سرم داره گیج میره ...
خسته ام کردین !
اون جوری که دوست دارین میشنوید ..اون جوری که دوست دارید میبینید ....ساده ترین نیازهای من به نظرتون بی منطق و توجیه ناپذیره !! اما همه اون چیزایی که خودتون میخواید منطقیه ..همشون درسته ...همه منطق دنیا واسه شماهاست !
دوست داشتم یه شاخه گل بهم هدیه میکردی به خاطر اینکه من دوست داشتم ... و اون هدیه برای من بود..نه اینکه دریغش کنی به خاطر اینکه تو دوست نداری ....
من دوست دارم خوشحالتون کنم ..با اون چیزی که شما رو خوشحال میکنه ...نه با چیزی که من رو خوشحال میکنه ...همین که بدونم خوشحالت کردم برام کافیه و شادی آور .....
اگر برای چیزی نگران بودم یعنی اینکه می خوام کسی رو استثمار کنم ؟؟؟؟؟؟؟
بی انصافیتون به حد نهایت رسیده ..
از خودخواهی همتون خسته شدم .......
خسته !!
--------------------------------------------------------------
کاری نکرده ایم در این شب طولانی بارانی....
جز اینکه آزاد کنیم...
نیمه گمشده خویش را
از برج تنهایی
سلام!
از این که خسته می بینمت غمم میگیرد. شاخه گلی ندارم تا تقدیمت کنم اما کلماتم را نثارت می کنم می پذیری؟
عزیزم من خم غمگینم ولی تو را اینطور می بینم خیلی دلم به درد می اید .
عزیزم کاش شاخه گلی بودم برای تو .
که ان هم نیستم
درکت میکنم. گاهی اوقات آدم از دست خیلیها خسته خسته میشه. کاش همه آدما وقتی یه کاری رو میکنن همه جوانبش رو هم در نظر بگیرن و به نظر بقیه و احساساتشون هم فکر کنن!
چه عصبانی !!!
میبینم که بر خلاف توصیه های اکید من شبها دوباره به کنسرو لوبیا روی اوردی ...عزیز من چرا ماست به این خوبیو به برنامه غذاییت اضافه نمیکنی اخه ؟؟؟؟؟چرا شبا میشینی تا دیروقت fashion نگا میکنی ؟؟؟خوب اینا سمه برات ....این چند روزه از هر جا که فکر کنی میتونی حلیم جور کنی ولی یادت باشه بگو روغنشو کمتر بریزن .....قبلش هم یادت باشه دستاتو بشوری بعدش هم حتما مسواک فراموشت نشه .....هیچوقت برای نظافت و برنامه صحیح غذاییت دیر نیست ....اوون ناخونات هم که مثل بیل بلند کردی کوتاه کن یا اینکه حتمأ وقتی میرسی خونه جوراباتو بشور و بازم حتمأ کفشاتو بزار تو بالکن که یه هوایی بخورن چون کانال چهار دیروز گفت که اگه برای روزها از یه کفشو جوراب استفاده کنین همین جوری میشین ....تو این کارارو بکن اگه خوب نشدی.....
سلام...
بیخود خسته شدی... تازه اولشه...
میخوایم اینقدر با اعصاب همدیگه ور بریم که یکیمون بزنه به کوه و دشت...
چی میگی حالا؟ ... چی؟ برم بیرون؟...خوب باشه...
میرم...خودم میرم ... ا چرا میزنی خوب دارم میرم دیگه ...
آخ...
...
تو هم خوب میشی عزیزم...دنیا واسه همین زجر کشیدن هاست دیگه... فکرشو نکن...
شاد باشی و پایدار
تا همیشه
تا ابد.
همیشه از نوشتهای هر روزت یه جوری شادی و احساس بودش اما این مدت که نبودی ننوشتی دیگه اون چیزا نیستش اینقدرم عصبانی نباش
سلام
بابا توی این وانفسایی که من دارم تعداد دوستای اورکاتم رو زیاد می کنم تو یه هویی از اورکات می ری بیرون. آخه اینه رسم همکاری و دوستی؟ خوب خستگیت یه روزی می ره و دوباره یاخچی میشی . ولی چرا رشته دوستی (اورکات) رو قطع می کنی؟
Honestly there is not much to say about your recent post except I do realize this situation since I had the same experience with some of close friends. In the company I tried to isolate the friendship with the rest of things since the capacity of friendship has been very low these days, especially with co-operatives, mostly! But except the company I found that most of people are just concentrated on what they want! So when somebody has been focused too much on himself/herself then he/she couldn't take a look around and see what is going on with the rest of the people! The only thing that I can share with you as a friend and as a person who cares about your thoughts, is to don’t let some limitations get bigger that their normal capacity in accordance of the limitation of human behavior these days. When you get too close then you have right to ask things and vice versa. Stay to stay far as much as it is necessary.
Of course when you are in this blue mood, I know that these worlds may not help you to get calm, but this is a good way to prevent events like that.
Take care
منم از حل شدن در دیگری٬ خسته شدم. میدونی این مدت حالم خیلی بهتر شد. میدونم که هر چی در این رابطه بخوام بگم بازهم٬ تکراری میشه٬مگه نه...
به هر صورت معمولاْ آدما از جایی میشکنن که بهش تکیه میدن...
نگران نباش به زودی همه مشکلات حل می شه و شما رنگ خوشبختی رو می بینید.
سلام من یه وبلاگ طنز می نویسم ! بهم یه سر بزنین.این فقط یه شوخی بی مزه است !