وقتی حباب متولد شد،بسیار کوچک بود..اما هر چه بزرگتر میشد..هوای درون آن نیز بیشتر میشد ! ...و هر چقدر هوای درون آن بیشتر میشد ..بالاتر میرفت ..و هر چقدر بالاتر میرفت ...با امواج نور میرقصید و رنگ به رنگ تر میشد ......هوای درون حباب آنقدر زیاد شد که دیگر حباب همه جای
اتاق کوچک خود را گرفته بود ....!
حباب زیباترین تصویری بود که من دیدم....امایکروز از زیادی هوای درون خود ...ترکید !
(با عرض معذرت از سحر عزیز که روی نوشته ای که پاک کردم کامنت گذاشته بود )
باد ؟!
باد از دلبستگی چی میدونه
اون فقط بلد بره
پاک می کنی ؟
salam, ziba bud,hubabi nadarim ke natereke?! man az una mikham...khush bashi
اگه نترکه که حباب نیست!!!
سلام هاله جان / . . .
:)
گاهی از حباب و تزلزلش میترسم!
گردن افرازد حباب از خود پرستی ها ولی
از نسیمی نیست گردد هستی ناچیز او
رهی معیری
حباب همیشه خالیه از عشق . از نفرت . از غم و از همه جیزهای دیگه خالی خالیه خوش بحالت ای حباب کاش من هم حباب بودم.
حباب قرار کجا بره؟! من الان رسیدم نمی دونم چی به چیه؟!!!
زیبا بود :)
حباب شفاف است و در دلش هیچ کینه ای نیست.....
هاله !!!!!!!!!!!!!!!!!!اصلا متن پایینی رو که خوندم باور نمی کردم که متن من نباشه البته هیچ وقت نبردمش رو وبلاگ اما ...خدای من عجب اتفاقی!!!!
البته هاله جون یه تفاوت کوچیک هم داریم.
امیدوارم که همیشه موفق و شاد باشی.
حالا حبابی نو
یا...
........................
براستی زیباترین تصویر
همان بود؟
ما خودمان حباب را می سازیم و بعد خودمان حباب را باد می کنیم......
و حباب دیگر تحمل می آورد...........
و در نهایت حباب می ترکد........
وقتی داشتیم این حباب را می ساختیم بسیار خوشحال بودیم ولی حباب نمی دانست که چه عاقبتی در انتظار اوست ولی ما می دانستیم که حباب روزی ازبین خواهد رفت !!
فیلسوفانه و یادآور عمو شلبی عزیزمون