بالا افتادن !
بالا افتادن !

بالا افتادن !

بیداری...




..تصمیم گرفتم فردا صبح پاشم برم کوه...رفتم که زودبخوابم..خوابم نمیبره..باز پاشدم...خیلی دلگرفته و دلسردم.....هیچ وقت به اندازه این روزا این حس رو نداشتم...نمی دونم اصلا چرا باید به همه بگم : حسابی خوش بگذرونید...فکر هیچی رو نکنید..من تشویقتون میکنم که بی خیال من شید و برید کیف کنید..برید پیشرفت کنید.... فکر هیچی رو نکنید ..فقط فکرخودتون باشید ....چرا باید بگم من همه جوره هستم..برید خیالتون راااااااحت ! یه احمقی مثل من هست...احتیاج به هیچی نداره...از هیچ کسی هم انتظاری نداره..اگرم داشت به درک ....توقعاتش مال خودش...من سعی میکنم حرفتون رو بفهمم..شما ولی اصلا بی خیال من شید...برای درک نکردن ساده ترین نیازهای من..هزار تا توجیه بیارید...قیافه حق به جانب بگیرید... و بگید که این توقع تو جلوی پیشرفت ما رو میگیره....اصلا هر چی دوست دارید بگید...
 هرچی دوست داریدبگید.....
دارم نسبت به همه بی تفاوت میشم....شایدم داره از نوع رابطه ها بدم میاد...
انقدر ریختم تو خودم که دارم منفجر میشم ..حرف بزنی..میگن با غرغرات زجر میدی...حرف نزنی..میگن الکی تو خودت میریزی.....
یه بار آقا بیزی حرف جالبی زد...گفت:به اندازه ای واسه دیگران انرژی بزار که ظرفیتش رو دارن....
واقعا که راست گفتی آقا بیزی !!!!!!!!!!

نظرات 37 + ارسال نظر
جناب زبل خان جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 02:43 ق.ظ http://zebelkhan.blogsky.com

قصه نخور بزرگ میشی یادت میره ....

علی بی غم جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 03:13 ق.ظ http://www.aliakbarabdoli.blogsky.com

خوب سلام...
مگه میشه ادم فکر هیچی رو نکنه مثلا من دارم فکر میکنم که فکر نکنم یعنی اینکه اصلا نمیشه من که قاط زدم و ...
من که زیاد فکر نمیکنم الانم این جملاتی که شما به کار بردید منو به فکر وا میداره منظورتون چیه؟
از هیچ کسی هم انتظاری ندارم..اگرم داشتم به درک...
چه جمله جالبی
میل خودتونه ...
دارم نسبت به همه بی تفاوت میشم...
به نظر من کاره اشتباهی میکنید همه رو به یه چشم نبینید.
چشمتون رو به دیدن چیزهای قشنگ آدت بدید.
یه بار آقا بیزی حرف جالبی زد...گفت:به اندازه ای واسه دیگران انرژی بزار که ظرفیتش رو دارن
درست گفتن...
من که منکر نیستم

گوسفند بزرگ جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 09:13 ق.ظ http://sheeplog.blogspot.com

هاله خانوم بی خیال
گرچه هرچی هرکس بگه بی فایده است. تنها زمان میتونه اینجور حس ها رو درمون کنه. قدم اول اینه که درک کنی که احتمالا خیلی از کارهایی که الان میکنی و چیزهایی رو که مینویسی در شرایط عادی نمیکردی. قدم دوم اینه که سعی کنی هرکاری رو که میخوای انجام بدی به تاخیر بندازی تا فرصت بیشتری برای تصمیم گیری داشته باشی. اینطوری این دوره کوتاه تر میشه.
اما از من میشنوی این دوره ها از پر حس ترین دوران زندگی آدمه و داشتنش بهتر از نداشتنشه.
تو هم خوش باشی همینطور که برای ما آرزو کردی.

مهناز جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 10:05 ق.ظ http://refigh-fabric.blogsky.com

دیشب میخواستم ساعت یازده بخوابم که ساعت هفت بیدار بشم... ساعت سه خوابیدم و ده بیدار شدم!

مسافر هتل کالیفرنیا-میترا جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 11:00 ق.ظ http://sokote-marg.blogsky.com/

سلام هاله جان ... شما وقتی بلاگتو آپدیت می کنی ping نمی کنی و من از اپدیت کردنت با خبر نمی شم
حالا بگذریم من دیروز نیومدم خیلی اینجا خبرا بوده..... امروزم که اینجوری هستی چی شده آخه چرا ؟؟؟
چرا آخه هاله جونم

نازی جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 12:19 ب.ظ http://blog.ownlife.net

تو زندگی نباید از کسی توقعی داشت.

کیوان جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 12:20 ب.ظ http://shoma.blogsky.com

: به اندازه ای واسه دیگران انرژی بزار که ظرفیتش رو دارن.... : به نظر من آقای بیزی درست گفته. همین نصیحت رو عمل کن شاید حالت بهتر شد!

Hamed جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 01:51 ب.ظ http://majnoonian.net

Firstly first, going out with friends and hang out with them is a very good solution to change your mood and I do agree! Secondly ... I am worry about you ... these familiar feelings ...

[ بدون نام ] جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 03:41 ب.ظ

بزرگترین درد انسانها در ارتباط با یکدیگر هنگامی آغاز می گردد که فلسفه راستین دوستیها را فراموش می کنند.

فراموش می کنند که برای چه با یکدیگر طرح دوستی می ریزیم؟ چرا به یکدیگر نزدیک می شویم؟ چرا پرده های موجود در میان خود را یکی یکی پس می زنیم و به خلوتخانه ذهن یکدیگر قدم می گذاریم؟

آیا در این میان تنها، تنها نبودن اهمیت دارد که هرگاه به آن نیاز نداریم بار سفر می بندیم و به ناکجایی دیگر سفر می کنیم؟ و یا به همان اندازه که تنها نبودن مهم است، تنها نگذاشتن نیز اهمیتی فراخور خود دارد؟

آیا شالوده دوستی را ریخته ایم که تنها نیازهای روحی خود را ارضا نماییم یا ارضاء نیازهای روحی دوست و شریک زندگی مان نیز جزئی از دوستی و رفاقت است.

آیا در پیوند ما تنها حرکت رو به تعالی برای من تعریف شده است؟ یا او نیز می باید سهمی داشته باشد؟

پس شراکت در غم و اندوه و شادی و خوشحالی که روزگاری به مقدس ترین مقدسات برای یکدیگر قسمش خورده ایم باید چه سرنوشتی پیدا نماید؟ این نیز باید به فراموشی سپرده شود؟‌

آری هاله عزیز، آنجا قداست دوستی ها و شراکت ها و زندگی های مشترک از میان می رود که فلسفه آن که همانا «ما» بودن است جای خود را به «من و تو» می دهد. آنجا است که تو خون می گریی و می گویی که انتظاری ندارم از تو، که حرکت به سوی تعای ما را فدای پیشرفت یکی از ما کردی و آنگاه یا جوابی نمی شنوی و یا می شنوی عذری بدتر از گناهی!

اما در این میان غصه خوردن و بی تفاوت شدن شاید آسان ترین کار باشد اما نه بهترین، به تو اطمینان می دهم هستند و خواهی یافت انسانهایی را که ارزش «ما» بودن را بیش از هر چیز دیگری می دانند و درک کرده اند که با دو دست می توان بسیار بیشتر از یک دست، دیوار پیش روی خود را در زندگی تراشید و پیشرفت نمود.

و باز هم می گویم که سختی شرایط تو را درک می کنم و می دانم که هجوم خاطرات پیشین و تحمل تنهایی جانگداز است و طاقت فرسا،‌ اما چه باید کرد که تحمل آن نیز برای انسانها اجباری است در کنار اجبارهای دیگر، که باید وفق داد خود را با آن و به پیش رفت تا جای امکان

انسان زاده شدن تجسد وظیفه بود
توان دوست داشتن و دوست داشته شدن
توان شنفتن
توان دیدن و گفتن
توان اندهگین و شادمان شدن
توان خندیدن به وسعت دل، توان گریستن از سویدای جان
توان گردن به غرور برافراشتن در ارتفاع شکوهناک فروتنی
توان جلیل به دوش بردن بار امانت
و توان غمناک تحمل تنهایی، تنهایی، تنهایی عریان
انسان دشواری وظیفه است.

آرزو دارم شاد باشی و به دور از غم ، سبز باشی و خوشحال :)

سام جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 03:42 ب.ظ http://www.andisheh-ehsas.blogsky.com

بزرگترین درد انسانها در ارتباط با یکدیگر هنگامی آغاز می گردد که فلسفه راستین دوستیها را فراموش می کنند.

فراموش می کنند که برای چه با یکدیگر طرح دوستی می ریزیم؟ چرا به یکدیگر نزدیک می شویم؟ چرا پرده های موجود در میان خود را یکی یکی پس می زنیم و به خلوتخانه ذهن یکدیگر قدم می گذاریم؟

آیا در این میان تنها، تنها نبودن اهمیت دارد که هرگاه به آن نیاز نداریم بار سفر می بندیم و به ناکجایی دیگر سفر می کنیم؟ و یا به همان اندازه که تنها نبودن مهم است، تنها نگذاشتن نیز اهمیتی فراخور خود دارد؟

آیا شالوده دوستی را ریخته ایم که تنها نیازهای روحی خود را ارضا نماییم یا ارضاء نیازهای روحی دوست و شریک زندگی مان نیز جزئی از دوستی و رفاقت است.

آیا در پیوند ما تنها حرکت رو به تعالی برای من تعریف شده است؟ یا او نیز می باید سهمی داشته باشد؟

پس شراکت در غم و اندوه و شادی و خوشحالی که روزگاری به مقدس ترین مقدسات برای یکدیگر قسمش خورده ایم باید چه سرنوشتی پیدا نماید؟ این نیز باید به فراموشی سپرده شود؟‌

آری هاله عزیز، آنجا قداست دوستی ها و شراکت ها و زندگی های مشترک از میان می رود که فلسفه آن که همانا «ما» بودن است جای خود را به «من و تو» می دهد. آنجا است که تو خون می گریی و می گویی که انتظاری ندارم از تو، که حرکت به سوی تعای ما را فدای پیشرفت یکی از ما کردی و آنگاه یا جوابی نمی شنوی و یا می شنوی عذری بدتر از گناهی!

اما در این میان غصه خوردن و بی تفاوت شدن شاید آسان ترین کار باشد اما نه بهترین، به تو اطمینان می دهم هستند و خواهی یافت انسانهایی را که ارزش «ما» بودن را بیش از هر چیز دیگری می دانند و درک کرده اند که با دو دست می توان بسیار بیشتر از یک دست، دیوار پیش روی خود را در زندگی تراشید و پیشرفت نمود.

و باز هم می گویم که سختی شرایط تو را درک می کنم و می دانم که هجوم خاطرات پیشین و تحمل تنهایی جانگداز است و طاقت فرسا،‌ اما چه باید کرد که تحمل آن نیز برای انسانها اجباری است در کنار اجبارهای دیگر، که باید وفق داد خود را با آن و به پیش رفت تا جای امکان

انسان زاده شدن تجسد وظیفه بود
توان دوست داشتن و دوست داشته شدن
توان شنفتن
توان دیدن و گفتن
توان اندهگین و شادمان شدن
توان خندیدن به وسعت دل، توان گریستن از سویدای جان
توان گردن به غرور برافراشتن در ارتفاع شکوهناک فروتنی
توان جلیل به دوش بردن بار امانت
و توان غمناک تحمل تنهایی، تنهایی، تنهایی عریان
انسان دشواری وظیفه است.

آرزو دارم شاد باشی و به دور از غم ، سبز باشی و خوشحال :)

احمد جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 08:51 ب.ظ http://مـــرد دریــــا

۱۳ بدر رفتین یا نه؟!!!
خوش گذشت؟!

