بالا افتادن !
بالا افتادن !

بالا افتادن !

احساسات

 

 

یاد گذشته ووبلاگ دانیال افتادم ...بی دلیل ...

از تمام آن نوشته ها عبور می کنم و این بار بی هیچ قصدی و بی هیچ تردیدی می نویسم . بی انتظار هیچ نتیجه ای . بی امید به حصول هیچ حاصلی . و مگر جز این آموخته ایم ، جز این  که در آنچه می کنیم در پی چیزی نگردیم که به چشم بیاید ... به چشم ... مگر یاد نگرفته ام آن حکایت قدیمی را با آن ترجمه قدیمی را که در آن میهمانی کوچک در آن شهر کوچک در تنهایی خویش آواز می خواند ... آنچه اصل است از دیده  پنهان است و مگر یک عمر سر در هر چاه این جمله را تکرار نکرده ام ... این جمله را مگر نشنیده ام و مگر هنوز حفظ نشده ام ... که  :  تمام اعجاز کویر در آن است که جایی در دلش چشمه ای پنهان دارد .... و تو چه می دانی کویر چیست ... اگر تشنگی را نزیسته باشی و زندگی نکرده باشی اش  و نه ، نپرس که من هم نمی دانم ... من هم نمی دانستم تا این همه داستان نشنیده بودم و این همه روایت را ندیده بودم  . نپرس که  هر قصه ای  در هر روایتی به پایانی می رسد و من هزار قصه دیدم بی پایان . که انتهایی نداشت ... که ابتدایی نداشت ...

صبر .

نظرات 10 + ارسال نظر
مهم نیست. چهارشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:27 ب.ظ http://mohbat.blogsky.com/

سلام حال دل عاشقان سوخته دل... عاشق دل سوخته داند بس...

مانا پنج‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 01:33 ق.ظ http://www.manar.blogfa.com

خدا را شکر که مسمومیت به خیر گذشت.صبر.منم به صبر اعتقاد دارم ولی هاله بقول خودت بعضی وقتها(من تصحیح می کنم بیشتر وقتها)باید بپری توی آب.

فریاد پنج‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 02:43 ب.ظ http://tanhataryn.persianblog.com

احساسات در قلم نگنجد و ذهن و زبان در فهم و بیان آن غاصرند... و من فردا روح زخم خورده خود را بر قایق تنم نشانده به دریا میزنم تا مرادم علی مراد را بیابم و از او بپرسم که ای نارفیق چنین سفر چرا رفته ای؟ به کجا موچ کرده ای کجا رفته ای؟...

غریب آشنا جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:10 ب.ظ http://netlady.persianblog.com

فکر می کنم تا به حال با این حس و حال در این جا ننوشته بودی ... ؟!!!

مارمولک جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 05:51 ب.ظ http://marmoolak.net/

سلام، به ما سر نمی زنی؟!

ساحل افتاده جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 07:43 ب.ظ http://www.saheloftade.blogfa.com/

این جمله‌ی شازده کوچولو را باید قاب گرفت و زد به دیوار ...هر چند توی دلامون حک شده به قاب احتیاجی نیست ...

ملاحت شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 10:52 ق.ظ http://zakhmeaghle1360.blogspot.com

و تو چه میدانی کویر چیست ؟!

بلانش دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 08:25 ب.ظ

آره هزار تا قصه که نپایان نداشت و نه آغاز ...

حوصله پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 03:17 ق.ظ http://soup.blogsky.com

علیک سلام
کم پیدایی بامرام ؟؟؟؟

رویا بین پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 03:46 ق.ظ http://royaye-bidari.persianblog.com

سلام
وبلاگ جالبی داری ٬ دوست دارم به کلبه حقیرانه ما هم سر بزنی ٬خوشحال می شم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد