- پدر!گرانبهاترین آن دورها نبود..من گشتم خیلی زیاد ! اماکسی نمی دانست که آن کجاست؟! کسی درآنجابه من دوردستی رانشان داد و گفت :« شاید گرانبهاترین آنجا باشد» ! من راهی شدم و ...به اینجا رسیدم !
پدر پسرک را در آغوش کشید .. او میگریست ....
- من امشب همینجا میخوابم....روی خاک ...زیر آسمان ..کنار ساحل ...
.... نیمه های شب پسرک همراه با حس غریبی از خواب بیدار شد .آن سوتر ..کنار پرچین ،سگی زمین را میکند ..با چنگ و با دندان !
پسرک جلو رفت ..... سگ پارس کرد و دندان نشان داد ... پسرک جلوتر رفت .... سگ قدمی به سویش حمله کرد .. پسرک باز هم جلوتر رفت ...سگ ترسید و فرار کرد ....!
پسرک گودال را کند و کاوید ...تا اینکه دستش چیزی را لمس کرد ... خدای من ! باور کردنی نبود ...گرانبهاترین..نه در دوردستها بود..نه در دشتها ..نه در کوهها و نه در هیچ کجای دیگر! ..همینجا بود ..کمی آنسوتر ...زیر پرچین باغ پدری !
پسرک گرانبهاترین را برداشت و به سوی خانه رفت . - پدر ! من گرانبهاترین را یافته ام !! ....حال با آن چه کنم ؟!؟! - زود آن را جایی پنهان کن تا کسی آنرا نبیند !!!! - آخر اگر میخواستم آنرا جایی پنهان کنم که از زیر خاک بیرونش نمی آوردم ! - پس آن را به گردنت بیاویز تا همه بدانند که آنرا یافته ای !
پسرک خشمگین بود ...نمی دانست با گرانبهاترین چه کند !!؟! پدر گفت : « گمان میکنی که گرانبهاترین به چه درد میخورد....باید آنرا پنهان کنی یا به همه نشانش دهی ... !!
هاله جان سلام.....وبلاگت یه جوری واسه آدم آشناست که آدم فکر میکنه یه جایی قبلاً دیدتش....یه جوری راحت و صمیمیه....راستی دیدم که راجع به من(حباب!)هم نوشته بودی....خیلی جالب بود....از این به بعد مرتب بهت سر میزنم و خوشحال میشم که نظراتت رو راجع به چرت و پرتایی که مینویسم بدونم!!!!شاد باشی،حباب!
سلام.من یادمه قبلا اومدم اینجا ولی چقدر تغییر کرده؟!؟!؟! راجع به کنسرت هم:کنسرت گیتار داشتیم که شب دوم از وزارت اطلاعات اومدن و برنامه رو خراب کردن....
منتظر میمونم ببینم چی میشه. اما گرانبهاترین برایم تعریف نشده است. نمی فهممش. اصلا برتری چیزها را بر هم نمیفهمم. چطور میشود چیزی از چیزی یا از چیزها برتر باشد؟!
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام دوست عزیز
وبلاگ بی نظیری دارید تمامی مطالب وبلاگتونا خوندم خیلی جالبه امیدوارم همیشه موفق و پیروز باشید .....خدانگهدار......الهه
سلام
وبلاگ جالب و قشنگی داری .
به من هم سر بزن . خوش حال میشم .
پاینده باشی
:) کاش من پیداش می کردم اونوقت انقدر غصه نمی خوردم
یک قلم استخون دیگه آویزون کردن و زیر خاکی کردن نداره ... بده یک آبگوشت مشتی بسازیم باهاش...
سلام
وبلاگ قشنگ و جالبی داری . به منم سر بزن خوشحال میشم.
ضمنا این گرانبها ترین رو چه کار باید کرد؟
شاد باشی و پایدار
تا همیشه
تا ابد
واقعا باید چه کارش کرد؟ بعد از جستجو و سختی زیاد وقتی پیداش می کنیم نمی دونیم باهاش چکار کنیم.
سلام ... سوال سختی است نمی دانم باید با آن چکار کنم هر وقت آنرا پیدا کردم بعد در موردش تصمیم می گیرم
داستان جالبیه . تو ادامه بده و من میخونمش.
هاله جان سلام.....وبلاگت یه جوری واسه آدم آشناست که آدم فکر میکنه یه جایی قبلاً دیدتش....یه جوری راحت و صمیمیه....راستی دیدم که راجع به من(حباب!)هم نوشته بودی....خیلی جالب بود....از این به بعد مرتب بهت سر میزنم و خوشحال میشم که نظراتت رو راجع به چرت و پرتایی که مینویسم بدونم!!!!شاد باشی،حباب!
ممنون که به خانه کوچک من آمدی و مرا هنوز به خاطر داری!
سلام.من یادمه قبلا اومدم اینجا ولی چقدر تغییر کرده؟!؟!؟!
راجع به کنسرت هم:کنسرت گیتار داشتیم که شب دوم از وزارت اطلاعات اومدن و برنامه رو خراب کردن....
منتظر میمونم ببینم چی میشه.
اما گرانبهاترین برایم تعریف نشده است. نمی فهممش. اصلا برتری چیزها را بر هم نمیفهمم.
چطور میشود چیزی از چیزی یا از چیزها برتر باشد؟!