همایون جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 08:59 ب.ظ http://homayoon.blogsky.com

منم آدمی هستم که از خیلی از مهمونی ها رو بدم میاد ولی اونا رو مقصر نتمیدونم! تو داری با حرفات طوری بیان میکنی که اونا هم حق ندارن برن کوه!
حرف آقا بیزی درسته.. ولی اینم درسته که شاید تو ظرفیت زیادی داشته باشی ولی شاید طرفت اونقدر انرژی برای تو نداشته باشه.. ها؟ مشکل منم زمانی این بود که توقم زیاده ولی الان هیچ توقعی از کسی ندارم

آرتا جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 09:50 ب.ظ http://darkness.blogsky.com

نمیدونم چی بگم...هر طور که دوست داری باش... فقط خودت باش

ارزو جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 09:54 ب.ظ http://arezoo1984.persianblog.com

اول یه سلام گنده!! بعدشم به نظر منم اقای بیزی واقعا راست گفتن..اخرم اینکه منم هر از گاهی دچار اینجور حالتها میشم اما همیشه دوباره بعد از یه مدتی همه چیز برمیگرده سرجاش

ما احمق ها جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 10:24 ب.ظ http://foollovers.blogspot.com

هی ! شبیه کسایی شدی که دلشون می خواد توی سوئ تفاهم مای دردناک و غم انگیز خودشون باقی بمونن تا دلشون به حال خودشون بسوزه .

انیتا ... پارادکس جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 11:06 ب.ظ

من که دینامیت انفجارم رو نمی دونم کجا جا گذاشتم یا کی ازم دزدیده که خیلی وقته منفجر هم نمی شم!!!!! هی تو خودم بریزم و وقت تنهایی صدای موزیک رو به آخر برسونم که چی؟!!!! .....
خب من که از اول گفتم پارادکسم... حالا هم اگه کسی با دیدن این دو وبلاگ و نوشته های گیج در گیجش منگولی می شه... من و پارادکس و دوستم و دیوونگی هامونو به همه ی تودرتو های سرگیجه آور هزارتوی چیزی به نام بودن ببخشه:):)
i'de better not write in persian, it's not but some dizzy crazy lines...anyway, i dont care that much... and about these two weblogs, i better say nothing, whether it's a paradox or not, whether i'm a paraox or not, whether i have changed or not, whether i am morphing into an alian or ... will make no change in my damn life....sorry for this depressing comment

روشن جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 11:53 ب.ظ http://night-cafe.persianblog.com

میگم هاله... آقا بیزی که همه حرفاش درست ولی... از دنیا توقع زیادی نداشته باش... (فکر کنم نداری...) زیاد هم سخت نگیر... اینجوری کلی از ناراحتیا کم میشه... ای کاش چشمامو میبستم... ولی تواناییشو ندارم... یه همچین چیزی جلوشو میگیره... راستی... یکی میگفت نمیخواد برای یه مدت غر بزنه... اینجوری بود بلاخره... اما میدونی... من زیاد به آدمای اطرافم اهمیت نمیدَوَم... دوست دارم... به اندازه قبل.... یا کمی بیشتر... ازت هم انتظاری ندارم... (الان منو تصور کن که دارم بهت چشمک میزنم...)

عمو رضا شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 12:05 ق.ظ http://amooreza.blogsky.com

خوب نمی دونم چی باید بگم. اصلا نمی دونم چه دلیلی داره چیزی بگم. می دونی٬ حال و هوایم را عوض کردی . باید برم یک سیگار بکشم.

کیمیا شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 12:15 ق.ظ http://ximia.blogspot.com

هاله جان امیدوارم بعد از کمی استراحت دوباره انرژی لازم رو برای همزیستی در کنار ادمهای دیگه پیدا کنی . موفق باشی

محمدرضا شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 12:19 ق.ظ http://unforgiven-alone.blogspot.com

سلام.
میگن .قتی خدا برزخ رو آفرید یه نمونهء کوچولوش رو هم گذاشت تو زمین که آدما تجربه داشته باشن.
الانم تو برزخی درست مثل خیلی ها (از جمله من)
نمی دونم چرا این دلتنگی ها داره همه گیر میشه.
نظر آقا بیزی هم محترم ولی من سعی میکنم هرچی تو توانم هست واسه دیگران رو کنم
میخواد جنبه داشته باشه یا نه
لا اقل من کار خودمو کردم
بعدا از دست خودم دلخور نیستم
شاد باشی و پایدار
تا همیشه
تا ابد

راشنو شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 12:30 ق.ظ http://rasno.persianblog.com

به طور وحشتناکی با این گفته آقا بیزی موافق میباشم!
اما یه چیزی بگم؟
میگم! خیلی خیلی ببخشیدا انگاری من با همه زودی پسر خاله میشم یعنی همون دختر خاله اَ حالا همون!
ولی انگار این معضل قاطی کردن خیلی شایع شده ها!
توام انگارکی مثه من یه جورایی قاطی کردی (گفتم که چایی نخورده پسر خاله میشم)

ناشناس شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 12:37 ق.ظ

آقا بیزی همیشه درست می گه..... !

