بالا افتادن !
بالا افتادن !

بالا افتادن !



!

بازگشت ...


اطلاع ثانوی یعنی همین الان ! .....
من برگشتم..

سلام !





این وبلاگ تا اطلاع ثانوی تعطیل است...
به علت پاره ای تعمیرات فردی و درونی !


هاله اله وردی
ساعت ۳:۱۳ بامداد

سال ۸۳- اولین نوشته






یه مثل قدیمی هست..که از اول سال هر کاری رو هر جوری شروع کنی..تا آخر سال همونجوری پیش میری !!‌راست و دوروغش گردن قدیمیا !!.....
این پست..اولین پست در سال جدیده....ساعت ۳:۲۷ صبحه ...من خواب تو چشمام نیست که نیست ....( یعنی تا آخر سال میخوام ساعت۳:۲۷ صبح آپدیت کنم ؟؟!؟؟! )
تا ساعت دو و نیم  با لیلا و مجید و مهدی و کیومرث نشسته بودیم و حرف میزدیم...مجید داشت تعریف میکرد که وقتی بچه بوده برای مزاح از روی کمد پنج کشویی پریده رو باباش و باباش ۲ روز به خاطر این شوخی قبیله ای..بیمارستان بستری بودن !!! کلی از دستش خندیدیم !......
حالا باز هم نشستم...انقدر ایمیل هام رو چک کردم که دیگه حوصلم سر رفته !!اما مثل اینکه خبری نیست..از هر آدم بیربطی که بگی این چند روز تلفن داشتم جز .... !
انتظار چیز خیلی خیلی بدیه و ازاینکه کسی زیاد من رو منتظر بزاره اصلا خوشم نمیاد...برای همین وقتی بدونم کسی منتظرم هست..به هر ترتیبی شده و با هر سختی ای شده اون رو از انتظار در میارم .خدا رو شکر که دنیای امروز دنیای ارتباطاته و هیچ چیز غیر ممکن نیست .....وقتی کسی برعکسش رو انجام میده...وقتی این حالتش ادامه پیدا میکنه ..وقتی .... یه حس خاصی به درونم میخزه..نمی دونم چیه اسمش؟.... نمیدونم..یه جورایی آروم میشم..آروم تر از حد معمول..سکوتم عمیق میشه..به درون خودم برمیگردم..و در یک لحظه تمام شرایط و نکات خوب و بد رو کنار هم میزارم و تصمیم میگیرم ......
این خودخواهی نیست اگر بگم که من آدم با ارزشیم.....و ارزش خودم و همه نکات ،افراد واتفاقات با ارزش زندگیم  رو خوب میدونم ....ودیگه به هیچ آدمی و به هیچ شرایطی اجازه نمیدم که به هر دلیلی این ارزشها رو نادیده بگیرن....
وقتی یک نفر برای بدست آوردن چیزی زحمتی نمیکشه..مثلما برای نگه داشتنش هم تلاشی نمیکنه...شاید فقط پس از گم کردن اون،اهمیت اون موضوع یا اون آدم رو درک کنه ...شاید وقتی که خیلی خیلی دیر شده ......و دیگه نتونه اون گمشده رو پیدا کنه ......شاید مثل یک بچه که با یک سنگ قیمتی،اونقدر تیله بازی میکنه  تا اینکه یک روز گمش کنه .....چون ارزش اون رو هیچ وقت نمیدونسته..... !
اگر عمری باقی بود..پایان امسال برمیگردم به این اولین نوشته تا ببینم من هم این کار رو کردم یا نه ؟؟ به ارزشهام نگاه میکنم که چقدر بیشتر یا کمتر شده ..و به ضد ارزشهام..من تمام سعی ام رو خواهم کرد که آدم بهتری باشم..به خودم اطمینان دارم ....
ساعت نزدیک چهار صبحه...پس من کی بخوابم ؟؟!؟؟!


صبح بخیر ...
هاله خانوم

سال ۸۲- cut


سلام...
امشب آخرین شب از سالیست که گذشت !....همه چیز مهیاست برای استقبال از بهار..
 برای رویارویی با ناشناخته هایی از یک سال جدید..برای دوستیها..شادیها..غمها..همراهیها و جداییها  ...تلاشها..بدست آوردنها  .....تصمیم گرفتنها و ....
در افکاری هستم که به شدت فکرم رو مشغول کردن......اما براشون نمیتونم کاری کنم !..یک جور حس خستگی در روح و جسمم رسوخ کرده... بغض خاصی دارم...نمی دونم از شادیه؟از خستگیه؟یا از دلتنگی؟! دوست داشتم که شیده و بهمن اینجا بودن..همینجا...توی خونه ما و پای هفت سین ... دو ساله که ندیدمشون و ارتباطای ما محدوده به صدایی از پشت تلفن ..و چند خط ایمیل....چقدر دلم براشون تنگ شده ! ....  خیلی دوست داشتم که بهزاد هم ایران بود ...هر چند که اون همه تلاشش رو کرد که نباشه ! ....خیلی دوست داشتم که عید اینجا بود ...خیلی .... !..خوب به هر حال هر کسی برای خودش نقشه هایی داره و تصوراتی و این حق طبیعی هر انسانی..حق بهزاد و حق من ! ... به هر حال امیدوارم که در این سال به خیلی از خواسته هات برسی....هر چیزی ممکنه...ممکنه برای رسیدن به اهدافت مجبور شی از بعضی از ابعاد زندگیت دست بکشی یاحتی در این راه از دستشون بدی...و میدونم که تو ارزش هر موضوعی رو به خوبی برای خودت تفکیک میکنی .......برای سال جدید بهترین آرزوها رو همراهت میکنم و امیدوارم که با بدست آوردن آرزوهات و اهدافت..احساس خوشبختی و رضایت کنی...همیشه سالم و قوی باشی و قدمهایی محکم و مطمئن برداری....
میدونم که این عید کنار شهرزاد حسابی بهتون خوش میگذره ....

..آدمها دو دسته هستن...یکی کسانی که گاه روابط انسانی رو فدای اهداف شخصی خودشون میکنن و یکی کسانی که گاه اهداف شخصی رو فدای روابط انسانی میکنن ..هیچکدوم بد یا خوب نیستن..بستگی داره که با چه نگاهی و تفکری به اونها نگاه بشه .....

امروز درست ۲۶ سال ویک ماه و ۹ روز از عمرم میگذره....تجاربی در زندگی داشتم که برام بسیار بسیار ارزشمندن.....احساس میکنم که تا امروز عمر پرارزشی رو گذروندم و از بودن در لحظه لحظه این عمر احساس رضایت میکنم ... و اگر کاستی بوده باز هم خوشحالم که در این لحظه تمام اونها رو درک کردم ....و تلاشم رو میکنم که هر روز آدم بهتری باشم...تااز درون احساس رضایت کنم و دیگران بتونن روم حساب کنن ......سالی که گذشت تمام تلاشم رو کردم..و امسال هم امیدوارم که بتونم محکمتر و قدرتمند تر از قبل حرکت کنم ....

جای محمد علی کوچولوی من امسال خالیه ...خیلی دوست داشتم که یک روز میدیدم که بزرگ شده و از اینکه زنده است ..احساس رضایت و غرور میکنه .....

به هر حال یک کوله بار از خاطرات خوب و بد روی دوشمه....خوبهاش رو انداختم رو دوشم و بداش رو میذارم پشت در سالی که گذشت..میزارمش همونجا باشه و با گذشت سالها گرد و غبار بگیره و محو شه ....
الان حمیدرضا یک اس ام اس زد برام..نوشته :
 zartosht mige too akharin shabe zemestoon vaghty ke baroon miad,ahora baray tamame ashegha dorood mifereste.no rooz mobarak.

عید همه مبارک و خداحافظ تا سال دیگه !