بالا افتادن !
بالا افتادن !

بالا افتادن !

قاط !


امروز از اون روزا بود..صبح که رفتم بیرون یک دفعه دلم میخواست موتور داشتم و سوار موتور میشدم..موقع موتور سواری سیگار هم می کشیدم !!!! اصلا نمی دونم چرا ؟؟ ولی خوب دلم خواست ....
دلم خواست الان یکشنبه شب هفته آینده بود....سمینار تموم شده بود و تعطیلات شروع !!
...
امروزهمش به جزئیات توجه میکردم. سوار سه تا تاکسی شدم..متوجه شدم که تاکسیها موظف شدن به اینکه اسم راننده و مشخصات رو به صورت یک کارت بزارن رو شیشه ....
اسمایی که دیدم خیلی برام جالب بودن :‌ یونس زیرفرشی و عباس ناکام !!

اوه اوه..من امشب دو بار شام خوردم..به اندازه یک کیلو هم سیب زمینی سرخ شده........ .دارم میمیرم..کمممممممک !

تقویم دیواری



این تقویم روبروی منه ....
روی تقویم من این پسر به این دختر یک سیب  سرخ هدیه میکنه ....
 دور امروز یک خط میکشم .....دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۲..
انگار گوشه این برگ از تقویمم چیزی نوشته :‌

عهد میبندم با تو..چنان زنده ات کنم
که صدای نشستن گرد وغبار بر اشیا
گوشهایت را کر کند !
و شانه هایت از تمنای رویش بال،تاول زند..
وخاطراتت از نو زاده خواهد شد..
هم چو روز اول آفرینش جهان....

ورق رو بر میگردونم...

برگ قبل مرداد بود...
روی دستان این زن پرنده ای آشیانه ساخته  ..
و برگی سبز داره..
این زن آویزی از خورشید بر گردن
و لباسی از سبزی دشت به تن داشت...

زمان چه زود در حال گذره..نگاه کن !





دو روز بود که سر کار نیومده بودم و امروز هزار تا کار دارم .... شیده هم روز یکشنبه ۴ صبح رفت و دوباره مثل روزای اول جاش خالی شد...دیروز دوباره مثل اون اول اولا به این فکر میکردم ..چرا دوری ؟؟ و باز تمام توجیهاتی که این مدت شنیده بودم رو از اول برای خودم تکرار کردم.. (‌ هر کسی باید پیشرفت کنه و راه زندگی خودش رو پیدا کنه ).........
این هفته از اون هفته هاست..خدا کنه زودتر هفته دیگه بشه !