هاله جون مطمئن باش که آقا بیزی با تو تا ابد همراه خواهد بود...

کلوچه میخام........ !!!!!

DayDaD شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 01:04 ق.ظ http://daydad.blogspot.com

بعله راست می گه به مولا

مهتاب شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 01:31 ق.ظ http://mooney.persianblog.com

موافقم..بعضی ها توقعشون خیلی زود بالا میره و لطف رو با حق اشتباه میگیرن...

دیوانه شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 02:25 ق.ظ http://divane.blogsky.com

و مهم و جالبش اینه که تو نمی تونی ولشون کنی
رهاشون کنی و بی خیالشون بشی
این تو وجودته که تو براشون یک کمکی
هر چقدر ازت دور باشند و
باز تو براشون فدا کاری می کنی و اونا ...

رضا شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 08:10 ق.ظ http://reza-n.blogspot.com

میدونی یه جورایی بین عوض شدنهای مختلفی که ناخودآگاه در شخصیت آدما بوجود میاد که دلایل زیادی هم داره٬ همه این جوری قاطی میکنن.
خوش به حال اونا که میفهمن قاط زدن! اگه دقت کنی بعضیا اصلاْ نمیفهمن و کلی هم ادعاشون میشه.

پرستو شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 09:44 ق.ظ http://parastou.blogsky.com

شاید این حس ها برای این باشه که هنوز تو عمق وجودت این حس رو که از کسی توقعی نداری باور نکردی!
اگه توقعت واقعا از بین بره این فکرا هیچ وقت برنمیگرده!
ولی اقای بیزی کاملا درست گفته!

مهری شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 11:35 ق.ظ http://mehri@datak.net

سلام هاله جان خیلی وقته وبلاگتو میخونم
خیلی قشنگه .......میدونی چیه فکر میکنم تو احساس های آدمای اطرافتو با احساسات خودت مقایسه می کنی و فکر میکنی هرکاری که تو میکنی اونا هم باید بکنن ولی متاسفانه همه اینطوری نیستند چون احساسا ت ادما با هم فرق میکنه
منم تا چند وقت پیش عین تو بودم با همین افکار پریشون تااینکه با خودم کنار اومدم و فهمیدم که اگه میخوام داشته باشمش باید بابعضی اخلاقاش کنار بیام وگرنه ................

نقره ای شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 11:57 ق.ظ

ام ... چیزه ! اهم ... راستش .... خب ... اممممم .... چیز دیگه .... اهم اهم ...... اوففففففف ..... اه ..... چیز .... عیدت مبارک!!!

یاشا شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 04:14 ب.ظ http://yashaonline.blogspot.com

اقا بیزی کجائی که ابجیمون دلش گرفته ... درست نمیگم ابجی ... ؟ :))

ققنوس شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 05:15 ب.ظ

بی تفاوت شدن بعضی وقتا خیلیم خوبه ...

مهناز شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 06:09 ب.ظ http://refigh-fabric.blogsky.com

چه ترسناک

پویا شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 08:02 ب.ظ http://www.pesareshikamo.blogsky.com

سلام قشنگه
پیش ما هم بیا
راستی نظرت راجب تبادل لینک و لوگو چیه ؟
خدانگهدار

دلقک شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 08:36 ب.ظ http://aavin.blogspot.com

فرصت بده به زمان. من دیدم که همه چیز رو به حالت عادی بر بر می گردونه. تو هم می بینی.

پیچک شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 09:08 ب.ظ http://aadat.blogsky.com

...

حباب یکشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 01:17 ق.ظ http://tabarestan75.persianblog.com

آره راست میگه این آقا بیزی.....

مجید کیبورد دوشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 01:21 ب.ظ

راستش من انتظار چنین وبلاگی ومتنهای از تو نداشتم بهم فرصت بده راجبش فکر کنم ولی در رابطه با حرف بیزک موافق ۱۰۰٪ هستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد