ساعت نزدیکه ۱:۰۰ صبحهه و این تعطیلات رو به پایان...تمام موسیقی هایی که سالها با من همدم بودن الان کنارم هستند .... هزار و یک خاطره و فکر از ذهن و دلم گذر میکند .....
به یاد میآورم و می نویسم :
امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه ..بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشب ...
اگر چه نزد شما تشنه سخن بودم ...کسی که حرف دلش را نگفت من بودم ..
دلم برای خودم تنگ میشود آری...همیشه بیخبر از حال خویشتن بودم...
نشد جواب بگیرم سلامهایم را..... هرآنچه شیفته تر از پی شدن بودم...
بابا شرمنده کردی نوشتی
ساعت ۱ صبح یعنی تعطیلات تمام!
ملن یکیاز شعر های مورد علاقه ی منه
ارادتمندم شدیددد
سلام الوعده وفا
قرار بود سفر نامه بنویسی چی شد پس؟
سلام به روی ماهت به چشمون سیاهت :)
می شه که ادم دلش برای خودش تنگ بشه
چند وقت این گونه ام .