بچه که بودم عاشق داستانای افسانه جن و پری بودم .....همه بچه ها اینجورین .. سفید برفی..زیبای خفته...هانسل و گرتل.. و قصه های ایرانی حسن کچل ، سنگ صبور و ..... اون موقع نه تنها از چیزی نمیترسیدم..بلکه خوشحال هم میشدیم و کلی لذت میبریدم
.... امااز وقتی آدم بزرگ شدیم... دیگه از حضور اون پریها ... وحشت داریم ! چرا؟ نمیدونم...از سایه خودمون هم میترسیم... شاید اونا رو مثل قبل نمیبینیم..... ! شاید اون موقعها اونا رو به چشم بچگی میدیدیم .... شایدم الان عینک آدم بزرگا رو زدیم به چشممون ! شایدم داستان یه چیز دیگه اس ... ! شاید اون موقع جن و پریا رو از پشت شیشه داستانا میدیدیم..اما الان کلی بهمون نزدیکن...شایدم ..... !
امروز خیلی آرومم...خیلی..دوست ندارم چیزی خرابش کنه .....
آخ جون خودم اول شدم ... خوش اون روزایی که بچه بودیم و خیلی چیزها رو نمی فهمیدیم ... عوضش غصه خیلی چیزها رو نمی خوردیم ... مگه نه ؟؟؟
سلام هاله خانوم...
من از همون بچگی ازشون میترسیدم!!!
حالا که دیگه جای خود دارد..
موفق باشی
وبلاگ جالبی داری
این دومین باره من می بینمش فکر کنم
فرصت رو اگه گیر اوردی راهیش کن طرفای وبلاگ ما!!
موید باشی
هاله ی عزیز سلام. خیلی وقت هست از آدم ها حتا در حرف هاشان هم خسته شده بودم. وبلاگ قبلی (و فعلا فعلی!) به کسی لینک داشت. نوشته هایت خوب بود. خوش حال شدم اقلا از حرف هات... خواستی سری به وبلاگ م بزن http://masoudborbor.blogspot.com
اگر اجازه بدهی لینک ت کنم.
هاله جون درود بر تو..ببینم حالا چطور؟؟؟..سبز باشی
وبلاگت مثل البوم خاطرات میمونه
یا مثل قرص والیوم.
یا مثل...تنهاییت گوارات
من فعلاْ در دوره ی شجاعی به سر میبرم !
تا وقتی که یه عکس وحشتناک یا یه صحنه ی مرگی چیزی ببینم دوباره ترسو بشم.
اما یه چیز جالب، هنوزم اسم لولو لرزه به تنم میندازه:))
من هم بچگی هم الآن فقط با طبیعت زندگی میکردم
سلام . .
مطلب جدید دارم . . .
درضمن مطلب امروزت هم خیلی جالب و باحال و ناز بود . . .
مرسی
سلام
بچه گی یه عالم دیگه است با کلی خاطرات
به قول تو هر چند آدم بزرگ شده اما من دوست داشتم که هیچ وقت بزرگ نمیشدم
راستی دختر خوب نمی یای پیشم
لا اقل بیا لینکی که بهت دادم نگاه کن بعد دیگه نیا
خوب؟
سلام.
می خوام یه چیزایی بگم که شاید از همه چیزایی که می خواستم و گفتم یا نگفتم . به دلم نزدیکتره .
بچه که بودم یه دنیا آرزو داشتم و می خواستم یه مهندس بشم . یه کم دیگه که بزرگ شدم . بازم می خواستم مهندس بشم .
یکمه دیگه که بزرگ شدم . هنوز هم می خواستم یه مهندس بشم .
بعد که یکم دیگه که بزرگ شدم . هنوز هم می خواستم بزرگ بشم . اما نتونستم .
ولی هنوزم می خوام یه مهندس بشم .
این مزایده وبلاگی رو از دست ندید
سلام
کجایی بچگی یادت بخیر
سلام؛ بر عکس ؛ من وقتی بچه بودم از این چیزا و بیشتر این داستانایی که نوشتی کم و بیش میترسیدم اما کم کم که بزرگتر و بزرگتر تر شدم دیگه ترسام رفت واسه خودش !....سیر این تغییر و تحولات خیلی بستگی به خصوصیات هر فرد داره ...بگذریم ..راستی نوشته هات خیلی عمیق و پخته دارن میشن ..جدی میگم...امیدوارم همیشه شاد باشی
میدونی چرا ازشون وحشت داریم؟چون بزرگ که میشیم دورنگ میشیم..دیگه خالص و یکدست نیستیم...با زشتی ها مخلوط میشیم
سلام . من هنوز هم بد جوری با این داستانها حال میکنم!
کاشکی همیشه بچه میموندیم تا انقدر دورویی نبینیم..........
