به مونیتور زل زدم ....نمی تونم فکرم رو متمرکز کنم .....روز مفیدی نداشتم .....
هیچ کاری نتونستم بکنم .....پارسال این موقع نوشته های جالبی داشتم .......
شب دوباره می نویسم .....
احساس امروز :می خوام بالا بیارم به خاطر همه احساس های منفی که بهم وارد شده ...
رنگ امروز :هفت رنگ بد رنگ .......
هوای امروز : گرفته ..نه ابری ..نه آفتابی ، انگار نفسم گرفته ......
فکر امروز : چطور ممکنه ؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟؟!؟!؟!؟
جمله اخلاق امروز : در رفتارت تجدید نظر کن ، خیلی زننده شده !!
درس اخلاق امروز : نداریم !
خداحافظ ....
دو شبه که خواب تو چشمام نبوده .....امروز قبل از ساعت ۸ سر کار بودم ! یه جور حس گیجی ..سکوت ..دلتنگی..خستگی و امید ! ...معجون عجیبی شدم ........
تنهام اینجا ..هیچکس نیست تو شرکت ...دوست دارم فکرای اذیت کننده رو از ذهنم دور کنم ...
کارخونه کلوچه سازی رو یا باید گسترش داد یا تعطیل کرد ...باید کیفیت زندگی ما خیلی بهتر از اینی باشه که هست الان .... با اینهمه انرژی..نیرو ..فکر....چرا باید در جا بزنم ؟
امروز اولین روز سفره ... نمی دونم به اندازه کافی آمادگی دارم یا نه ؟ یه نفس عمیق میکشم .... پیش به سوی آینده ...فرار از درجا زدن ...
پویا ممنون به خاطر جمله ای که بهم یاد دادی :
امروز اولین روز از بقیه زندگی من است ...
سلام ...