بالا افتادن !
بالا افتادن !

بالا افتادن !


اوراههای دوری را   پیموده بود تا گرانبهاترین را بیابد و حالا که آنرا در همین حوالی یافته بود ،نمی دانست که اصلا آنرا برای چه میخواسته است !؟
چه شبها که در اندیشه گرانبهاترین ، نخوابیده بود و چه روزها که از شهری به شهر دیگر نپیموده بود !
 - ای گرانبهاترین ! نمی دانم که تو را برای چه می خواسته ام !ای کاش هرگز تو را نیافته بودم !حال که گرانبهاترین را یافته ام ..دیگر میلی به یافتن هر آن چه غیر از توست،ندارم !

پسرک دستانش را مشت کرد و گرانبهاترین را در آن فشرد و با دورخیزی ناگهانی ،آن را از بالای صخره ها به دریا پرتاب کرد !!
صبح فردا،وقتی پدر از خواب بیدار شد ،پسرک را دید که با قایقی کوچک در میان امواج بود و به دنبال گرانبهاترین میگشت !

روزهای زیادی به همین ترتیب میگذشت.پسرک هر روز برای یافتن گرانبهاترین به دریا میرفت ..به آب میپرید..با قایق دور میشد ..ماهی میگرفت..مرجانها را نگاه میکرد ..و
...باز میگشت .

آن پسرک امروز پیرمردیست؛ولی هنوز هر روز با طلوع آفتاب قایقش را به آب می اندازد،شنا میکند، ماهی ها را نگاه میکند ..دور میرود..نزدیک میشود و ..باز میگردد ..
او دیگر فراموش کرده است که به دنبال گرانبهاترین میگشته است ..او امروز چیزهای زیادی درباره دریا میداند .
قطرات بی پایان
امواج کوچک و بزرگ

سنگها و گیاهان عجیب
و زندگی اسرار آمیز زیر آب !
او دیگر به دنبال گرانبهاترین نمیگردد...قلب او آرام و مطمئن است  !

گرانبهاترین همینجاست .........
جایی زیر همین امواج .......
....در دل همین دریا ! .............

نظرات 30 + ارسال نظر
نوشته های ممنوع سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:16 ق.ظ http://nimatext.blogsky.com

پسوند ترین هیچوقت یکی نیست و همیشه ترینی روی ترین بوده.

احمد سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:23 ق.ظ

خیـلــی قشنـــگ بـــود

سرمه سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:26 ق.ظ http://avayeatash.blogsky.com

پس چرا باز هم می رفت دریا اگه دیگه دنبالش نمی گشت؟؟

سجاد سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:50 ق.ظ http://safirnoor.blogspot.com

سلام. شاید چون گرانبهاترین رو زود پیدا کرد قدرشو ندونست؟ موفق باشی...

DayDaD سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:03 ق.ظ

همش دور خودمون می گردیم که آروم بشیم ... نمی دونیم همین دور چرخیدن آرامش رو از ما گرفته ...

دیوانه سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:59 ق.ظ http://divane.blogsky.com

از این جمله کلیشه ای همیشه پرهیز می کنم که چقدر قشنگ بود .
این داستانت حس متفاونی را در ذهن جاری می کرد .

یاشا سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:20 ق.ظ http://weblog.yashaonline.com

هاله سریع اعتراف کن این داستان از کجا کش رفتی ؟ :))
اما نه قشنگ بود ... ابجی جان خودمانی دیگر ...

مهیار سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:44 ق.ظ http://mahyar.persianblog.com

بگذار تا مقابل روی تو بگذریم ..... دزدیده بر شمایل خوب تو بنگریم/////

[ بدون نام ] سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:45 ق.ظ

دیگر سخن مگو/// دل به امواج بسپار /// باید رفت... /// می‌ آیی سوار ابرها بشویم /// آنطرف آسمان جای کوچکی هست که خالیست /// و خالی یعنی عشق

مهیار سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:49 ق.ظ http://mahyar.persianblog.com

عذر می‌خوام ازتون ... کامنت ما قبل این کامنت که بدون درج مشخصات مربوط به من هست/// از عجله زیاد این اتفاق افتاد /// باز هم معذرت می‌خوام

انسان مه الود سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:32 ق.ظ http://ensan.blogsky.com

همین. گرانبهاترین یک بهونه ست. برای جستجو و برای زندگی.

اوشگول سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:37 ق.ظ http://oshgool.blogsky.com

سلام خوبی...زیبا بود..

ناشناس سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:28 ب.ظ

این داستان کاملا با زندگی ما انسانها مطابقت داره.
همیشه دنباله بهترین و عالیترین و ترینهای دیگه میگردیم و وقتی اونها رو بدست میاریم دیگه نمی دونیم باید چیکار کنیم ..... نمی دونیم دیگه برای چه چیزی باید تلاش کنیم پس انگیزه امان را از دست می دهیم .... کار جالب تر اینکه برای ایجاد دوباره انگیزه در خودمان کار بدتر میکنیم ..... بجای اینکه هدف عالیتر و بزرگتری برای خودمان تعریف کنیم می خواهیم همان انگیزه های قبلی را دوباره زنده کنیم ..... پس گرانبهاترین را رها میکنیم تا انگیزه بدست آوردنش دوباره در ما زنده شود ..... ولی نمی دانیم که شاید دیگر این شانس به ما نکند و ما نتوانیم آنرا دوبار به چنگ آوریم .........
همیشه گرانبها ترین ها در جلو نظر ما هستند ولی چون ما به دیدن آنها عادت کرده ایم آنها را نمی بینیم و در دوردستها بدنبالشان می گردیم .

از کلوچه چه خبر ..... !

حباب سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:12 ب.ظ http://tabarestan75.persianblog.com

این تاکید هایی که تو نوشته هات داری رو خیلی دوست دارم........شاد باشی،حباب!

بانو سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 04:14 ب.ظ http://banoo.blogsky.com


نمی خوام تکراری باشه.

ولی نمیتونم نگم که خیلی قشنگ بود..

شادترین باشی

احسان سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:58 ب.ظ http://kakjamal.persianblog.com

بانوی عشق و اشک و شبنم سلام.اینجا رو چند وقتیه که میبینم.مطالبتو دوست دارم.این اولین کامنتی هست که از من میبینی احتمالا.منتظر مطلب جدیدت هستم.به خدا عشق و امید میسپرمت.دریائی باشی..

مهیار چهارشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:50 ق.ظ http://mahyar.persianblog.com

سلام .... اجازه تبادل لینک می‌دید؟

فرناز چهارشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:31 ق.ظ

من با ناشناس کاملاْ موافقم آره آدما وقتی بهترینو پیدا می کنن چون دیگه هیچی ارضاشون نمی کنه نمی دونن که باید چیکار کنن و این خیلی بده چون به احتمال خیلی خیلی زیاد شانس بدست آوردن بهترین نه تنها کم بلکه به هیچ تبدیل میشه ...

حافظ چهارشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:54 ق.ظ

هاله بنظر من اون هنوز هم نتونسته گرانبهایی رو پیدا کنه
من وبلاگ شومارو می خونم و اگه نکته ای باشه حتما که حرف دلم باش باز گو میکنم

امید عرب چهارشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:57 ق.ظ http://omidarab.blogsky.com



هیچ وقت برای بالا بردن امنیت سیستم خود دیر نیست abc-security اینبار با الفبای امنیت مشکل های شما حل خواهد شد.

ایرانی چهارشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:36 ب.ظ http://sobhdaman.persianblog.com

سلام! من عبوری در خانه شما رو زدم. امیدوارم نا خونده نباشم. قلم روانی داری و دل زیبائی .! پیروز باشی. به خانه دل منم سر بزن. هرچند که چندان لطیف نیست!!!!!!!!!! خدا نگهدار

سیاهِ روشن چهارشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:10 ب.ظ http://www.ghadessi.com

گرانبهاترین او برای من ناچیزترینه...
گرانبهای من در قله کوهی است قاف صفت...
که این گرانبهاترین من برای تو ناچیز ترینه...
اینهم یک تعریف دیگه...
دیدید که اون پیرمرده هم گرانبهاترینش از یادش رفت؟ همینه ...
دنبالش نگردین چون هر روز یه چیزه...

پایدار باشید

صونا چهارشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:22 ب.ظ

سلام جونم. مطلب تازه چرا نداری ؟ منو بد عادت کردی جون هاله.

پژمان چهارشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 04:22 ب.ظ http://farsi.pejmanweb.com

مگه پرسیده بودم نظرت در مرد وبلاگم چیه؟

رز سفید چهارشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:55 ب.ظ http://tala65.persianblog.com

آخی! خیلی ناز نوشتی ..مرسی که اومدی پیشم بازم از این کارا بکن

نازی چهارشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:49 ب.ظ http://www.ownlife.net

خیلی خوشگل بود.

سیاهِ روشن پنج‌شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:14 ق.ظ http://www.ghadessi.com

میشه آپدیت کردی خبر بدی؟ هی میام خیط میشم :(

مهرزاد پنج‌شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:58 ب.ظ

و خاک بر سر من که تو رو انقدر دیر کشف کردم

سپهر پنج‌شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:53 ب.ظ http://sepehrlp.blogsky.com/

آره خوب..شاید..ممکنه!!!...اره خوب...

محمدرضا شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:14 ب.ظ http://unforgiven-alone.blogspot.com

سلام هاله
میدونی
من دنیای زیر آبو بیشتر از دنیای بیرون دوست دارم
آخه اون زیر گرانبهاترین هست
سکوت هست
و یه عشق حقیقی
عشقی که فقط ساکنان اونجا و کسانی که رفتن اون پایین میدونن چیه
امیدوارم همه تون یه بار تجربه اش کنین
شاد باشی و پایدار
تا همیشه
تا ابد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد