امروز چه روز عجیبیه ...
الان هوا کلی تیره شده ..اما خیلی قشنگه ..یه نسیم خنک عالی ... یک عالمه بارون و تگرگ...
انگار آدم دلش میخواد
..یک چتر برداره و بره .....بره زیر بارون...
شایدم بهتره چتر و بندازه !!بندازه کناری و خیس بشه..خیس از بارون..از هر بارونی !
نمیدونم کی این رو روی وایت برد نوشته..اما جالبه:
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران برتو نخواهند نوشت
دیشب داشتم نوشته ۱۳ اردیبهشت پارسال رو میخوندم...درست همون ساعتی که پارسال نوشته بودم :
گمون نکنم تا روشن شدن هوا زمان زیادی مونده باشه....احساس تب..بی انگیزگی..خستگی...وز وز پشه..بی خوابی...
کتاب رو باز میکنم:
دست کودکی ام را رها نکنی
که یک چنار نشانه خوبی برای رسیدن به خانه نیست
تنها یک درخت را نشان کرده ام
های چنار !
ما گم شده ایم
دست تنهایی ام را رها نکنی
که یک نگاه نشانه خوبی برای رسیدن به بانو نیست
تنها یک نگاه را
نشان کرده ام.
+ نوشته شده توسط هاله در ساعت 03:57
وای الان یاد یه چیزی افتادم :)))) دیروز یکی از همکارا واقعا حرکت شاهکاری انجام داده بود !!:))))) .... آخه همکارم صبح دیرش شده بوده و اشتباها ،به جای شلوار سرمه ای خودش..شلوار مشکی باباش رو پاش کرده بود !! :)))))))))) وقتی اومده بوده شرکت تازه میفهمه که چیکار کرده !!!:))))
سلام
خیلی خوشحالم که با بلاگ شما آشنا شدم
خیلی خوشحال میشم اگه به من هم سری بزنین
بارون خیلی خوبه .... همه بدی ها رو پاک می میکه.....
شاید هم همکارت مثه پارسال تو احساس تب داشته اونم تو این هوا!!!
بارون حرف نداره واقعا قشنگه دیروز خیلی دلم میخواست برم بیرون قدم بزنم.
خانوم شرمنده ولی فکر کنم همکارتون یه زیره اسکل تشیف دارن!!!!!
البته با معزرت
بهم سر بزن