مطلب رفتنت را خوندم . خواسنم چیزی بنویسم گفتم برای هاله نمی شه نظر همینطوری داد برم فکر کنم . اخه هاله از اولیهاست که می خونمش و بهش عادت دارم حالا امدم دیدم دوباره نوشتی و مطلب زیبایی دیدم دیدن دوباره یک صمیمی
خیلی عالی نوشتی.. آدم هر وقت چیزی رو که واقعا میخواد برای خودش بنویسه نه برای کس دیگه ای عالی میشه.. این در صورتی هست که عالی شدن این مطلب هم برات اصلا مهم نیست! چون فقط برای دل خودت نوشتی. نم یه چیزی شبیه همین برام اتفاق افتاد.. ولی نه به این صورت.. حدود پنج تا از دوستای نزدیکم رو بعد شش سال دیدم و فقط نگاه میکردم.. نمیتونستم چیزی بگم.. آدم وقتی شخصیت هایی مثل استاد تورو میبینه فقط دلش میخواد گریه کنه.. علتش رو نمیدونم.. ولی میخوام گریه کنم.. همین
یک بار یکی به من همین را گفت : تو بارها ثابت کردی که دختر قوی ای هستی..به روح انسانها و به استقلالشون احترام بزار ( یا یه چیزی تو همین مایه ها . می خواستم داد بزنم ؛ من قوی نیستم . من می خوام به هیچ کس احترام نذارم . چرا کسی به من احترام نمی ذاره . من قلبم شکسته و چه و چه ... بی فایده بود هاله جان . چیزی عوض نشد . حتی با اشک های من ! ای کاش تو مثل من نباشی .
سلام. یه نفر فهمید که چی تو دلته؟احساس خوبیه. بغض و خوشحالی؛ با هم که ترکیب بشن آدمو با خودشون میبرن اون بالا بالا ها. حالا که میخوای قانون رهایی رو به یاد بیاری حرفی نیست ولی من میپرسم که پس کی به قانون دل احترام بذاره؟مگه اون موقعی که داشت دلتو میبرد با خودش نمیدونست دل هم برای خودش قانون داره؟ برای ماندنم کسی نبود ؛ برای گذشتنم هم نمیخواهمشان. شاد باشی و پایدار. تا همیشه. تا ابد.
هاله... میدونی... یه سری آدمای خاصو خیلی دوست دارم... استاد... استاد تو و... کیتینگ... حرفاشون آدمو عوض میکنن... میدونی... مشکلش اینه که خیلیا مسخرش میکنن... من جسارت اینو ندارم... فوق العاده نوشتی... واقعا فوق العاده... ببخشید که دیر اومدم... بازم باید بخونمش... ناشناستم که جای دوری نمیره... انقدر قانونا دارن زیاد میشن که... یکیشون که هنوز سعیمو میکنم غز نزدنه... فوق العاده ای....
هری پاتر + جوناتان مرغ دریایی ... من این متن رو از صمیم قلبم تحسین میکنم! با اینکه کوچکتر از این حرف ها هستم ... ولی باید بگم که بی آغاز و بی خاطمه اما تکان دهنده بود ...
نمی دونستم رهایی قانون داره. من که بی قانونش خیلی وقته که رهای رها هستم از هر چی که بخواد بگه چی خوبه و چی بده و ... اما خب... رفتن یکی که ادم دوسش داره قانون نمی شناسه. اصلن تعیین قانون برای قلب بی رحمی یه. همین.... و هاله جون خست در مورد تغییرات من شاید درسته... شاید تغییر نباشه بلکه یاد آوری یه حس سمجه که همه جا دنبالم میاد با اینکه من هی طردش می کنم... یه اتفاق که مدام تکرار می شه و من ازش متنفرم... از طرفی به خودم این جرات رو دادم که همه چی رو تو وبلاگم بنویسم no matter what others migth think of me... who cares
ma ke kamelan gij shodaaam
aslan nafahmidi jaaryan chiyeh
vali omidvaram ke har ja hasti movafaghbahsii aziz
منظور؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام ..خیلی متن جالبی بود..وبلاگتون خیلی شیک و ترو تمیزه..من حتماً بازم سر میزنم..سال نوهم مبارک!
میدونم خیلی سخته... ولی باید قانون رهایی رو بیاد داشت...این روزها منم دارم سعی میکنم به یادش بیارم...
D=
فقط : " D= "
تو یاهو مسنجر قابل خوندنه :)
عجب مطلبی بود هاله جان .. از اونایی هست که باید چندین بار بخونمش...
من چنین استادی رو دوست دارم...
مطلب رفتنت را خوندم . خواسنم چیزی بنویسم
گفتم برای هاله نمی شه نظر همینطوری داد
برم فکر کنم .
اخه هاله از اولیهاست که می خونمش
و بهش عادت دارم
حالا امدم دیدم دوباره نوشتی
و مطلب زیبایی دیدم
دیدن دوباره یک صمیمی
خیلی عالی نوشتی.. آدم هر وقت چیزی رو که واقعا میخواد برای خودش بنویسه نه برای کس دیگه ای عالی میشه.. این در صورتی هست که عالی شدن این مطلب هم برات اصلا مهم نیست! چون فقط برای دل خودت نوشتی.
نم یه چیزی شبیه همین برام اتفاق افتاد.. ولی نه به این صورت.. حدود پنج تا از دوستای نزدیکم رو بعد شش سال دیدم و فقط نگاه میکردم.. نمیتونستم چیزی بگم.. آدم وقتی شخصیت هایی مثل استاد تورو میبینه فقط دلش میخواد گریه کنه.. علتش رو نمیدونم.. ولی میخوام گریه کنم.. همین
سلام خوشحالم برگشتی این جور رفتن هم حال میده ها نه؟؟؟
اینجور چیزا رو اسمشو میذارن امداد غیبی؟ دقیقا وقتی به یه چیزی احتیاج داری یه دفعه خودش ژیداش میشه .... خوش به حالت خانمی
تو نیتش رو کردی من اقامه اش کردم. وبلاگ رو می گم
خوش به حالت... حسودیم شد هاله
یک بار یکی به من همین را گفت : تو بارها ثابت کردی که دختر قوی ای هستی..به روح انسانها و به استقلالشون احترام بزار ( یا یه چیزی تو همین مایه ها . می خواستم داد بزنم ؛ من قوی نیستم . من می خوام به هیچ کس احترام نذارم . چرا کسی به من احترام نمی ذاره . من قلبم شکسته و چه و چه ... بی فایده بود هاله جان . چیزی عوض نشد . حتی با اشک های من ! ای کاش تو مثل من نباشی .
خب شما پرسیده بودین که میشه بیشتر توضیح بدین؟ منم میگم نه! نمیشه..
سلام.
یه نفر فهمید که چی تو دلته؟احساس خوبیه.
بغض و خوشحالی؛ با هم که ترکیب بشن آدمو با خودشون میبرن اون بالا بالا ها.
حالا که میخوای قانون رهایی رو به یاد بیاری حرفی نیست ولی من میپرسم که پس کی به قانون دل احترام بذاره؟مگه اون موقعی که داشت دلتو میبرد با خودش نمیدونست دل هم برای خودش قانون داره؟
برای ماندنم کسی نبود ؛ برای گذشتنم هم نمیخواهمشان.
شاد باشی و پایدار.
تا همیشه.
تا ابد.
خیلی خوش حالم که دکتر مهدی رو دیدی.....
حتما به راهنمایی هاشون گوش بده.....
من که نتونستم حق دوستی رو برات بجا بیارم......
ولی بازم سعیم رو می کنم.....
از کلوچه چه خبر ؟......
کلوچه دوست دارم.......
هاله جان یک چیزی میگم امیدوارم که از من ناراحت نشی تو از اول اشتباه کردی. چون اخلاقشو تا یه حدودی می دونستی.
در لحظه مشخصی از زندگی مان، اختیارمان را بر زندگی خود از دست می دهیم و از آن پس سرنوشت بر زندگی ما فرمانروا می شود. این بزرگترین دروغ جهان است.
در مورد برگشتن خوشحالم ... اینم هنوز نخوندم ابجی جونی ... :))
حوصله ندارم همشو بخونم! ولی تا اونجایی که خوندم ---D:
چه خوب که برگشت :)
سکوت و دیگر هیچ...
من همین جا اعلام می کنم که من هنوز با هاله دوست هستم و هیچ جای نگرانی نیست......
به کوری چشم بد خواهان......
من فقط دارم میرم سفر و زود هم بر می گردم بیخود دلتون رو صابون نزنین.....
خیلی جالبه چرا همه منتظر هستن که من و هاله بهم بزنیم ؟؟؟؟ من و هاله هم نمی دونیم .....
هاله... میدونی... یه سری آدمای خاصو خیلی دوست دارم... استاد... استاد تو و... کیتینگ... حرفاشون آدمو عوض میکنن... میدونی... مشکلش اینه که خیلیا مسخرش میکنن... من جسارت اینو ندارم... فوق العاده نوشتی... واقعا فوق العاده... ببخشید که دیر اومدم... بازم باید بخونمش... ناشناستم که جای دوری نمیره... انقدر قانونا دارن زیاد میشن که... یکیشون که هنوز سعیمو میکنم غز نزدنه... فوق العاده ای....
عشق ما نیازمند رهائی است نه تصاحب... این حرف درسته ولی عملش سخته...واقعا.
خیلی فکر کردم... اوه چه لبه ی تیغ تیزی...
هری پاتر + جوناتان مرغ دریایی ... من این متن رو از صمیم قلبم تحسین میکنم! با اینکه کوچکتر از این حرف ها هستم ... ولی باید بگم که بی آغاز و بی خاطمه اما تکان دهنده بود ...
نمی دونستم رهایی قانون داره. من که بی قانونش خیلی وقته که رهای رها هستم از هر چی که بخواد بگه چی خوبه و چی بده و ... اما خب... رفتن یکی که ادم دوسش داره قانون نمی شناسه. اصلن تعیین قانون برای قلب بی رحمی یه. همین.... و هاله جون خست در مورد تغییرات من شاید درسته... شاید تغییر نباشه بلکه یاد آوری یه حس سمجه که همه جا دنبالم میاد با اینکه من هی طردش می کنم... یه اتفاق که مدام تکرار می شه و من ازش متنفرم... از طرفی به خودم این جرات رو دادم که همه چی رو تو وبلاگم بنویسم
no matter what others migth think of me... who cares
سلام،
خوش به حالتون که یه همچین آدمی رو دارین!
کسی قانون رهایی رو واسه من توضیح نداده...
خوبه آدم یه همچین کسی رو داشته باشه ... راستی غیبت کبری کی اتفاق می افته؟
میفهم چی میگی ولی بیان احساسم برام سخته
برات دست زدن ولی میدونم در اون لحظه به دنبال حتی یه زمزمه بودی از....
سال خوبی داشته باشی
بهزاد جان من واقعا متاسفم از این کوته فکری تو ، هیچ کس از به هم خوردن رابطه دو نفر خوشحال نمیشه ،مگر افرادی که ....
امیدوارم که سالها با هم خوش باشید.
!!! هان ؟ !!!