-
شاعر میگه :
چهارشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1385 16:16
چو عریان آمدی گریان و جمعی دور تو خندان چنان زی چون روی خندان و جمعی دور تو گریان !
-
رنگ جدید
دوشنبه 28 فروردینماه سال 1385 12:46
میگن از امروز همه چی یه رنگ دیگست....راست میگن...................واقعا یه رنگ دیگست ...........
-
گذر
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1385 00:34
شبه و کمی دیر...یه مرور کوتاه خاطرات...پارسال چنین روزی .. .صدای پیانو و آواز شهریار ( که خیلی خوشم میاد از یکی دوتا از آهنگهاش): با توام ای که نگاهت ...من رو با عشق آشنا کرد..... من مسافری غریبم ......توی جاده نگاهت..که چشام مثل قدمهات، تا ابد ...مونده به راهت...باورم کن که فقط تو...تویی معنای وجودم ..... انگار که...
-
ایجاد هیجان برای مشتریان نقل !
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1385 09:42
با عرض شرمندگی از دکتر هیچ خبری نشد..........و من باز اومدم ! همزمان باآموزش زبان ترکی توسط دوستان به اینجانبان....یک بسته نقل ارومیه امروز به دستمان رسید با مارک :نقل قاسمی ! روی جعبه نوشته بود : ایکه گفتی نقل همچون شکر است تو بدان نقل قاسمی دگر است هرکجا میگذری شهر پراز نقل تر است همه دارند ولی نقل قاسمی دگر است !!
-
توفیق اجباری !!
جمعه 18 فروردینماه سال 1385 02:14
بهانه جور شد ! در کامنتهای یادداشت قبل یک پیغام از دکی جون بود که یه جورایی مصداق این بود که : کور از خدا چی میخواد ؟ ..دو چشم بینا !! حالا بماند که من درباره این وبلاگ چقدر این پا اون پا کردم..حالا دیگه رو حرف دکتر ناشناس نمیشه حرف زد ووبالاخره زحمت کشیدن درس خوندن تا برای مملکت مفید باشن : سلام / من دکتر محمد سرابی...
-
سلام ۸۵
یکشنبه 13 فروردینماه سال 1385 23:50
سلام .... میگن هر سالی رو هر جوری شروع کنی تا آخرش همینجوریه ......من امسال با یک لبخند بزرگ و یک خونه شلوغ ....و یک عالمه امید شروع کردم! این اولین نوشته من در سال جدیده ....نگاه که میکردم دیدم که آخرین پست من در بالا افتادن مربوط به دقیقا ۲۴ روز قبله و در این ۲۴ روز کلی اتفاق افتاده ...... ما از یک خونه ۲۵ ساله به...
-
۱۱
جمعه 19 اسفندماه سال 1384 23:37
روزهای خیلی سنگین و سختی میگذره ...هیچ اتفاقی نیفتاده ....هیچ خبری اضافه بر سازمان نیست جز اینکه : یک سال گذشته ...یک سال پر از هیاهو و اتفاق .....اتفاقایی که بعضیهاش خیلی سنگین بوده و تمام انرژیت رو گذاشتی که ببخشی یا فراموش کنی ...... برای آدما ..از روحت ..سرمایت و زندگیت خرج کردی ... اما بعضیا واسه یک قرونی که...
-
عمل
جمعه 28 بهمنماه سال 1384 01:39
وضع خرابه ......فردا دارم چش!مم رو عمل میکنم ........خیلی چیزا داشتم بنویسم ..اما دلشوره نمیذاره ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 بهمنماه سال 1384 00:25
میخوام وبلاگ بنویسم ....خیلی دوست دارم بنویسم....نه یاس فلسفی دارم نه هیچی.....سوژه های نوشتن تکراری شدن....ن یازهای ساده ..کار..انسانها و .. هزار حرف تکراری .....دیشب با یک عالمه فکر خوابیدم...ازفکر سالهای دور تا ....امروز و فردا ............... به حرف مانا فکر میکردم .... که چگونه با اندیشیدن به آینده پلی میزنیم از...
-
مراقب باش
یکشنبه 16 بهمنماه سال 1384 13:47
بعضی از آدمها به محیط اطرافشون خیلی بی توجه هستند...یعنی از وسایل و محیط اطرافشون به خوبی مراقبت نمی کنن ...مثلا دیدین خانمهای خونه داری که با قاشق فلزی میافتن به جون قابلمه های تفلون و پدرشون رو در میارن ؟؟ یا مثلا سطل زباله توش کیسه هست، اما آشغالا رو دور کیسه میریزن ؟ از همه بدتر آشپزیشونه ...... یک آشپزی میکنن..تا...
-
پیشواز
جمعه 14 بهمنماه سال 1384 12:45
دیشب بدترین کابوس زندگیم رو دیدم !! خواب دیدم که هنوز دانشگاهم تموم نشده و امتحانای ترم آخر رو دادم و رفتم دانشگاه نتیجه اش رو نگاه کنم..... و نتیجه : آنالیز عددی رو افتادم !!! واییییی که چقدر حالم بد بوووووود......از خواب که بیدار شدم همش داشتم به این فکر میکردم که حالا چه خاکی به سرم بریزم این وسط با این درس افتاده...
-
تقدیر
شنبه 8 بهمنماه سال 1384 18:53
این داستان من شده اون داستان پیرمرده و خره و نوه ش !!! آقا من از اینکه دوستان رو قالب کردیم رفتن دو تا پست اینجا نوشتیم..همه گفتن که جو گرفتت و هی از عروسی حرف میزنی ...ما هیچی ننوشتیم...حالا می گن : چیه طرف حالت رو گرفته نمیگیردت !!!!!!!!!! دیگه نطقت کور شده ؟!!!!!!!!!!!!! من یاد اون خره و پیره مرده و نوه ش...
-
هپی دیز !
سهشنبه 27 دیماه سال 1384 18:24
نوشتن دو تا پست مکش مرگ من درباره ا زدواج باعث شد که دوستان و حتی شاگردان !! با کلاشینکف به اینجانب حمله کردند و من از ایجاد این ناهنجاری در بین دوستان کمال عذر خواهی رو می نمایم !!! آقا حالا من از ذوق این قصه های سیندرلایی دوستان دختر و پسر یه دوکلمه ذکر مصیبت نوشتم ....... چه حرفا که گفته نشد !!:)))) بد نیست چند...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 دیماه سال 1384 18:48
ماراتن عروسی دوستان شروع شد !!!!!
-
نوستالژی برفی ...
سهشنبه 20 دیماه سال 1384 17:01
اولا که : امروز کلی انرژی دارم.....وقتی هوا برف ی میشه من پر از انرژی میشم..شاید به خاطر این باشه که من یک مار زمستونی م ! دیشب که میومدیم خونه ... از پاساژ که اومدیم بیرون داشت برف ریزو قشنگی میومد ..... من برف رو وقتی که شب ه و از کنار نور چراغای خیابون میشه دیدش ، خیلی دوست دارم .وقتی برف میاد یک حس نوستالژیک عجیب...
-
فلسفه ازدواج
جمعه 16 دیماه سال 1384 22:53
تو این فیلمه آل پاچینو یه چیز باحال گفت ! گفت : آخرین کار مشترکی که من و همسرم انجام دادیم، ازدواج بود !!! (این عکسه مال براید کرپه ..من خیلی دوست دارمش )
-
field of Gold
شنبه 10 دیماه سال 1384 22:57
دیباچه : نمیدونم چه فیلمی بود یا سریالی ....... من روی تیتراژ پایانی روشنش کردم : بار الهی ! به من قدرت بده که عاشق بمانم..که عاشق ماندن هزار بار سخت تر از عاشق شدن است .... بدنه : Sting داره Field of Gold رو می خونه : You'll remember me when the west wind moves Upon the fields of barley You'll forget the sun in his...
-
کلاه و فرهنگ شهری !
پنجشنبه 8 دیماه سال 1384 13:26
واقعا کلاه چه نقش مهمی در با فرهنگ بودن و بی فرهنگ بودن آدمها داره !!! این روزها خیلی در کوچه و خیابون شهر میشه دخترها و پسرهایی رو دید که کلاه به سرشون گذاشتن و هر کدوم در نوع خودشون تو دنیای خودشونن ... مثلا برو بچه های هنری با کلاههای رامبراندی کلاههای کپ .... پارچه های سر سرخ پوستی .. کلاههای نقاب دار ورزشی......
-
کریسمس و اصفهان ...
سهشنبه 6 دیماه سال 1384 09:55
خوب اینم یک جورش بود ...همش میگفتم که ای کاش الان پارسال بود و من روز کریسمس در کنار رودخونه تیمز ،ت رکی روز کریسمس رو میخوردم....اما.. خیلی جالب بود....برای نمایشگاه به اصفهان رفته بودم ..... و بازدید از نماینده ها..از پنجره دفتر آقای نماینده یک صلیب دیده میشد... گفتم آقای نماینده این کجاست.. گفت که مال کلیسای وانگه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 آذرماه سال 1384 13:29
به یاد ری را ..... سلام .. حال من خوب است .. ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور که مردم به آن ... شادمانی بدون سبب میگویند ! با این همه اگر عمری باقی بود ،طوری از کنار زندگی میگذرم که نه دل کسی بلرزد و نه این دل نا ماندگار بی درمانم ! تا یادم نرفته است بنویسم : دیشب در حوالی خواب هایم،سال پر بارانی بود .. خواب...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 آذرماه سال 1384 23:47
-
افتخاری
جمعه 25 آذرماه سال 1384 03:22
امروز داشتم اطرافم رو مرور میکردم ! وقتی که همه چیز رو خوب نگاه کردم و مطمئن شدم که چیزی از قلم نیافتاده ...چشمم افتاد به این تقویم روی دیوار روبروم !! چیزی که همیشه جلوی چشممه !! دیدم آخرین صفحه تقویم ، روی مرداد باقیمونده !!! ....مرور اصلی اینجاست..توی تقویم...از مرداد تا امروز !!
-
بالا افتادن
چهارشنبه 23 آذرماه سال 1384 14:50
سلام ... نمیدونم چرا از هر طرفی که میرم،باز برمی گردم همینجا : بالاافتادن ! بالا افتادن رفیق قدیمی و همراه همیشگی من بود .... تو این سالها که خیلی کم گوشی برای شنیدن بود ..... بالا افتادن همیشه بود و گوش میکرد .... بدون اینکه به من از روش و شیوه آدمها بگه و از توجیهات و توضیحاتشون .... چند بار از بالا افتادن سعی کردم...
-
آگهی مناقصه !
سهشنبه 10 آبانماه سال 1384 12:31
صدا و سیمای جمهوری اسلامی در راستای فعالیتهای فرهنگی در ماه مبارک رمضان و تهیه سریالهای سرگرم کننده با عاقبت خوش! در نظر دارد تا تعداد قابل توجهی درخت را برای گردش هنرپیشه ها در قسمت آخر ،از طریق مناقصه خریداری نماید . ویژگیهای فنی : درخت های نامبرده باید دارای تنه صاف و صیقلی باشند. تنه درختها باید ضخیم و قابل چرخش...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1384 23:33
و ما تشکر میکنیم از پوپس ی الممالک به خاطر کلماتی که به ما می آموزند !!!!! یاددداشت میکنیم : یاس چالشی !!!!!!!!!!!!!!!!!!
-
آموزش شنا در نیم جلسه !
سهشنبه 3 آبانماه سال 1384 06:24
یکی میگفت : هاله اگه میخوای شنا یاد بگیری باید بپری ..باید بپری توی استخر ....باید خیس بشی ...... میگفت : تا وقتی که دوراستخری ...هیچی یاد نمیگیری...حالا تو هی دور استخر بدو و بگو میخوام شنا کنم ...... راست میگفت ... راست میگفت که باید پرید .. راست میگفت که باید خیس شد ..... میخوام شنا یاد گیرم ...... دست و پا زدن نه...
-
اون روزا ...
جمعه 15 مهرماه سال 1384 01:26
اون روز فروردین که حمیدرضای خدابیامرز !! اومد و گفت : " هاله یک سایت خففففن !!! پیدا کردم" !!! من بهش گیر داد که آخه مرد حسابی خفن چیه ؟؟این چه وضع حرف زدنه آخه !!! اونم طبق معمول از یک سری کلمات استفاده کرد و .... بحث شیرین ما به پایان رسید...اون موقع هممون توی داتک بودیم و هر کی تو عالم خودش !!! فروردین سال ۸۲...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1384 13:05
به دلیل تنبلی بسیار زیاد از آپدیت کردن معذورم !!!
-
خاله هاله ...یا هاله خاله ؟؟؟؟
یکشنبه 23 مردادماه سال 1384 09:59
آقا این مامان بابای من وقتی واسه من اسم میزاشتن فکر امروز صبح رو نکردن که آخه این بچه براش سخته خاله اش رو صدا کنه !!!!!! بگه خاله هاله ؟؟ هاله خاله ؟؟ .......... آرتین خان بالاخره اومد اینور خط !! تا خاله مهربون قشنگ نازی نازیش رو ببینه !! البته یک چیزهای هست که من باید خیلی زود در طی یک سفراضطراری به آرتین جان یاد...
-
نوستالژی
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1384 14:36
این موزیکه خیلی خیلی خوبه ..... اسمش یه چیز عجیبه : Amici for ever خیلی خوبه ....آدم یک حس نوستالژیک خوبی بهش دست میده ... اونقدر نوستالژیک که به دوران جنینی برمیگردی ..!!!!!! این عکسه یکم بی ناموسیه اما الکی خوشم اومد .....