بالا افتادن !
بالا افتادن !

بالا افتادن !

پراکنده های نیمه شب ....


پراکنده ۱ -                          
سفر فرصت خوبیه تا با دنیایی جدای از دنیای کوچک خودمون ، روبرو بشیم ...سفر فرصت خوبیه ...تا به تمام داشته ها و نداشته هامون فکر کنیم ..بلکه قدر داشته هامون رو بیشتر از قبل بدونیم .... سفر فرصت خوبیه تا در اون به اتفاقات درون گود ، از خارج از گود نگاه کنیم ..به آدمای زندگیمون..به اونایی که دوست داریم و اونایی که دوست نداریم ...سفر فرصت خوبیه تا دنیای خودمون رو بزرگتر کنیم ...

پراکنده ۲- 
به نظرم خوش گذرونی و انتخاب آدمها برای خوش گذرونی تنها بخش خیلی کوچیکی از زندگیه منه  ..قبل از اونها آدمها و لحظاتی هستند که باید قبل از هر کس و هر چیز ازشون مراقبت کرد ...مثل مادر، پدر ، برادر ،‌خواهر ، عشق ، لحظه ...آینده ....


پراکنده ۳-
به سادگی خیره میشوم ...
و به سادگی قسم می خورم ...
تمام این اتفاق های پیش پا افتاده میتوانند
مصراع اول شعری باشند ..
که این همه صبح را به خاطرش دوست داشته ام ....


پراکنده ۴-
در زندگی لحظه هایی هستند که دوست داری بر سر کسی فریاد بزنی ...فکر می کنی که شاید بشه با اون فریاد حرفهای ناگفته ات رو بهش بگی  ..اما می فهمی که از حنجره ات  جز اصواتی بی معنی و  نامفهوم ،صدایی بیرون نمی آد .....

پراکنده ۵-
خیال نکن نباشی
بدون تو میمیرم !
گفته بودم عاشقم..
حرفم رو پس میگیرم ...
...
دیگه برای موندن ..
اتاق تو شلوغه
..
عروسکا بدونین..
که عاشقی دروغه .
لیلی فقط تو قصه است...
جنون دیگه کدومه ؟!


پراکنده ۶-
فکر میکنم که کسانی هستند که خیلی دوستشون دارم و به خاطرشون بهای زیادی پرداختم ...و هرگز پشیمون نیستم....حتی اگر هرگز ندونند که بهایی که پرداختم برای من خیلی سنگین بوده .

پراکنده ۷-

در کل میتونم بگم حالم خوب نیست .... اتفاقات و چیزهایی که که در این اخیر دونستم من رو متلاطم کرده ...

پراکنده ۸-
به هیچ کس اعتماد ندارم ...به هیچ دوستی ...از دوستان قدیم و جدید می ترسم ..احساس می کنم کسانی هستند که از خنده ما زجر می کشند ...و از شادی ما ....در این بین کسانی هستند که همه تلاش خودشون رو میکنند که تمام لحظه های شاد رو از تو بگیرند ،بی هیچ دلیلی ..چقدر سخته وقتی که با خودت عهد کنی که هرگز با کسی از اون اتفاقاتی که افتاده حرف نزنی و هیچ علاقه ای رو به نفرت تبدیل نکنی ....چقدر سخته وقتی فکر میکنی باید مثل قهرمانها به همه فکر کنی !! و در همون لحظه هیچ کسی حتی ذره ای تلاش نمی کنه تا معنی حرفهای تورو درک کنه ....
اونوقته که از دوستی با آدما بیزار میشی ... به هیچ کس اعتماد نداری و وقتی میبینی کسی می خواد به زور آدمهای جدید رو وارد کنه پس میزنی و میگی که دیگه دوستی نمی خوام ...چون از کجا معلوم که اونهم مثل کسانی باشه که فکرش رو هم نمی کردی ؟!
چشمت ترسیده هاله نه ؟

پراکنده ۹ -
هوس کردم بشینم تو اتاقم و فیلم ببینم ..چایی بخورم ..بنویسم ....گاهی یکی در رو باز کنه و باهام حرفی بزنه و لوسم کنه !


پراکنده ۱۰ -                                 

باز دارم از اون خواسته ها و قوانین درونیم که یک روز برای خودم تعیین کردم فاصله می گیرم .... گاهی یک حرف ..یک جمله ..یک نگاه باعث میشه که به خودم بیام : دیگه هیچ وقت چیزی رو بهت نخواهم گفت...بگرد تا خودت بفهمی !
به این فکر میکنم اگر واقعا کسی با من این کار رو بکنه ..من هیچ وقت تلاشی برای دونستن نمی کنم ....... چون مطمئنا کل قضیه اهمیتش رو برای من از دست میده ....چون می فهمم که  اون دوست کوچکترین تلاشی برای درک اون چیزی که با ناتوانی تلاش کردم بهش بگم ،‌نکرده .....و متاسفانه ابزار من بیشتر از این نبوده ....


پراکنده ۱۱ -

یک شعر اصفهانی از بلندگوی کامپیوترم شنیدم ....شوک زده شدم ....دفتر قدیمی شعرم رو پیدا کردم ....روزی دوستی توش برام شعری نوشته بود،دومین بار و آخرین باری بود که میدیدمش :

من از پشت شبهای بی خاطره
من از پشت زندان غم آمدم ...

من از آرزوهای دور و دراز
من از خواب چشمان غم آمدم ..

تو تعبیر رویای نادیده ای
تو نوری که بر سایه تابیده ای

تو یک آسمان بخشش بی طلب
تو بر خاک تردید باریده ای

تو یک خانه در کوچه زندگی
تو یک کوچه در شهر آزادگی
تو یک شهر در سرزمین حضور
تو یک راز بودن - به این سادگی...

مرا با نگاهت به دریا ببر
مرا تا تماشای فردا ببر
دلم قطره ای بی طپش در سراب
مرا تا تکاپوی دریا ببر ...


خیلی قشنگه نه ؟ هیچ وقت مثل امشب به کلمات این شعر دقیق نشده بودم ...


از پراکنده گویی خسته شدم ..دوست دارم مثل قبلا ها رک باشم ...یه تصمیمی با خودم گرفتم ....
نظرات 12 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 12:51 ق.ظ http://zOOghal

یاحق
اینا زیادن منم حال ندارم این همه نوشته ی پراکنده رو بخونم چون سرماخوردم فقط یه چیزی اون پراکنده هشت چرا اون رنگی نیست×

[ بدون نام ] شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 02:17 ق.ظ

kheli vaght bood ke man ba ye seri ghavanine khoodvaz va paybandi beheshoon fekr mikardam ke kheli rahat taram vali bazi az in parakandeha bad joori mano chape kard omidvaram ke dafe bad ke miyam inja enerzhiye mosbat begiram nake avizoon beram biroon

پونه شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 10:52 ق.ظ

همیشه افرادی هستند که تو را می آزارندبا این حال همیشه به دیگران اعتماد کن وفقط مواظب باش به کسی که تورو آزرده دوباره اعتمادنکنی ؛ زیاده از حد خودتو تحت فشار نگذار بهترین چیزها زمانی اتفاق می افته که انتظارش رو نداری .

محمدرضا شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 11:41 ق.ظ http://unforgiven-alone.blogspot.com

سلام خانوم پراکنده :)
خیلی پراکنده شدی بابا
بیخیال...
ولی اینو جدی میگم‌:
اگه سعی کنی خودت باشی ... دیگه نیازی به بازی کردن نقشهای خسته کننده نیست...
من به یه جاهای خوبی رسیدم که فکر میکنم ارزشش رو داشته که یه کمی زجر بکشم...
شاد باشی و پایدار
تا همیشه
تا ابد.

