سلام ...
بالاخره بعد از کلی وقت که ننوشته بودم ...دارم مینویسم....
هفته گذشته با تمام روزای مزخرفی که داشت...بالاخره تموم شد..نمایشگاه جیتکس برام مثل یه کابوس بود..از روز قبل از سفر شروع شد ...جمعه و تمام اون ساعتهای عجیب..وقتی شنبه صبح داشتم خونه میرفتم بیرون انقدر حالم بد بود که قبل از رسیدن به فرودگاه یک گریه مفصل کردم ! .شنبه صبح هم که با نبودن پاسپورتای دو سه نفر شروع شد...و همینطور ادامه داشت تا جمعه صبح زود ... شاید تمام این اتفاقا همزمان شد با یک فشار روحی شدید ..اونقدر اعصابم تحت فشار بود که نمیتونستم خوب فکر کنم..از خیلی از آدما دلگیر و دلزده شدم ! ......... احساس میکردم آدما بی توجه به همه اصول انسان بودن رو کول هم سوارن تا برن بالا و بالاتر .... و این موضوع به شدت حالم رو بد کرده !به نظرم تمام این زحمتهایی که برای پیشرفت کردن کشیدم بی فاییده و احمقانه بوده ..آدما هر چی تنبل تر و بی مسوولیت تر باشن..راه پیشرفتشون بازتره ! ...به شدت احساس بی انگیزگی میکنم ....یک عالمه حرف دارم که دوست دارم آدمایی که دوستشون دارم بشنون و بهش اهمیت بدن ...
از توی کوچمون صدای آکاردئون می آد...بی اختیار تکیه دادم و چشمام رو بستم ...دو قطره اشک کافی بود تا احساس کنم تمام حرفام رو برای کسی بازگو کردم !..نمی دونم یه جوری حرفایی که دارم قابل گفتن نیستن !! حرفایی که دوست دارم به خیلیها بزنم ...
پرده رو زدم کنار ...تو نور چراغ کوچه میشه دیدش...یه پسر خیلی جوونه .. خیلی غمگین می زنه ...یه حسی درونم میگه که نگاه کن هاله !!تو انقدر با زیاده طلبی هات درگیری..اما این موقع شب..یه پسر به این جوونی به خاطر خیلی چیزا باید بیدار بمونه و بزنه ...احتمالا دلش خیلی غم داره !! چون سازش خیلی غمگینه ..یکی بهش پول داد ...سازش شارژ شد ..با نیروی بیشتری میزنه...گوش کن ..............
ای کاش منم ساز میزدم الان .... ! اون وقت لازم نبود اینهمه به سختی بنویسم ..که یکی بیاد اینجا و بگه که ایشالله خدا شفات بده ..یا یکی بگه هاله تو هم دپرسی !! ..یا یکی بگه به دیدن منم بیا !!
صدای ساز این آقا داره بلند و بلندتر میشه ....
شد خزان ..گلشن آشنا یی ..
باز هم آتش به جان ...زد ..جدایی....
دیروز ایمیلم رو که باز کردم ..ایمیل جالبی داشتم...یک نامه از سایت futureme ..نامه ای بود که یک سال پیش برای خودم نوشته بودم تا در این روز به دستم برسه ...خیلی جالب بود..اصلا یادم نبود که سال قبل همچین نامه ای به آیندم نوشته ام !!!تا چند خط اول هنوز گیج بودم که جریان چیه !!؟!؟!
haleh e aziz,
salam,
een manam,khode to ..nemidoonam een moghe ke email be dastet mirese key va kojaast....................
واقعا جالب بود ..سریع رفتم و وبلاگ بالا افتادن به تاریخ ۱۹ مهر پارسال رو باز کردم ...همه چیز یادم افتاد :
این پایین رو بخونین :
شنبه 19 مهر 1382
نامه به آینده
تو وبلاگ ساسان در سوئد ، لینک یک سایتی بود که توی اون میشه به آینده نامه نوشت و تاریخ delivery رو در آینده تعیین کرد ..من دیشب دو تا نامه نوشتم به آینده خودم به تاریخ سال دیگه و ۵ سال دیگه.... یه نامه هم نوشتم به تاریخ ۳ سال دیگه برای تو که دیشب نوشته شده ......فکر میکنی تا وقتی که این ایمیل بخواد به دست من و تو برسه این سیب زندگی چند دور چرخیده ؟ هان ؟ ...به هر حال اگر تا اون موقع هنوز آدرس hotmail من و تو از دور تکنولوژی خارج نشده باشه ..این ایمیل به دستمون میرسه و میخونیم ...شاید با هم ...شاید .... یهو دلم گرفت ! ترس ما از آینده ...ترس از ناشناخته هاست !
شب بخیر
خاله هاله جونم .
حرفات برای ماست . برای منی که با اشتیاق می خونم .
می خندم و می تونم از فرای همه فاصله ها حتی غمگین بشم و گریه کنم . همونطوری که از پس این رابطه ناشناختیمان ؛ احساس نزدیکی و دوستی می کنم .
و می تونم بشنم و همدم و همزاه هم باشیم .
اینجا چیزی به نام دل است ....
قبول داری ؟
اوضاع خیلی عوض شده ؟ ...
سلام . هاله جان . هیچ دقت کردی ؟
خودتم گاهی مثل هموم آدما می شی !
خودتم بعضی اوقات بی توجه به همه اصول انسان بودن می شی!
نگو نمی شی!
می شی! ولی چون خودت رو نمی بینی نمیتونی متوجه اون بشی!
فقط خواستم بگم که بدونی همه ماها توی شرایطی همین جوری می شیم .
خیلی بد هست .
باید از خودمون شروع کنیم .
نبینم دیگه دلگیر باشی ... شاد باشی و شاد .
میدونی بعضی وقتا ساز هم نمیتونه باری از روی دوش آدم بر داره. همه چی بدجوری به هم ریخته است.
سلام
منو که میشناسی، همش ایراد میگیرم
اول اینکه وقتی مینویسی ساسان در سوئد هایپرلینکش کن که وقتی رووش کلیک میکنی بره توی سایتش
من هم اونجا یه نامه برات نوشتم، ۳ یا ۴ سال دیگه میرسه به دستت حالا اگه اون موقع دیگه فایده داشته باشه
خوب باشی
اوضاع که عوض شده هیچ خیلی آدمام عوض شدن دیگه مثل قبل نیست
منم همیشه یه ترس از آینده اون گوشه فکر و ذهنم وجود داره!
خیلی لطف داری ازت ممنون هستم، باید بگم درصد بالایی از شخصیت و رفتار آدم ها اغلب ناشناخته است و به تدریج در طول زمان شناخته میشه، حالا بعضی ها در معاشرت و دوستی ها اول رفتاریهای خوبشون رو ، روو می کنند و بعدا" بتدریج رفتار و شخصیت بد که احتمالا" این دسته از آدم ها یک کمی با اجازه مشکل دارند. بعضی ها هم کلا" برعکس هستند .... به هر حال اغلب آدمها همواره اون چیزی نیستند که نشون می دند، بقول یکی همیشه داریم فیلم بازی میکنیم.
من پارسال از همون لینک وارد شدم و هر کاری کردم نتونستم نامه بنویسم به خودم. خیلی ترسیده بودم.
خیلی حال میده وقتی یک نامه بدست می رسه که خودت اونو نوشتی و ازش یکسال گذشته.... اولین نکتش اینه که می تونی بفهمی چقدر شخصیتت پیشرفت کرده....
:) خیلی خوشحالم که بعد مدتها تونستیم اینجا باشیم
احتمالا سردیت کرده ....زیاد هندوانه نخور...سعی کن زود به زود حمام بری....از سر کار که امدی حتمآ جوراباتو بشور....فیلمای حیجانی زیاد نگاه نکن (سوپر من هم به لقاالاه پیوست)...قبل از خواب هم حتمآ مسواک کن(این ۱۰۰۰ بار).....ناخونات هم کوتاه کن چون از نوشتهات معلومه مثل بیل دراز شدن .....شبها اگه شد گشنه بخواب ولی کنسرو لوبیا اصلا نخور...و بلاخره جیش یادت نره که شبا مکافات نداشته باشی هی به درو دیوار بخوری...
می اومدی یه آش با هم میخوردیم کلی حالت جا می اومد. نامه به آینده رو که میخوندم یکجورهایی قلقلکم اومد. آینده خیلی اسرار آمیزه تا وقتی که به گذشته تبدیل نشده.
سلام.
منم...دوباره...
از گذشته میگی یا از آینده؟ از اون چیزایی که یه سال پیش واسه خودت نوشتی و حالا داری میخونیش میگی؟ یا از اون چیزی که الان هستی و پارسال نبودی...
اگه حس و حال جم و جور کردن خودتو نداشته باشی...به هم ریختگی چیز بدی نیست...ولشون کن اون سلولای خاکستری بیچاره رو ... بیخیال... میگذره...
شاد باشی و پایدار
تا همیشه
تا ابد
Dear! I do realize the situation that you were involved. As you guess the rules in this country are based on being lazy, irresponsible and bootlickers as we had in the former company. Of course people like you who care for the consistency of job tasks and human ethnicity can’t stand those kinds of reflections. The only thing that I can do as a friend is empathy.
یکی هم اینجا سازدهنی میزنه!
سلام
ما هم امتحان می کنیم
باید باحال باشه ها
سلام . خیلی دلم تنگ شده بود خیلی وقته که بی خبری از حال یاران . برات آرزوی شاذی توی زندگیت دارم
امیدوارم همیشه امیدوار باشی
سلام من یه وبلاگ طنز می نویسم ! بهم یه سر بزنین.این فقط یه شوخی بی مزه است !