بالا افتادن !
بالا افتادن !

بالا افتادن !



نگاه کن .... داره بارون میاد ..نمیدونم..حالم خوبه یا دل گرفته ام ....نمی دونم اصلا از جون خودم چی میخوام ! ..دلم یک آرامش خاصی رو می خواد..که توش دفترچه قدیمی رو بردارم و بنویسم..بنویسم ..بنویسم  .... دلم بی خیالی میخواد .....شایدم..دلم هیچی نمی خواد !
از اون روزهاییه که به شدت احساساتی هستم و دوست دارم احساساتم رو بیرون بریزم ...دوست دارم تمام اونهایی که دوستشون دارم بدونن که من دوستشون دارم ...شاید گاهی زیاده از حد جلوی احساساتم رو گرفتم ....وقتی فکر میکنم پیش خودم میگم ...من که نمی دونم یک لحظه دیگه کجا هستم و چگونه !؟! پس همه این احساسات رو نگه داشتم به امید کی ؟ به امید کجا ؟!
 اتفاق دیشب تلنگر محکمی بود .... آقای مهندس ... روی سن ..در هنگم دریافت لوح تقدیر برای چند لحظه از این دنیا پر کشید.........
دیشب کلی فکر کردم...صبح که بلند شدم..سعی کردم تمام انرژیم رو جمع کنم ..تمامش رو ..برای اونهایی که دوست دارم..برای اون چیزهایی که دارم..نه برای نداشته ها..نه برای نشناخته ها ... :)
ما آدمهای خوشبختی هستیم...نگاه کن..همه چی داریم..همه چی ... :)


پارسال همچین روزی ببین چی نوشتم :

یه جشن کوچیک داریم که زود تموم میشه !
داشتی یک بالن سبز خوشگل و خوش رنگ رو باد می کردی . یه بالن صورتی به چشمت خورد...بالن سبزه رو ول کردی ..شروع کردی به باد کردن صورتیه ! داشت یکم بزرگ می شد که یه بالن قرمز رو دیدی ....صورتیه رو همونطوری ول کردی و رفتی سراغ قرمزه ! که چشمت خورد به یک بالن آبی .....................................
 ای بابا هنوز تو اینجا نشستی ؟ داری بالن باد میکنی ؟؟ حواست کجاست ؟!! جشن تموم شده ! یه دونه بالنم توش نبود .... نه رنگی ...نه .... خودتم توش نبودی !!‌راستی واقعا این جشن تو نبود ؟!
چقدر بالن اینجاست !!!! هیچی هم که باد نکردی ؟! چته ؟ پاشو بریم....نه تو جشن اومدی..نه بالن داری ..نه وقت داری واسه دوباره شروع کردن ...چقدرم که خسته ای ...دستتو بده پاشو بریم .... وقت تموم شده ! ... چی ؟ چطور حواست نبود ؟ وقتت که بینهایت نبوده !!!

جالبه نه ؟!‌

نظرات 7 + ارسال نظر
Daydad پنج‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 02:38 ب.ظ

:)

فرید جمعه 20 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 11:04 ق.ظ http://www.buhdda.blogspot.com

حال کسی رو دارم که بین گذشته و اینده مانده ، نمی دونم که باید مثل اینه اشم سست و بی خیال که فقط حال رو نشون بدم یا مثل خشت محکم و سنت گرا یا مثل ستاره سوسو بزنم و دلم به فردای افتابی یا ابری یا حرفهای خرافی بسپارم.....

صونا جمعه 20 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 09:34 ب.ظ

همیشه احساسات خوبه .و تو اونو به همه نثار کن .حتی اونی که فکر می کنی آدم بدیه ... گرچه همه از خداوند هستند و کسی نمی تونه بد باشه ...........خوب اون رو هم خداوند اونطوری خلق کرده.تو مهربونی و خوب.امیدوارم همیشه سلامت باشی و سربلند.

رضا شنبه 21 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 08:28 ق.ظ http://reza-n.blogspot.com

جداْ٬ فکر میکردی که وقت بینهایته؟

پونه شنبه 21 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 12:24 ب.ظ

آسمون خونمون بازم میخواد بباره
میخواد که باز غمهاشو یه جایی جا بذاره
خوش به حالت آسمون میتونی باز بباری
هروقت که غصه داری غمهاتو جا بذاری
غمهاتو ای آسمون ؛بارون وقتی میباره
از اون بالا میاره :روی دلم میذاره دلم برات میسوزه چون که تو غصه داری از بس که بی قراری شبها تا صبح بیداری
وقتی که از فرط غصه میشینی پای زاری
زمین وجنبنده هاش پای میکوبند به شادی
خدا رو شکر میکنند که تو داری می با ری
هیچکس نپرسید ازت چرا تو غصه داری؟ راستی؛چرا میباری؟از چی تو غصه داری ؟ از چی دلت گرفته ؟ چرا توبی قراری؟
سفیدی چشم تو از یه چیزی شرمگینه
قرمزه اون وقتیکه چشمهای تو غمگینه
قرمزی چشمهای تو شراب یادم میاره
مستی چشمهای تو گریه مو بند می آره
آسمون بس کن دیگه چقدر تو گریه داری ؟
آخه مگه تو دلت چقدر غصه داری ؟
از اشک غمناک تو زمین مست غروره
از شادیه غم تو؛ببین؛غرق سروره
آسمون نازنین دیگه بی تابی نکن
شادی بده به دنیا گریه وزاری نکن
چراغ غصه هاتو فوت کن و خاموشش کن
دستی به خورشید بکش روشن و تابونش کن
ببین سلام رنگین کمون چقدر قشنگ و زیباست
وقتی که اون میخنده زمین غرق تماشاست
خوش به حالت آسمون چقدر تو با صفایی
با زمین بی احساس چقدر تو با وفایی.

حسین رییس دانا شنبه 19 دی‌ماه سال 1383 ساعت 06:45 ب.ظ http://www.haleh.blogsky.com

مطلب مرگ دریک نفسی رو خوندم با تمام وجود اون روز تلخ رو مجسم کردم وتازه فهمیدم چرااون روز و روزهای بعد غم به زمین افتادن یه انسان رو فراموش نمی کنم. شاید اون به زمین افتاده بایدخود من بودم .ولی الان منتظر هر لحظه به زمین افتادنم هستم وفرامو ش نمی کنم دنیا جای ماندن وغم خوردن نیست. ای کاش لحظه زمین خوردن ورسیدن مرگ خندان باشیم ودیگران غمگین ازنبود ما...

کتکله چهارشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 01:08 ب.ظ http://katakalle.com

سلام من یه وبلاگ طنز می نویسم ! بهم یه سر بزنین.این فقط یه شوخی بی مزه است !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد