بالا افتادن !
بالا افتادن !

بالا افتادن !

به تنهایی من




سلام تنهایی عزیزم......دلت برام تنگ شده بود ؟ چرا نگران بودی..من همینجام..در همین همسایگی..سایه به سایه تو...شایدم تو ..سایه به سایه من ؟
این روزها سخت یاد تمام اون خاطره ها هستم  که جز من و تو هیچ کسی بین ما نبود ....با هم چقدر حرف میزدیم ... یادته که به حرفهام گوش میکری ؟
حالا اون روزا گذشته ......خیلی ازشون گذشته ... حالا احساس میکنم که با همه دنیا غریبم  حس غریبی درونمه ..حالا نه تو به دنیای تو تعلق دارم و نه به دنیای بیرون تو .....چرا باید حرف بزنم وقتی گوشی حاضر نیست گوش بده ؟؟
می دونی چیه ..  ..من لبریزم ... مگه میشه کسی رو بزور وادار کرد که گوش کنه ؟! میشه ؟
آره خودم هم میدونم که نمیشه ....دیگه نمیگم ...قول میدم ..دیگه کسی رو آزار نمیدم ....
راستی..گوش کن ..خیلی خستم !..می خوام برم سفر ...یه گوشه دنج و آرومم سراغ داری ؟یه جای خنک و بی هیاهو...جایی که حضورم کسی رو نگران نکنه ؟؟...جایی که کسی از بودنم وحشت نکنه ....حاضرم خالی باشه  ولی کسی خودش رو به ندیدن و نشنیدن من نزنه ...حاضرم خالی باشه ولی کسی برای خودخواهی خودش من رو نفی نکنه.....گوش کن تنهایی من ...خیلی خسته ام ...بهت احتیاج دارم ...قول میدم که  از این به بعد جایی بمونم که بودن و نبودنم با هم فرق داشته باشن ....این طوری نگام نکن .... این ها که اشک نیستن ..اینا اون حرفایی هستن که نمیزاری بهت بگم ....دیگه نمیتونم کاریشون کنم ...اینها تنها حرفهایی هستن که مجبوری به زور گوششون کنی....البته میدونم که اگه نخوای اونها رو هم نمیشنوی .......
یه ذره دیگه تحمل کن تا اینها رو بهت بگم...بعد اونقدر بخواب تا خستگی تمام این روزها از تنت بیرون بره ....من دارم میرم سفر ....یه سفر دور..شاید برات مهم نباشه..اما برای من مهم بود  ....بهت قول میدم دیگه جایی نمونم که بودنم مثل همه باشه ! ...تنهایی عزیزم..از تو درس بزرگی یاد گرفتم ..یاد گرفتم که قدر وسایل زندگی و رخت و لباس رو دونستن کافی نیست ...باید قدر زندگیم رو بدونم .... و قدر اون چیزی که هستم..یاد گرفتم که حرفی بزنم که شنونده داشته باشه ..اگر نداشت درون خودم نگهش دارم تا همیشه ....


می طراود مهتاب ...
میدرخشد شبتاب ..
.....
... نازک آرای تن ساقه گلی...
که به جانم کشتم
و به جان دادمش آب
..ای دریغا .
.به برم میش
کند  .....

شب بخیر ....رویاهای خوبی ببینی ..





دیدین تو خیابون که دعوا میشه ..یه عده میرن جداکنن..وسط دعوا جو  اونا روهم میگیره..اونا هم شروع میکنن به زدن...حالا چه کسی رو و چرا..خودشونم نمی دونن...!! به اصطلاح بعضی ها به شدت در بعضی سیچو ای شنها ، مقادیر زیادی  جواخذ می کنند !!!
لذا لازم به ذکر است که :


اخذ هر گونه جو در این وبلاگ، اکیدا ممنوع است..حتی برای شما دوست عزیز !!!!!

پانویس (مخصوص یه نفر ) : هیچ کسی رو به خاطر بازی با شخصیت آدمها و انسانهای دیگه تشویق نکن... هیج انسانی..به هیچ دلیلی..موش آزمایشکاهی انسان دیگه نیست و هیچ منطقی توجیهش نمیکنه ..... مطمئنم که خودت هم دوست نداری..وسیله تجربه های خام  و نپخته دیگران باشی ....

دوست من..یا کفش دوست من ؟!؟!؟؟!


یکی از جالبترین پدیده هایی که این روزها به شدت نظر من رو متوجه خودش کرده ، معیارهای انتخاب دوست و انسان های برتر در بین طبقه روشنفکر ، تحصیل کرده و جوان جامعه ست ... 
در طول این مدت ....بارهاو بارها در بین انواع جمعا نشستیم و در مورد آدمهای ایده آل خودمون صحبت کردیم..کسانی که به عنوان دوست انتخاب میکنیم یا به عنوان همراه .... 
در طول یک ماه گذشته در ۵ دفعه مختلف این بحث به میون اومد و من به دقت به معیارهای افراد گوش کردم...پدیده مهم اینجا خودش رو نشون داد که :
کفش طرف مقابل برای من خیلی مهمه ... ! 
و از همه جالب تر اینکه همه اطرافیان به علامت تصدیق سری تکون میدادن و همه تصدیق میکردن که کفشی که به پای فرد مورد قضاوت خیلی مهمه !چهره تک به تک این آدما کاملا جدی بود ....و هیچ نشونی از بردید در چهره هیج کدوم از این آدمها دیده نمیشد ............
من این چند وقت خیلی به این موضوع فکر کردم ..نه از روی تعصب....واقعا دوست دارم بدونم که انتخاب یک دوست و کفش اون چه رابطه ای میتونه داشته باشه که آدمای زیادی بهش اعتقاد دارن....نتیجه فکرم رو اینجا مینویسم و دوست دارم که نظر بقیه رو به دور از تعصب به مثبت یا منفی بودن نظرشون ..بدونم ...

کفش هر کسی میتونه نمادی از سلیقه ...سن ...وضعیت مالی  ..یا نوع تفکر فرد نسبت به سلامت ..و خرج کردن  باشه ...من هر چقدر که فکر کردم ..کفش با هیج مورد دیگه ای نمی تونه ارتباط داشته باشه ...خوب ...
پس در این صورت در انتخاب دوستی این موارد اهمیت برای این گروه اهمیت زیادی دارن :
۱-سلیقه فرد .
۲-سن فرد
۳-وضعیت مالی فرد
۴-نوع تفکر صاحب فرد به سلامتی خودش
۵-روش و طرز تفکر فرد در خرج کردن .