سلام. از طریق وب لاگ ری را اومدم اینجا. خوشحال شدم که با چنین وب لاگی آشنا شدم. موفق باشی!!! // سیا
بعضی ترسا مال بچگیه
بعضیاش مال بزرگیاست
اما بعضی ها هم هست که همیشه با آدم می مونه...
امیدوارم همیشه شجاع باشی!
به نظر من این اتفاق برای این می افته که ما وارد دنیای کثیف و پر از دروغ بزرگترا میشیم ... هر چی بیشتر بزرگ میشیم آدم های بد بیشتری میبینیم و این اعتماد رو از ما میگیره ... اونموقع دیگه به همه چی مشکوک میشیم و دیگه آرامش بچگی رو نداریم .
wow !!!!che weblogi babaaaaaaaa!!!!!
آره .شایدم.... شایدم...... ولش کن!
یاد آهنگ «وقتی که بچه بودم» مرحوم فرهاد افتادم...
آدم وقتی سنش کمه خطر رو نمیفهمه. واسه همین هم هست که هزار تا کار خطر ناک میکنه ولی بزرگ که میشی ای ددم وای که حتی یک نفر دوبار زنگ خونه رو میزنه میگی اوخ اوخ اومدن ببرنم.
ببخشید بازم سیاسی شدم!! :)
:)
چه جالب ...
خوش باشین
سلام هاله جون
راستش من وقتی بچه بودم عاشق این داستانها بودم هنوزم هستم آخه فکر میکنم از من خیالپردازتر وجود نداره !!!!!
سلام بانو /
به قول اون آقای شاعر که میگه:
روزگار کودکی برنگردد دریغا / شور وحال کودکی برنگردد دریغا
موفق باشی
راستی اجازه هست بهت لینک بدم؟؟
اونجا که شبا پشت بیشه ها
یه پری میاد ترسون و لرزون
پاشو میذاره تو آب چشمه شونه میکنه زلف پریشون...
ایشالا که هیچکی این آرامشتو ازت نگیره .... بای بای
اگه اون موقع ها پریا رو پشت شیشه داستانها میدیدی حالا
میتونی تو وبلاگش اونو ببینی!
ممنونم که به وبلاگم سر زدی
ممنون که آمدی سراغ ناهه. اگه تو سراغ دکتر ژیواگو رو می گیری، من هم باید سراغ شل سیلور استاین رو بگیرم از تو؟!
دکتر ژیواگو نیروی پنهانی ناهه س برای نوشتن. موفق باشی.
راستی اسم درجه یک وطرح درجه یک تری برای وبلاگت درست کردی. تبریک می گم بهت.
چقدر اینجا دوست داشتنیه
سلام
ممنون که به مهدی آنلاین سر زدی !
بازم طرفای ما بیا .
سلام هاله جون سمت منم بیا
کودکی از دست رفته/.
سلام هاله جان
امتحاناتم تمام شده همزمان اعتبار کارتم هم رو به اتمام است!
سلام ... وب لاگ خیلی خیلی خیلی قشنگی داری ...
خوشبختانه هنوز دوسشون دارم ، میخوام ببینمشون ، شاید هنوز بچم!
مطالب بروز شده:شعرآقا پلیس_بچه بسیجی_شعر جدید یار دبستانی من_کاریکاتور از گروه فشار_فرهنگ لغت گروه فشار____________________بزودی متن سعید عسگر =عشق+2) (نوشته های مدیر مسئول هر هفته تغییر خواهد کرد
سلام.ممنون که سر زدی.قالب و مطالب زیبایی داری.مخصوصا
مطلب ۲ تیر بازم سر بزن آپدیت شدم
تقصیر آدما نیست ...... همش تقصیر این دنیای لعنتیه ....... اگه قلبتو بدی دست دنیا ...... همه چیتو ازت میگیره ...... حتی عشقتو به فرشته ها ........ من هنوزم شبا قصه های رامونا میخونم ...... ............ ......... ..............
بچه بچه ها نمی ترسیدم لذت (باعث بشه) آدم بزرگ چشم بچگی
منو در بیاره
سلام بر تو و طبع زیبایت
شما علاقه عجیبی به طراحی دارید تمامی تصویرها ونوشته
هایت را خوندم ودیدیم با این حس عجیب زندگیت را بر پایه
زمانه طراحی کن وگزشته ها گذشته وخاطراتش آدمو به آه
وناله وامیدارد ....فقط درس گرقتن را از آنها بیاموز
موفق وپیروز باشی طرحهاونقاشیهای شما را باز هم می بینم
مجددا سلام
موفق باشی
آدرس ...........
سلام !کی جرات داره به حریم خصوصیت وارد بشه که آرامشتو بهم بزنه !؟؟
سلام وب جالب داری موفق باشی
سلام خیلی وبلاگ جالب و زیبایی هست موفق باشید*