بالا افتادن !
بالا افتادن !

بالا افتادن !

تصادف !

 

واقعا در این مدت به این نتیجه رسیدم که :‌کوه به کوه نمیرسه ولی آدم به آدم میرسه ..... یا چمیدونم بهتره بگم : ئنیا واقعا خیلی خیلی کوچیکتر از اون چیزیه که میشه تصور کرد ......

اما اتفاق امروز از اون اتفاقا بود !!! من که نفهمیدم چی بود ...اما هر چی بود آدم از دیدن اون صحنه کلی به هیجان میومد.

داستان از این قراره که :‌این چهار راه جلوی خونه ما از اون چهارراههای واقعا پر اتفاقه .... هر روز حداقل دو تا تصادف اتفاق میافته .... یک مشکل فنی داره که کسی عین خیالش نیست...حدودای ساعت  ۶ بود که دوباره از اون صداهای ترمز وحشتناک اومد و تا من رسیدم دم پنجره دو ماشین به شدت خوردند به هم !!!

از اینجا به بعد یک فیلم هندی یا بهتر بگم فارسی یا یک حادثه رمانتیک به تمام معنی بود !!!!!!! یک آقای حول و حوش ۴۰ سال از ماشین پیاده شد و محکم کوبید رو کاپوت ماشین دیگه و داد زد کوری زنیکه ؟!!!! :))))   و همین موقع خانوم که به نظر خیلی زیبا بود پیاده شد و این دو نفر خشکشون زد به هم و یک دفعه خانوم در حالی که دستش رو با شوک گرفته بود جلوی دهنش  با تمام قد غش کرد !!!!!!!! آقای ماکسیما سوار هم همین جور بهت زدت نشست کف زمین و های های شروع کرد به گریه !!!!!!!!!! من هم که از فضولی اینکه داستان چیه داشتم از اون بالا پرت میشدم پایین ‌:))))) خلاصه آقا رفت و خانم زیبا رو محکم بغل کرد و تند تند ماچ میکرد که تو اینجا چیکار میکنی ...به من گفتن که تو رفتی و خانوم هم همینطور گریه تو بغل حاج آقا .....چنان همدیگر رو بغل کرده بودند و میبوسیدند که معلوم بود کلی حسرت دیدن هم رو داشتن...یک مشت کارگر افغانی هم که در حال گذر بودند به تصور اینه فیلم  سوپر میبینن نشستن کنار جوی آب و خلاصه ....................... خلاصه ما که نمی دونیم داستان چی بود ولی هر چی بود خیلی ملودرام بود .....

 

 

نظرات 9 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 3 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 07:32 ب.ظ http://shovalieh.co.sr

سلام
مطلبت جالب و خواندنی بود.
امیدوارم همیشه دلت شاد و لبت خندان باشد.
در پناه حق
یا علی

تیدر شنبه 3 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 07:48 ب.ظ

بگوییم پرنو نه سوپر

ماری مهرمند شنبه 3 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 08:03 ب.ظ http://www.30phone.persianblog.com

از این صحنه های دراماتیک می توانی یک فیلم مستند بسازی! اسمش را هم بگذار:‌ زنی پشت پنجره!
راستی تولد دوباره ات هم مبارک. به نظر می رسد روز/شب عروسی پر ماجرایی داشتی!

ازگیل شنبه 3 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 08:22 ب.ظ http://www.azgil.blogsky.com

چه باحال کلی خوشم اومد.تصور کن چه حالی کردن .من اگه جای تو بودم از شدت فضولی میرفتم میپرسیدم جریان چیه:)

مرتضی شنبه 3 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 08:31 ب.ظ http://www.e-tej.blogsky.com

با سلام به شما و تشکر از وبلاگ خوبتان
کسب درآمد از اینترنت (کاملآ معتبر)
با صرف روزانه 1 الی 2 ساعت (بعد از مدتی یادگیری تنها 1 ساعت) وقت در اینترنت و انجام کارهای لازم که در این وبلاگ کاملآ توضیح داده شده زندگیتان دگرگون خواهد شد.
اگر از پول خوشتان می آید از این وبلاگ دیدن کنید.
اگر نبینید پشیمان می شوید (حتمآ نظر دهید).
متشکرم.

امید شنبه 3 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 10:08 ب.ظ http://shiva-omid.blogsky.com

چه رمانتیک:))
راستی از زندگی متاهلی هم بنویس :)

م س ا ف ر یکشنبه 4 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 01:58 ق.ظ http://mosafereaseman.mihanblog.com

خیلی هندی بود و البته آخرش هالیوودی شد چون نیاز به سانسور داشت.

رضا یکشنبه 4 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 07:45 ق.ظ http://reza-n.blogspot.com

به این میگن یه تصادف خوب!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 01:32 ق.ظ

خانم جون یکم تحویل بگیرید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد