بچه گربه ای که توی راهروی ساختمون ماست یک چشمش کوره ...اون روزای اول سالم بود ..اما گربه های بزرگتر بهش چنگ انداختن ..نمیدونم شاید این گربه هم بزرگ شه..با چشم کور به بچه گربه های دیگه چنگ بندازه ... وقی میام خونه..بچه گربه های دیگه فرار میکنن ..اما این گربه سفید و کور..نمیترسه ..حتی گاهی چند قدم میاد طرفم ...امروز دیدم که بقیه خواهر و برادراش حسابی تپل شدن اما این یکی ..جدای از بقیه است و خیلی لاغره .....
.................
دارم به آلبوم آخر chris De Burgh گوش میدم ،یک حس خاصی توی صداشه..فوق العاده است..وقتی اوج میگیره :
For every child that has been born
There is a chance to live
and every one can have a dream
until the end of time
So live for every moment
As the world keeps turning around
And lift your hands to the sky
And say for loud and cry
I have been here
with my name
with my name
راستی..یه گربه کور چقدر میتونه زندگی کنه ؟!
امروز از اون هواهای بارونی که اصلا دلم نمی خواد هیچ جا برم و هیچ کاری بکنم ....
اگه به خودم بود ..پرده اتاقم رو می زدم کنار ..پاهام رو رو تخت دراز میکردم.... پری خوانی گوش می کردم . بعد هی خوابم میبرد ...از تغییر فرکانس صدای شعر بیدار میشدم..یکم این ور اونور رو نگاه میکردم...بعد ..دوباره خوابم میبرد !!!
وای چقدر کیف میداد اینجوری ....
یک پنجره براى من کافىست
یک پنجره به لحظه آگاهى و نگاه و سکوت
اکنون نهال گردو
آن قدر قد کشیده که دیوار را براى برگهاى جوانش
معنى کند
از آینه بپرس
نام نجاتدهندهات را
آیا زمین که زیر پاى تو مىلرزد
تنهاتر از تو نیست؟
....
حرفى به من بزن
آیا کسى که مهربانى یک جسم زنده را به تو مىبخشد
جز درک حس زنده بودن از تو چه مىخواهد؟
حرفى به من بزن
من در پناه پنجرهام
با آفتاب رابطه دارم
نمردیم و ما هم سوار لیموزین شدیم ! ...خوب واقعا این لیموزینهای ایرانی شاهکاره !! واقعا نمیدونم میشه اسمش رو لیموزین گذاشت یا نه ...جالب تر از اینکه صاحب خوش فکر این لیموزین اسپرتش کرده باشه !!!!!:))))) واقعا من برام جالبه که بدونم چطوری به ذهنش رسیده !!؟!
حالا همه اینها به کنار..تصور کنید که یک شیر پاک خورده ای هم سوار همون لیموزین با شما و همکارتون باشه و جو بگیرتش فکر کنه چه خبره .... :)))) خلاصه ..داستانی بود ...:))
امروز اولین روز این نمایشگاه کوفتی اله کامپ بود..یاد پارسال افتادم که شب قبل از نمایشگاه تا ۴ صبح تو غرفه مشغول بودیم.....بیزی اتریش بود ...از تو نمایشگاه با بیزی حرف زدم... دلم براش تنگ شده بود....اما عجب شبا و روزایی بود...یادش بخیر.....
ساعت نزدیک به یک صبحه ...روز..شب..روز ..شب......
ایمیلهام رو چک کردم..بیشتر از ۱۰ تا نامه تبلیغاتی...این دو شب نمیدونم چرا انقدر دوست داشتم از کسی نامه داشته باشم و بخونم ...کسی که خطابش با من باشه نه یک لیست ۲۰۰-۳۰۰ نفره !رفتم که junk mail ام رو خالی کنم که چشمم خورد به یک نامه با عنوان :
lotfan bekhoonin..احتمالا چیز جالبی توش باید باشه..اما هر کاری کردم باز نشد ..یعنی نتونستم فونتش رو بخونم ...
دلم برای کتاب طومار شیخ شرزین تنگ شده .....
شرزین رنگ پریده و هراسان تا پشت در بسته میرود ..
شرزین : موشها به کار جویدن کتابها مشغولند .اندیشه ها را می جوند و خود را فربه میکنند ولی نه با اندیشه !
شرزین : {فریاد میکند} چگونه در این همهمه می شود سخن گفت ؟؟
استاد در وی مینگرد.
شرزین : به هر حال نمیشنوند ! برایم باد است اگر به جان دو عزیزم سوگند،حرفی بزنید !
استاد : سخنانی به هم بافته ای شرزین.نمی دانم در پی بدعتی هستی یا جویای اصالتی ؟ دیگران در نوشته تو می آیند و میروند.از آنان وام میگیری و برای خود سرمایه می سازی ..هر کس سخنان خود می گوید و با این همه همه سخنان توست . راست بگویم ، اندیشه هایت بکر نیست !
شرزین: هیچ بکری فرزندی نزاییده است !
استاد: اما آنچه زاییده بکر بوده ...
شب بخیر....
دیشب برای خودم یک شاخه گل خریدم ..تا به خودم بگم که دوستت دارم...و یک شاخه برای تو خریدم...تا بهت بگم که دوستت دارم...اما گذاشتمش همینجا..کنار شاخه خودم ...چون هیچ وقت از هیچ گلی....برای ابراز محبت خوشت نمیاد ...
تمام دیشب بیدار موندم ....فکر کردم...خیلی فکر کردم ......خیلی ...
چند تا نتیجه گرفتم ...
۱- همیشه شهامت پذیرفتن اشتباهاتم رو داشته باشم..این چیزیه تو بقیه که آزارم میده ...من نباید این طور باشم ...
۲- به خود درونم اجازه ندم اونقدر بزرگ شه که دیگران رو نبینه...این چیزیه که در دیگران همیشه آزارم میده...
۳-به خودم درونم اجازه ندم که اونقدر کوچیک شه..که دیگه خودم رو نبینم..این چیزیه درون من..که همیشه آزارم میده ...
۴- تمام ارزشهای زندگیم رو بشناسم و برای داشتنشون تا زمانی تلاش کنم که من هم ارزش مشابهی داشته باشم ..این عدم توازن همیشه آزارم میداده ...
۵- بدونم که دوست یعنی چه ؟ چه کسی دوسته و چه کسی دوست نیست ..؟دوستانی که دارم رو به خاطر دوستانی که ندارم ! نادیده نگیرم...و نرنجونمشون ....به خاطر روابط بی ارزش و ناشناخته دوستای واقعیم رو از زندگیم حذف نکنم ....این بزرگترین رنجش من در زندگیم بود ....
۶- به رفتارم فکر کنم..اگر کسی رو رنجوندم ...باهاش صحبت کنم ..نزارم دورتر و دورتر بره...اون هم به خاطر اشتباه من ! و به خاطر غرور بی جای من ! این غرور چیزیه که همیشه من رو تو خالی کرد ه....
۷- به کسی یا چیزی عشق بورزم که عمق اون عشق رو درک کنه .
۸-قدر شناس باشم... و بدونم چه کسی در کجای دنیای منه و چقدر به من اهمیت میده ...
قلبم تیر میکشه..احساس رنجش خیلی زیادی میکنم.....اما هیچکس نمیتونه درکش کنه ...کسی به خودش زحمت نمیده تا فکر کنه چه عواملی منجر به چه تصمیماتی میشه...
این آهنگ لعنتی کجا بود دیگه :
با من بگو از عشق ...
ای آخرین معشوق...
که برای رسوایی...
دنبال بهونه ام ..
با بوسه ای آروم
خوابم رو دزدیدی..
تو شدی
تعبیر رویای شبونه ام
......