بالا افتادن !
بالا افتادن !

بالا افتادن !

بیخوابی...


و چقدر تلاش کردم که صبح بشه !! چون نمی دونم چرا از شدت دلشوره...دلم پر از بلورای نمکی شده بود !
و چقدر لعنت فرستادم به تمام پشه های دنیا..که فقط بلدن در کنار مجرای حلزونی گوش من آواز بخونن !!
و چقدر بدم میاد از سازنده کارتون بیگ بیگ !! که تا صبح گرگه داشت تو ذهن من دنبال اون پرنده هه می دویید...از بالای کوه پرت میشد و یک لودر هم از روش میگذشت !!!!
و چقدر حرصم گرفته از سازنده دوربینهای دیجیتال! که این جور اعصاب من رو بهم میریزن ....
و چقدر دلم میخواست که کاتلر رو با خمپاره بزنم...به خاطر اینکه با این علم نوین مارکتینگ من رو انداخته تو دردسر....
و چقدر همه مرغای دنیا رو باید بزنم که آنفلونزای مرغی راه انداختن .......

وبدون همه این کارا !!‌بالاخره صبح شد ....

نظرات 5 + ارسال نظر
رهگذر دوشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 07:46 ق.ظ http://shabestan.blogsky.com

سلام
وبلاگ بسیار زیبایی داری
جالب و زیبا هم می نویسی
موفق باشی

مادمازل دوشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 08:17 ق.ظ http://madmoiselle.blogsky.com

صبح به خیر هاله جون....می بینم که دیشب تو هم یه جورایی حال منو داشتی .خوشبختانه صبح شده . هم برای من هم برای تو .امیدوارم بقیه روزت خوب باشه .

رضا دوشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 08:38 ق.ظ http://reza-n.blogspot.com

پس تا صبح چه کرده ای!!!!!!

سیاهٍ روشن دوشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 09:54 ق.ظ http://It's dead!!

صبح بخیر!!

محمد رضا شنبه 4 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 12:03 ق.ظ

من بهترین شبهای زندگیم اون شبهاییه که بیخوابی به سرم می زنه چون مجبور میشم کتابهای عقب افتادمو بخونم .
قدر بیخوابی رو بدون دختر خوب.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد