هنوز شروع به کار نکردم...از وقتی جریمه شدم دیگه زود میام شرکت..... مرض بود دیگه .. حتما باید با حالم رو میگرفتن تا سر وقت بیام !!! بگذریم........
در کارگه کوزه گری بودم دوش ............دیدم دو هزار کوزه گویای خموش
هر یک به زبان حال خویش با من میگفتم ..... کو کوزه گر و
کوزه خر و
کوزه فروش ؟؟!
حالا جریمت چی بود اصلا؟؟
ما که خودمون کوزه شیکسته ایم ..... کسی مارو نمیخره ..... شاید کوزه ها حتماْ باید گلگلی باشن تا یکی بیاد بخرتشون ..... بعذ بذارتشون رو طاقچه!
سلام خوبی از اینکه جریمه شدی حقت بود خوب چرا باید دیر به سر کار بری اصلا دلم برات نسوخت تا تو باشی سر وقت به اداره بری و شبها تا دیر وقت با وبلاگ ور نری ....................
اما الان سلام خوبی سبزی ترا ندیده نشناخته به دوستی خود پذیرفتم یا بقولی نمک گیر شدم متون را خواندم از داستان کوزه تا جریمه لطفا بامن همسفر شو تا اندیشه هم را محک علم بزنیم ......... شب است های های بی قراری
ستاره در نگاهم نیست جاری
اگر این دل ندارد میل پرواز
قفس شد حجم دنیای قناری
به اامید دیدار
مگه اونجا پادگانه؟
اوه ........... چه قدر کوزه ;-)
جریمه؟؟ :)) بسنگی به مقدار جریمه داره!!! فکر کنم خیلی سنگین بوده که اینقدر سر به راه شدی!!!
:)
اخی اخی نازی جریمه ات کردن ... دلم برات سوخت ...
جریمه چی بود؟!:)
وبلاگت خیلی با حاله مخصوصآ اون سر تیترش بالا افتادن واقعآ حالمو گرفت.بعد بگم وزنشم خوبه طرحشم. ولی جرمه کیلویی چنده؟؟؟