۱-من دوستی دارم که کفشهای گرونی میخره ..اما با سلیقه من اصلا جور نیست..پس دوست خوبی نیست.
۲- سن فرد حتما برای من مهمه .
۳-من دوستی دارم که وضعیت مالی آنچنانی نداره ولی در هر شرایطی دوستیش رو به من ثابت کرده...کاری که هیچ فرد دیگه ای..با هیچ مدل کفشی !! برای من نکرده ....
۴-من دوست نویسنده ای دارم که به سلامتیش اهمیت  کفشهای طبی گرون قیمتی پاش میکنه ولی در نگاه اول یک کفش مسخره ارزون به نظر میاد ...اگر اسمش رو ببرم خیلی از شماها اون رو میشناسید..و دوستی با همچین آدم فرهیخته ای واقعا برای من غرور آفرینه .
۵-طرز تفکر فرد در خرج کردن ..می تونه خیلی مهم باشه ....
اما در کل !
با این نوع انتخاب ممکنه مابخش قابل توجهی از ارزشهای یک دوستی رو از دست بدیم ..مطمئنم که هیچ کجای زیباترین کفش دنیا ننوشته که چقدر صاحب اون وفاداره...هیچ کجای اون ننوشته که وزن انسانیت اون آدم چقدره ...حتی اگر ذره ذره بافت لباساش از طلا هم باشه تضمینی برای هیچ دوستی ای نیست .... و این وسط زیباییهای زیادی نادیده گرفته میشه  و دوستیهای پایداری از زندگی ما حذف میشه و ما هر روز بیش از پیش ،شیفته خودمون و ظواهرمون میشیم ...نمیگم بقیه اشتباه میکنن...اما تصور میکنم که ما داریم با منطقهای خیالی ...شیفتگی خودمون رو به ظواهر بی تژرزش و ناپایدار توجیه میکنیم ....و تصور میکنیم که این یعنی نشان خانواده خوب...
اگر هر کدوم از ما به هر دلیلی ..از اوج پایین بیاییم و داشته هامون رو از دست بدیم و اونقدر نداشته باشیم که خرج لباسمون کنیم ....یعنی انسان نیستیم ؟؟ یعنی هیچ خوبی و امتیازی برای اونهایی که دوست داریم نداریم ؟..اگر کسی ندونست که ما هم یک روز دارا بودیم.خوشمون میاد که از جمعهایی که دوست داریم کنار گذاشته بشیم ؟؟
اصلا اگر مرفه نبودیم ..اما در هر استانداردی از انسانیت میگنجیدیم..باز هم به خاطر ظاهر باید از جعهایی که دوست داریم حذف بشیم ؟؟ واقعا تا به حال به معیارهامون دقیق فکر کردیم ؟؟...ما به دنبال دوست نمی گردیم !!‌به دنبال عروسک میگردیم ... باهاشون عروسک بازی کنیم ...لباسای زیباشون رو نگاه کنیم و با ارزشهای نداشته شون به هم فخر بفروشیم .... شاید بین این همه عروسک ...یکی یا دو تا هم جوندار شدن و مثل پینوکیودماغشون دراز شد !!! شایدم بعضیهاشون عروسک نبودن ............. و هزار و یک شاید دیگه ...
میخوام دوباره تمرین کنم ..با وجود تمام ایده های قدیمی آدما ..که خیلی از ایرانیها رو از تمدن دور کرده ...میخوام خودم باشم ..و به داشته ها و ارزشهای خودم ببالم ...به انسانیت خودم ..نه به نشان و مال و املاک خانوادگی و یا ظاهر و کفش و لباس عروسکی....هنوز که هنوزه هزار تا معیار دارم که قبل از کفش آدما بهشون دقت می کنم ..مثل اولین نگاهی که در چشم یک نفر می بینم و زلالی اون نگاه ...مثل اولین حس ملایمی که از همصحبتی با یک نفر به من منتقل میشه ....
من همیشه از دنیای عروسکی متنفر بودم .....دنیای عروسکی آدمها رو کوچیک میکنه ..... 
عروسکها خیلی بی احساسن..وقتی بهشون احتیاج داری ..مثل یک گوله یخ به آدم زل می زنن و هیچ کمکی بهت نمی کنن ...اگر غرق دنیای عروسسکی بشی ..یک رو به خودت میای که می بینی از شدت تراکم عروسکها نفست تنگ شده ....اما تنهای تنهایی...
باور کن ......

راستی..کفشای من چقدر ارزش دوست شدن دارن ؟؟..هان ؟؟

نامه عاشقانه





الان ده دقیقه است که اومدیم خونه...رفته بودیم فیلم مهمان مامان....آخرین فیلم مهرجویی.....طنز خیلی خیلی تلخی بود.....در اوج خنده یک نوع حس دلشوره و نگرانی به آدم دست میداد ....بازی گلاب آدینه حرف نداشت ....شیده هم خیلی جدی با عینک آفتابی در صحنه حضور فعالی داشت  ..به همچنین از حضور چشمگیر آقا بیزی در این چند روزه تشکر ویژه میکنم !
.بگذریم ...
 
داشتم اخبار بی بی سی رو میخوندم....
"یک نامه عاشقانه چیمز جویس متعلق به 1909 که در کارشناسی60 هزار پوند ارزشیابی شده بود به مبلغ 250 هزار و هشتصد پوند به فروش رفت "
گفتم..اکه هه !!! اگه در این 27 سال یه نامه عاشقانه گرفته بودم..الان واسه خودم سرمایه داری بودما .....اما از شوخی بگذریم ..چدی چدی حیف شدا.....
من همیشه دوست داشتم زندگی خیلی رومانتیکی داشته باشم ......بعدا همه گفتن که رومانتیک بودن امل بازیه !! :)) بعضی ها هم که مثله اینکه خیلی خوش کلاس و دنیا دیدن ..میگن جوادبازیه !! وای که من چه الرژی  ای دارم  به این کلمه ُ جواد !!!

من بخوابم که خیلی خوابم میاد..امروز روز خیلی فعالی بود ...