سلام...
بالاخره این روزا گذشت ! ...چقدرسنگین بود ! زلزله ...محمدعلی ....نمایشگاه ...خستگی ... و دلتنگی تو... هیچ وقت نمیتونستم تصور کنم که تموم میشه..حالا الان نشستم و میبینم که همه چی تموم شده ................................................
دلهره برای محمدعلی....روزهای شلوغ نمایشگاه و هیاهو..و زلزله !
بالاخره امروز مهمونا رو رد کردم و رفتن..و فردا از طرف شرکت بهم مرخصی تشویقی دادن ..پنجشنبه هم که تعطیلیم..جمعه هم که هیچی..باید همه سه روز رو استراحت کنم تا انرژیم برگرده ..
امروز باهات حرف زدم........... بازم چقدر باهات حرف دارم .... یعنی بازم میخوای دیرتر بیای ؟!
راستی امروز داشتم به اینها و نوشته هاشون فکر میکردم ....:
یاشا ...... مهناز ...مح۳ن .. دی داد.. حمیدو.. فرناز...ققنوس... کیوان ....... دلقک
اگه واقعا فکر کردی ... خوب کاری کردی :)
salam, khaste nabashi. khosh be halet ke mitooni esterahat koni. shad bashi
خدا بد نده چی شده به ما و نوشته هامون فکر کردی ؟!
حتما به این که چجوری دیگه جوابمو ندی. :) مگه نه؟؟؟؟
کدومشون مهمتر بود؟؟
سه روز خیلی زیاده یه روزشو به من قرص میدی؟ از اینکه به من و نوشته هام فکر کردی ممنون. باعث غروره آبجی خانوم!
من فقط یه روز مرخصی بسمه :(
زندگی کن
خوب؟
نتیجه هم داد فکرات ؟ !
خزعبلات من ، مگه فکرم داره ...
پس۸دی چی شد؟