برای من جالبه که با یک قهر میرید سفر و با یک آشتی دارید از خوشحالی پر در میارید ....یک زمانی وبلاگت پر از حرفهای قشنگ بود ولی گویا الان پسری تو زندگیته که تمام وبلاگت رو اون پر کرده ...این خیلی پوچه ... من فکر میکنم کسی وبلاگ مینویسه و میزاره که مردم بخونن و پیغام بزارن باید توش ۲ کلمه حرف برای گقتن داشته باشه ....این مشکل جوونهای ماست که هیچ حرفی برلی گفتن ندارند.... متاسفم ...
زندگی پر از چیزهای قشنگه که میشه ساعتها راجبش مطلب نوشت ...اینقدر پوچ نباشید.
به امید اینکه به عشق دیرینتون برسید تا بفهمید وقت بیشتر از نوشتن این حرفها ارزش داره ... متاسفم
فکر کنم تنها کسی که نفهمیده شما عاشق پسری هستید که منتظرید بهتون توجهی داشته باشه خود معشوق باشه
پنج شنبه 29 مرداد 1383 در ساعت 17:48
به هر حال من دوست داشتم از سعید تشکر کنم..چون به عنوان یک بازدید کننده و دوست انتقادش رو مینویسه و این برای من خیلی مهمه ....
من همیشه بهترین راه ابراز احساسات و بیان صحبتهام رو ، نوشتن می دونستم ...همیشه این برام بسیار خوشاین بوده که بتونم با کلمات بنویسم و به این ترتیب ذهنم رو مرتب و معین کنم ....روزی که اولین نوشتم رو در پرشین بلاگ نوشتم حدود آ دو سال و نیم پیش بود.... من هیچ وقت نمی تونم ادعا کنم که یک وبلاگ نویس حرفه ای هستم ..تنها چیزی که می تونم بگم اینه که من برای خودم می نویسم ....روی دفتر..روی کاغذ..روی وب ..همه ابزار و شیوه های اجرا هستن و بنا به امکانات آدمها تغییر میکنن .... وبلاگ این شانس رو به من داد که با دنیای بزرگتری از آدما روبرو شم ..و در این دنیا دوستان زیادی پیدا کردم ... مطمئننا هیچ دو نفری مثل هم نیستن..همونطور که حتی خود من و همه اطرافم هم در حال تغییر هستن ....هر از گاهی که اتفاقات مختلف در زندگی آدم میوفته روحیاتش تغییر میکنه..و من چون روحیاتم تعیین کننده نوشته هام هستن...پس حتما در نوشته هام تاثیر میزارن....
ورود هر آدمی به دنیای من اتفاق کم اهمیتی نیست که به خاطر تغییر لحن نوشته هام ازش متاسف بشم ...من برای افراد درون دنیام ارزش زیادی قائلم و دنیای من رو افکارم و مجموعه این آدمهاتشکیل میدن ...دارم یاد میگیرم که دموکراسی رو درک کنم و بدونم که هر آدمی مختاره که در دنیای خودش زندگی کنه ... باید بدونم که برای کسی یا چیزی ابراز تاسف کنم که ارزش و معنای و جایکاه اون رو نزد طرف مقابلم به خوبی شناخته و بررسی کرده باشم .....
به هر حال ...هر انتقادی بزرگترین حسنش اینه که ادم دوباره اون اتفاق رو مرور میکنه تا بفهمه چرا ازش انتقاد شده .... و انفقاد سعید موجب شد دوباره برگردم به این فکر کنم ..چرا سفر ؟ چرا تاسف ؟
سفر من سفر بسیار مفیدی بود..سفری به درون خودم ........
شب بخیر (صبح به خیر )
سلام وبلاک بسیار زیبایی دارید. با مطالبی زیبا.
موفق باشین.
به ما هم سر بزنید خوشحال می شیم
سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه.
برام جلب بود هم نوشته های شما هم کامنت اقا سعید ...
بعضی موقع ها یه حرفهایی ادمرو حسابی میبره تو فکر مثل الان..........
امید وارم از این سفر به درون موفقیت های روز افزونی حاصل بشه.
پیش مام بیا...
یا حق
من از فکر کردن بدم میاد. هر وقت فکر میکنم میبینم که خیلی از کارهایی که دلم میخواد رو دیگه نباید انجام بدم. فکر کردن اصلا خوب نیست. الکی نمیگم ها. کلی فکر کردم به این نتیجه رسیدم!!!
من هیچ موقع به خودم این احازه رو نمی دم که ا کسی انتقاد کنم چون خودم خیلی اشکال و جای انتقاد دارم ... اما خیلی خوبه بعدش اگه این وبلاگم نباشه و حرفی که آدم می خواد بزنه ، اینجا نزنه پس کجا بزنه اینجاهام همشون روزنوشت هستن دیگه ... من که با حرف های سعید خان مخالفم ... هر کی یه روشی برای نوشتن مطالبش داره .
منم تا حالا سعی نکردم از کسی انتقاد کنم . چون وقتی میخوام انتقاد کنم یهو این فکر به ذهنم میرسه که نکنه منم همون اشکال رو دارم یا اشتباه فکر میکنم. یا ایراد از منه . این باعث میشه محتاط تر بشم .
خوشحالم که سفرت برات مفید بوده . تا باشه از این سفرها . البته بدون ناراحتی و رنج و عذاب!
هاله؟
سلام هاله خانوم خدا بد نده مادرتون چشه وقت اما ار ای داشته؟
امیدوارم اگه ناراحتی دارن زودتر خوب شه اگه هم نه انشالله همیشه سلامت باشن ...
خواننده همیشگی وبلاگت .
ما که مخلصیم ... اما به حرف کسی گوش نده ... هر چی دوس داری بنویس ... به ماها چه ... ها ؟ ... نهایتش نمی خونیم دیگه ... مهم اینه که تو تو وبلاگت راحت باشی ...
نظر بنده هم که مورد تهاجم پشم واقع شد!!!
یه وب لاگ بود که مدتها که نمیومدم نت حسرت خوندنشو داشتم. بالا افتادن هاله! فکر کنم دوباره بتونم بخونمش. مطمئن نیستم. امیدوارم!آرشیوتو حتما میخونم.سلام! تمام.
سلام من یه وبلاگ طنز می نویسم ! بهم یه سر بزنین.این فقط یه شوخی بی مزه است !