سیاهٍ روشن شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 05:42 ب.ظ http://pooy.blogsky.com

سفر انسان رو پرورش میده...
ولی هاله خانم گیج شده...
امیدوارم هوایی نشده باشی خانم...
مملکت بهت احتیاج داره!!!

پایدار باشی

شادی شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 09:42 ب.ظ

هنگامی که شادی من به دنیا امد فریاد زدم که بیایید ببینید ولی هیچکس اعتنایی نکرد
تا ۷ ماه شادیم را فریاد زدم ولی هیچکس اعتنایی نکرد... من و شادیم تنها ماندیم...شادی غمگین شد زیرا زیبایی او در هیچ دلی جز من جا نگرفت ....شادی من از تنهایی مرد اکنون من فقط شادی مرده ام را با اندوه مرده ام یاد میکنم... هاله جون نمیدونم ایا واقعا موفق میشی برعکس قهرمانها دیگه به همه فکر نکنی؟
من همیشه به خودم قول این کارو میدم ولی...ولی یادم میره!
یادمه بهم ۱بار گفتی که قوی هستی...حتما تو میتونی ولی احساس خوب قهرمان بودن رو فراموش نکن...!

عسل یکشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 09:49 ق.ظ

سعی کن در زندگی به چیزهایی فکر کنی که ارزش دارند و به تو ارزش افزوده میدن .
سعی کن عمر و وقتت رو برای آدمها و کارهایی بگذاری که برات دانش و بزرگی میارن .
زندگی خیلی کوتاهه و تا چشم بهم بزنی پیر شدی و اون زمانهاای رو که باید میساختی رو نساختی ... کاری نکن که هیچوقت افسوس بخوری ....
اعتماد نداشتن تو به آدما به خودت صدمه میزنه و تو رو از دوستات دور میکنه ...
اگر کاری برای کسی انجام میدی .. بودن خودت اول باید از اون کار لذت ببری .. اگر کسی رو دوست داری به خاطر خودته اگر به کسی محبت میکنی به خاطر خودته اگر درس میخونی به خاطر خودته اگر کار میکنی به خاطر خودته ... تو نباید سر خودت منت بگذاری ....
هاله عزیز هیچوقت در زندگی بدنبال پیدا کردن ارزشهای پوچ نباش .... و هیوقت هم غصه از دست دادن آدمهای پوچ رو نداشته باش و هیچوقت هم وقتت رو برای کارهای پوچ تلف نکن ..

محمدرضا یکشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 11:30 ق.ظ http://unforgiven-alone.blogspot.com

سلام هاله جان
ببخشیدا... یه قسمت کوچیک از اون متن مال دوستمه...
بقیه ش برای خودم اتفاق افتاده... :)
به هر حال ممنونم که متنمو خوندی ... خوشحال شدم
شاد باشی و پایدار
تا همیشه
تا ابد.

محمد (حرفهایی از دل زمان) یکشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 04:13 ب.ظ http://weblog.simianama.com

سلام :) تمام پراکنده گ.یی هات به قول خودت مجموعه ای از تفکراتت هست که اتفاقا کاملا منسجم شدن ... دارم بقیه ارشیو بلاگت رو هم میخونم ... ضمنا لینکتون رو هم توی بلاگم گذاشتم

فائزه یکشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 04:45 ب.ظ http://sar_be_hava.persianblog

خیلی سخته ادم به هیچ چیزو هیچ کس نتونه اعتماد کنه و دچار این تردید بشه... ولی شاید با رفتار یه ادم درست دوباره بتونه به موقع اعتماد کنه...

دلقک دوشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 08:41 ب.ظ http://aavin.blogspot.com

سلام بهمنی عزیز
سلام قدیمی

کتکله چهارشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 01:08 ب.ظ http://katakalle.com

سلام من یه وبلاگ طنز می نویسم ! بهم یه سر بزنین.این فقط یه شوخی بی مزه است !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد