت خسته شده بود پرسید: -چه کار باید کرد که کلاه از سرت بیفتد؟
اما خودپسند حرفش را نشنید. آخر آنها جز ستایش خودشان چیزی را نمیشنوند.
از شهریار کوچولو پرسید: -تو راستی راستی به من با چشم ستایش و تحسین نگاه میکنی؟
-ستایش و تحسین یعنی چه؟
-یعنی قبول این که من خوشقیافهترین و خوشپوشترین و ثروتمندترین و باهوشترین مرد این اخترکم.
-آخر روی این اخترک که فقط خودتی و کلاهت.
-با وجود این ستایشم کن. این لطف را در حق من بکن.
شهریار کوچولو نیمچه شانهای بالا انداخت و گفت: -خب، ستایشت کردم. اما آخر واقعا چیِ این برایت جالب است؟شهریار کوچولو به راه افتاد و همان طور که میرفت تو دلش میگفت: -این آدم بزرگها راستی راستی چهقدر عجیبند!
اپیزود پایانی :
فیلم بیمار انگلیسی یکی از فیلمهایی بود که خیلی دوست داشتم . شاید تمام افکار درهم من رو به سمت اون کشید.... دست خط کاترین در هرودت در آخرین صحنه های فیلم پر از معنا بود :
How long is a day in dark....fire is gone and i'm horribly cold
I really should drag myself outside ,then there may be the sun ...I'm afraid to wasting the light in these paintings and writings
we die,we die at rich with lovers and tribes....Fears we'd hidden in like this rigid cave....Lamps had gone out and i'm writing in darkness
شب بخیر ...
انگار همه احساسات آدمها تو نگاهشون موج میزنه ....همیشه به این امواجی که به نظر زبان خاموش ناگفته هاست خیلی دقت میکنم ...... با هیچ نمایشی نمیشه پنهونش کرد ...
انگار چشمای من هم چپ شده !! آخه این روزا هر کی من رو میبینه میگه : هاله چرا نگاهت اینجوری شده ؟ میگم چطور شده ؟!!؟!؟! میگن :یه جوریه !!! نمی دونم .... یه حالتیه ....می خواستم بگم :یهو بگید تاب برداشته !! .... اما ای کاش نگاه آدما همه احساسشون رو افشا نکنه !! ....
اما بدتر از اون میدونین چیه ؟؟ اینکه نگاه آدمها هیچ احساسی نداشته باشه ..هیچ پیامی ..هیچ گرمایی ..هیچ داستانی ........ یادمه پارسال همین موقعها توی وبلاگم نوشته بودم که میخوام فریاد بزنم ..... اما الان دوست دارم ساکت باشم ..فقط همین !
به نظرتون تو نگاه این آقا چه احساسی هست ؟؟
انگار همه احساسات آدمها تو نگاهشون موج میزنه .......................................................
salam ,age in pmamo baraye 1200 nafar send nakonid 4 nafar az yahoo mian ba bil mizanand to saretoon va 3 nafar dige ro soratetoon asid mipachand .yahoo in karo karde baraye hazfe idihaye bi estefade
تا فردا ...........
نوشته زیر روز ولنتاین سال ۸۱ در وبلاگ هاله و مهتاب نوشته بودم :
سلام.....
امروز روز ولنتاینه ..... چند سالیه که این روز بین ایرانیها هم به اندازه مردم سایر ملل دنیا اهمیت خاصی پیدا کرده .... البته از خیلی ها که بپرسیم ..کسی از تاریخچه این روز اطلاع دقیقی نداره ...من دوست دارم مختصری از این روایات رو که در جایی خوندم .. اینجا بنویسم ....
تاریخچه روز ولنتاین در گذر تاریخ در پرده ای از ابهام فرو رفته ...تنها همینقدر میدانیم که ماه فوریه برابر با ماه دوم میلادی و بهمن ماه شمسی ..ماه تحقق عشف و مهرورزی بوده است .
این روز سنت مشترکی بوده بین مسیحیان و رومیان باستان ....امروزه کلیسای کاتولیک از سه قدیس نام میبرد که هر سه ولنتاین نام داشته و هر سه شهید راه عشق بوده اند ! یکی از این روایات به قرن سوم میلادی برمیگردد که سنت ولنتاین در روم باستان زندگی میکرده است ... هنگامی که امپراتور کلادیوس در مقایسه می فهمد که سربازان مجرد در مقایسه با سربازان متاهل بهتر می جنگند..ازدواج مردان جوان را غیر قانونی اعلام میکند ..سنت ولنتاین با این تصمیم کلادیوس مخالفت میکند و در خفا زنان و مردان جوان را به عقد یکدیگر در می آورد و کلادیوس پس از آگاهی از سرپیچی ولنتاین وی را به اعدام محکوم میکند .
بر اساس افسانه ای دیگر ولنتاین اولین کسی بوده که هدیه ای را در هنگامی که در بند بوده است برای معشوق خود می فرستد تا به وی ثابت کند که در همه حال به وی می اندیشد .. و پیش از مرگ آنرا با نامه ای به دلداده خود هدیه می کند و در زیر آن می نویسد << ولنتاین تو >>> و از اینجاست که در روز ولنتاین به یکدیگر کارت های ولنتاین هدیه می دهند .
والنتاین در لغت یعنی معشوق و محبوب ..این روز بهانه خوبیست تا نگذاریم عشقمان کم رنگ شود ... و فرصتیست برای زنده کردن عشقهای قدیمی که شاید در گذر زمان گرد و غبار فراموشی بر آنها نشسته است .....بیایید در این روز با هدیه دادن به کسانی که واقعا دوستشان داریم زندگی را سراسر عشق و مهر سازیم ......
..و اما از شب ولنتاین من ....دیشب من پای تلفن بودم که زنگ در رو زدن .... کیومرث رفت پایین و با یک بسته گل که توش ۷ تا گل سرخ و ۳ تا گل شیپوری بود اود بالا ... دیشب با هم حرفمون شده بود...اومد جلو منو بوس کرد و گفت : هاله ببخشید دیشب باهات بد حرف زدم !! :))... ناقلا ...من رو گذاشته بود سر کار...بعد گفت یه آژانس دم در بود این گل و کارت رو داد دست من و رفت گفت یکی فرستاده و اسمش رو نگفته !!! ...کارت رو دادن به من...مامان بابا هم وایساده بودن .... همه مونده بودیم که کی این رو برام فرستاده..روش نوشته بود..برای هاله جون !!! بازش کردم....می دونین توی کارته چی نوشته بود؟ یا یک خط خرچنگ قورباغه نوشته بود : اگه گفتی کی ؟؟؟؟