بالا افتادن !
بالا افتادن !

بالا افتادن !

هی پسرررررر .....برف میاااااااااااااااااااددددددددددددددددد ....

بازگشت به دفترچه کهنه خاطرات ..

 

برای چند لحظه با خودم فکر کردم که اینجا آشناترین و کهنه ترین جای دنیاست که خوب میشناسمش !  

بوی نم و کاغذ کهنه میدهد... انگار نه انگار که با قلم نوشته نشده است ....

وبلاگ جدید

 

 

من به وبلاگ جدید نقل مکان کردم :

سمسام میرزا :

www.samsum.blogsky.com

من برگشتم ....

 

چند ماهیه که سرو کله ام اینجا پیدا نشده ....نه به خاطر اینکه دلم نمی خواد بنویسم ..ه خاطر اینکه واقعا فرصت و مجالی نبود برای سرک کشیدن به دفترچه سالهای گذشته ام...نگاه که میکنم میبینم که از فروردین ۸۲ اینجا افتتاح شده و به هر ترتیبی بوده زنده نگه داشتمش ....چند ماهه گذشته چندین بار به اینجا سر زدم ولی هر بار سخنی که برای نوشتن داشته باشم پیدا نکردم ...امروز که به این کلبه قدیمی اومدم حرفی دارم ! چند دقیقه پیش بعد از مدتها به اشعاری سر زدم که مدتها بود ازشون دور بودم و ناگهان یک احساس شاد با اومدن بهار بهم دست دادن . منم مثل زمین و درختها احساس کردم که دوباره دارم جوون میشم .... زود زود مینویسم :)

 

وقت سحر است خیز ای مایه ناز          نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز

کانها که به جایند نپایند بسی             آنها که شدند کس نمی آید باز

---------------------------------------------------------------------------

تا کی غم آن خورم که دارم یا نه          وین عمر به خوشدلی گزارم یا نه

پرکن قدح باده که معلومم نیست         کاین دم که فرو برم برآرم یا نه

فعالیت !

 

بادبادک باز رو تموم کردم..کللی اعصابم خورد شد..جدی میگم !! حالا هم هزار آفتاب درخشان رو گرفتم اما چون فرح جون میگن خیلی اعصاب خورد کنه شروعش نکردم ....

تورنمنت فیلم دیدن :

  سریال Prison Break :

۹ تا دی وی دی در ۳ روز !!

Lost : 

۷ تا دی وی دی در ۳ روز !!!

کلاس فرانسه : ۲ روز در هفته !

کار : هر رووووووز !!

به این میگن زندگی مفید !!‌:‌))))

 

آرزوهام

 

خیلی بی دلیل با یک لبخند خیلی گنده جلوی لپ تاپ قراضه عهد دقیانوسم نشستم و با تمام وجودم دارم نفس میکشم.... و ذره ذره این هوای نمدار رو که از لای پنجره به زور خودش رو به داخل اتاق پرتاب میکنه در عمق ششهام حس میکنم .... غرقه در آرزوها و خیالات به روزی فکر میکنم که همیشه توی رویاهای من ، زنده بودن و هستن ... هر قدمی که برمیدارم برام امیدبخش روزهاییه که همیشه میبینمشون ....

دوباره احساس جوونی میکنم..حسی که خیلی وقت بود ازم دور بود....

 دارم کتاب بادبادک باز رو میخونم...بعد از اینکه کیوان دربارش تو وبلاگش نوشته بود کلی برام جالب بود و حالا میبینم که واقعا کتاب با کشش و جالبیه ..آدم واقعا حسش میکنه .... این اولین کتابیه که بعد از مدتها دارم میخونم و نصفه ولش نکردم !!!‌:))

 

سوزان برام یک تبلیغ فرستاده که خیلی وسوسه شدم..

 

این جهان کوه است و فعل ما ندا        سوی ما آید نداها را صدا

یهترین تور قونیه برای جشن ۸۰۰ امین سال تولد مولانا .......................

 

 

تکذیبیه عذرخواهی !

 

یکی از مزایای خود کارمندی این است که خودمان به خودمان..وقت و بی وقت مرخصی میدهیم ... (ای ول) .....یک مرغ پارتی ....در وسط هفته ..آن هم برای ناهار !!!!!! باورش برای خودمان هم کمی سخت است ... امروز برای اولین بار در زندگیمان از آن مهمانی هایی گرفتیم که خاله آذی بدشان می آید :))) ..... وجود خواهر گرام و خواهر زاده هم دلیل این مهمانی.... تازه فهمیده ایم که زندگی یعنی چه ... تازه فهمیده ایم که آن دسته از بانوان گرامی که ساعت ۱۱ صبح بلند میشوند میروند پدی کوری ! ..از آن طرف با شهین و مهین فال قهوه میگیرند و از صبح تا شب این ماهواره خانه شان عربده میکشد و رستوران سر کوچه شامشان را می پزد و آقای فلانی سرویس مدرسه بچه هایشان است ....چه صفاااااااااااااایی میکنند !!! البته باز هم همه اینهایی که در بالا آمده به ما خیلی مربوط نمیشود چون همین امروز صبح آقای شازده فرمودند : مهمونی بازیایت که تمام شد فردا صبح سر کار می آیید  که ؟؟!؟؟! اون هم با این قیافه :

خلاصه ابنجانب فهمیدیم که باید این خیالاتمان را فوت کنیم که هیییییچ به ما ربطی ندارد ... تازه از مشقهای هفته مان کلی عقبم....

دعوتمان کرده اند به : لانچ ؟ لانچیکا؟ لاچینکا ؟ کاچونلا ؟؟ یه چیزی تو همین مایه ها ..هدی خانم اگر کلریفای کنند ما حتما می پذیریم (‌البته اگر وزیر اعظم برایمان جلسه نگذارند !‌)‌ :))

آقای احسان از طرف ما عذر خواهی کردند بادشان رفته که یک شاه و سرور (‌به فتح واو و سین) هرگز از رعیت عذر خواهی نمیکند !‌:))))))))))))

فعلا !

پرت و پلا ..

 

مثلا آمده بودیم یکم عارفانه بنویسیم...اما هدی جان اسکرپی گذاشته بودند که کللللا حال و هوا رفت در مایه های دلقک بازی...آمدیم دلقک بازی بنویسیم که این سگ بد مصب خانه مجاور آنقدر وق زد تا خلقمان .... مرغی شد !!! ...آمدیم ... مرغی بنویسیم که اینترنتمان قطع شد و حالمان ضد حال شد !! (‌لعنت به خطهای محلمان که ای دی اس ال وصل نمیشود) .... خلاصه آنقدر خط رو خط شد که گلاب به رویتان جیش داریم و میخواهیم برویم .... اصلا ننویسیم هم به کسی بر نمیخورد ...  ما که رفتیم ...

کلاغ پررررررر

هووم...بالاخره :

 

ناهارای هر روز توکافه رئیس و رازمیک...پررر

مروارید و خنده های هر روز و تلفن ۵۷۳ به ۵۷۴ ! ....پرررر

معذرت خواهی اسپیر پارت از مارکتینگ ....پررررر

هدی چلمنگ ...پررررر

کیانوش فیلمی ...پرررررر

فرهمند و مجید جون ....پرررر

کل کل با فرهاد...پررررر

ماگهای کثیف آشپزخونه ناطقی ....پررررر

آدمهای خاص ( نقوی) ....پررررر

مکس و انگشت تو دماغش....پررررر

این سانازه که حوصله اش رو نداشتم !!‌:))) ....پررررررر

حتی اون بغل دستیم و دوس دختراش.....پررررررررررررررررررر.....

کلا رنوپارس ....پرررر

از یکشنبه هم پاشنه ها رو میکشیم بالا و مرد و مردونه بیل میزنیم !

امری نبود ....تا بعد