-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 آذرماه سال 1387 18:39
هی پسرررررر .....برف میاااااااااااااااااااددددددددددددددددد ....
-
بازگشت به دفترچه کهنه خاطرات ..
یکشنبه 21 مهرماه سال 1387 14:40
برای چند لحظه با خودم فکر کردم که اینجا آشناترین و کهنه ترین جای دنیاست که خوب میشناسمش ! بوی نم و کاغذ کهنه میدهد... انگار نه انگار که با قلم نوشته نشده است ....
-
وبلاگ جدید
یکشنبه 19 خردادماه سال 1387 17:46
من به وبلاگ جدید نقل مکان کردم : سمسام میرزا : www.samsum.blogsky.com
-
من برگشتم ....
سهشنبه 21 اسفندماه سال 1386 12:05
چند ماهیه که سرو کله ام اینجا پیدا نشده ....نه به خاطر اینکه دلم نمی خواد بنویسم ..ه خاطر اینکه واقعا فرصت و مجالی نبود برای سرک کشیدن به دفترچه سالهای گذشته ام...نگاه که میکنم میبینم که از فروردین ۸۲ اینجا افتتاح شده و به هر ترتیبی بوده زنده نگه داشتمش ....چند ماهه گذشته چندین بار به اینجا سر زدم ولی هر بار سخنی که...
-
فعالیت !
دوشنبه 12 آذرماه سال 1386 15:22
بادبادک باز رو تموم کردم..کللی اعصابم خورد شد..جدی میگم !! حالا هم هزار آفتاب درخشان رو گرفتم اما چون فرح جون میگن خیلی اعصاب خورد کنه شروعش نکردم .... تورنمنت فیلم دیدن : سریال Prison Break : ۹ تا دی وی دی در ۳ روز !! Lost : ۷ تا دی وی دی در ۳ روز !!! کلاس فرانسه : ۲ روز در هفته ! کار : هر رووووووز !! به این میگن...
-
آرزوهام
چهارشنبه 30 آبانماه سال 1386 18:47
خیلی بی دلیل با یک لبخند خیلی گنده جلوی لپ تاپ قراضه عهد دقیانوسم نشستم و با تمام وجودم دارم نفس میکشم.... و ذره ذره این هوای نمدار رو که از لای پنجره به زور خودش رو به داخل اتاق پرتاب میکنه در عمق ششهام حس میکنم .... غرقه در آرزوها و خیالات به روزی فکر میکنم که همیشه توی رویاهای من ، زنده بودن و هستن ... هر قدمی که...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 آبانماه سال 1386 16:18
سوزان برام یک تبلیغ فرستاده که خیلی وسوسه شدم.. این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید نداها را صدا یهترین تور قونیه برای جشن ۸۰۰ امین سال تولد مولانا .......................
-
تکذیبیه عذرخواهی !
یکشنبه 29 مهرماه سال 1386 20:09
یکی از مزایای خود کارمندی این است که خودمان به خودمان..وقت و بی وقت مرخصی میدهیم ... (ای ول) .....یک مرغ پارتی ....در وسط هفته ..آن هم برای ناهار !!!!!! باورش برای خودمان هم کمی سخت است ... امروز برای اولین بار در زندگیمان از آن مهمانی هایی گرفتیم که خاله آذی بدشان می آید :))) ..... وجود خواهر گرام و خواهر زاده هم...
-
پرت و پلا ..
شنبه 28 مهرماه سال 1386 22:58
مثلا آمده بودیم یکم عارفانه بنویسیم...اما هدی جان اسکرپی گذاشته بودند که کللللا حال و هوا رفت در مایه های دلقک بازی...آمدیم دلقک بازی بنویسیم که این سگ بد مصب خانه مجاور آنقدر وق زد تا خلقمان .... مرغی شد !!! ...آمدیم ... مرغی بنویسیم که اینترنتمان قطع شد و حالمان ضد حال شد !! (لعنت به خطهای محلمان که ای دی اس ال وصل...
-
کلاغ پررررررر
شنبه 21 مهرماه سال 1386 00:20
هووم...بالاخره : ناهارای هر روز توکافه رئیس و رازمیک...پررر مروارید و خنده های هر روز و تلفن ۵۷۳ به ۵۷۴ ! ....پرررر معذرت خواهی اسپیر پارت از مارکتینگ ....پررررر هدی چلمنگ ...پررررر کیانوش فیلمی ...پرررررر فرهمند و مجید جون ....پرررر کل کل با فرهاد...پررررر ماگهای کثیف آشپزخونه ناطقی ....پررررر آدمهای خاص ( نقوی)...
-
جفتک
شنبه 7 مهرماه سال 1386 21:15
آدم وقتی که سی سالش میشه یهو هول برش میداره که ای دااااد ...داره دیر میشه .....بقیه که نگاه میکنن میگن ..ای بابا این هاله ( با عرض معذرت) باسن سر یه کار موندن رو نداره ....یه عده میگن : بهتر بره از شرش راحت شیم..یه نمونه ش همین هدیه خودمون ! ..از صبح تا شب نشسته ورد می خونه !:)) یه باره دیگه از اون جفتکای معروف هاله...
-
بن ژوق اوری بادی !!!!
دوشنبه 18 تیرماه سال 1386 22:52
به شدت در جو قرار داریم ...لطفا نزدیک نشوید ...انقدر ژو پقله تو پقله کرده ایم با این سه جلسه که هیچ بنی بشری در شرکت چشم دیدنمان را ندارد ..گمان میکنم به لهجه خوبمان حسودیشان میشود !!! اشکالی ندارد ..حالا من میتوانم تا چند وقت دیگر بفهمم که این چشم چپهای فرانسوی یواشکی پشت سرمان چه میگویند ..اما اینها همینطور دارند...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 خردادماه سال 1386 14:26
توی آژانس نشسته بودم با هزار و یک فکر خوب و بد و از پنجره نیمه باز اون به بیرون نگاه میکردم... از بین صدای بوغ و داد و فریاد و هزار تا ماشین رنگ و وارنگ از کنار تابلو های بزرگ و بیلبوردهای زشت و زیبا رد میشدیم و بی اختیار به اونها زل میزدم . به بخاری که از فنجان جاکوبز بلند میشد و تو زمستون هر وقت از کنارش رد میشدیم...
-
باز مدرسه م دیر شد !
پنجشنبه 17 خردادماه سال 1386 10:38
اگربخوام خیلی دقیق باشم درست ساعت ۱۰:۲۸ صبحه و من دقیقا ۱۰ دقیقه است که رسیدم شرکت !!! وقتی چشمام رو باز کردم ساعت ۹:۳۳ صبح بود ...از اون به بعد فیلم تند شد !!:)) الانم کلی کار دارم..بعدا دوباره مینویسم .....
-
از امشب ...
چهارشنبه 16 خردادماه سال 1386 00:46
ساعت نزدیکه ۱:۰۰ صبحهه و این تعطیلات رو به پایان...تمام موسیقی هایی که سالها با من همدم بودن الان کنارم هستند .... هزار و یک خاطره و فکر از ذهن و دلم گذر میکند ..... به یاد میآورم و می نویسم : امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه ..بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشب ... اگر چه نزد شما تشنه سخن بودم ...کسی که حرف دلش را...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 خردادماه سال 1386 12:43
خیلی دلم میخواد آپدیت کنم اینجارو اما ن می تو نم ....
-
اولین نوشته من در سال ۸۶ !-اهم اخبار
سهشنبه 28 فروردینماه سال 1386 08:59
۱-بنام خدا ۲- سااااااااااااال نوووو مباااااااارک (با تاخیر خیلی زیاد !) ۳- این اولین نوشته من در سال ۸۶ ه ! من از اول سال هر روز با خودم گفتم که امروز دیگه حتما مینویسم ...اما چند روز گذشت ؟! تازگیها فهمیدم که بالا افتادن واقعا جزئی از من شده که من بهش بی توجهی میکنم ! :)) ۴- ما تعطیلات به سفرهای خوبی رفتیم که خیلی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1385 23:26
این دیگه آخرین نوشته امساله ...با عجله می نویسم تا دیر نشده ..تا تموم نشده..... امسال برای من سال خوبی بود ...سال امتحانای زیاد زندگی ..سال تغییرات و تصمیمات مهم ... الان مسافرتم و نمی تونم بیشتر از این بنویسم .... اما .... امسال خیلی زود گذشت !!! مرسی به خاطر همه چی ....تا سال بعد ....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 اسفندماه سال 1385 08:31
من امروز صبح اصلا بی دلیل رو دنده فال و خرافاتو طالع بینی و این ها بیدار شدم !!!:)) تا رسیدم شرکت یکی از این سایتهای فال حافظرو سرچ کردم و به نیت سال جدید یک فال گرفتم ببینید چی اومد : البته این تفسیرش خیلی بیمزه است اما شعرش کاملا با ربط بود....خوشم اومد....امیدوارم تا قبل از پایان سال وقت کنم که بنویسم ..خیلی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 اسفندماه سال 1385 17:18
می نویسم ...با حس بیست و یک سالگیم ....حس روزهایی که نمیدانستم از زندگی چه می خواهم ... می نویسم ...با حس موسیقی -- In the Mood for Love - با دنیایی لبریز از عشقهای دور و نزدیک ........................ می نویسم ... با حس بهشت .... کمدی الهی ....دانته ..... حسم را مینویسم ....آیا کسی میتواند بخواندش ؟ نزدیکتر بیا نترس...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1385 09:46
اهم اخبار : تیتر ۱. از جمعه گذشته شناسنامه ما بلاک شد !!! یعنی اینکه دیگر اجازه رشد به ما نمی دهند تا در دهه سوم زندگیمان باقی بمانیم !!! :))) میگویند ۲۹ سالگی برای بانوان سن خاصی است ..ما هم فهمیدیم چرا ؟!؟!؟!؟ چون صبح اول صبح که روزنامه را باز کردیم روی یک نصفه صفحه همشهری خبر مرگش نوشته بود : چه زود دیر میشود...
-
درهم بر هم
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1385 09:08
نمیدونم مال هواست یا پیریه ؟؟!؟!؟! چشمام باز نمیشه و توی یک خلسه غریبی هستم .......چشمام رو که میبندم ...یک عالمه تصویر از گذشته و آینده تو ذهنم شکل میگیره ....چشمام پر خوابه ....و پر از تصاویر و اندیشه ها و ترانه هایی که به هم ربطی ندارن ! - یار دبستانی من ...همدم و هم یار منی ... -بلا ای بلا ای بلا دختر مردم !!!! -...
-
نو آپدیت ...
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1385 11:49
میخواهیم آپدیت کنیم اما حوصله یمان نمی شود!!!!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1385 16:56
اول : در دیوار سمت راست من در شرکت چند روز پیش دو تا ساعت نصب شده.روی یکیش نوشته پاریس که دقیقا به وقت ماداگاسکار و روی یکیش نوشته شده تهران که اونم به وقت مالدیو !!! تنظیم شده ... و من هنوز فلسفه نصب این دو ساعت رو درک نکردم. دوم : دیشب که میخواستیم بخوابیم از توی خیابون صدای جیغ و دادوفریادبلند شد ....کیف یک آقایی...
-
این روزا ...
دوشنبه 25 دیماه سال 1385 09:37
این روزا یه مشکل حاد پیدا کردم ...صبحا عین پلنگ صورتی که از روی تخت می خزید روی زمین ..درست همونجوری از خواب بیدار میشم ! بعضی ها میگن که چربی خونم بالاست..بعضی ها میگن خسته ای ..بعضی ها میگن خوشخواب شدی..بعضیها هم میگن داری میمیری !!!!! مشکل دوم لباس هامه !!! نمیدونم چرا هر چی میگذره سایز لباسام کوچیک میشه !! نه...
-
سن که بالاتر میرود :
پنجشنبه 21 دیماه سال 1385 08:34
سنم که بالا تر میرود حوصله ام از فضاهای پر حزن و اندوه و فلسفه، سر میرود .از فیلمهای غم انگیز .. کتابهای فلسفی ...داستانهای مصیبت زده ..عشقهای شکست خورده ..فروغ ...نامه ها ....این چپق نیست ...در گلستانه .... اندیشه های یخزده ...جلسات بحث فلسفه ..و...و...و.... اما هنوز عاشق جاناتانم ...مرغی که می خواست بلند پرواز کند و...
-
تعطیلات
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 08:38
۱- تورنمنت گذاشته ایم برای دیدن فیلمهای صدتایک غاز !!! شنبه رفتیم فیلم ستاره ها : نه فهمیدیم این فیلم یک ساعته سرش چه بود ؟ تهش چه بود ؟ وسطش چه بود ؟!؟!؟! یکشنبه فیلم تله : فیلم تکراری با سوژه ی در پیت تکراری مزخرف ! در این یک سال گذشته به جز فیلم : وقتی همه خواب بودند ... هیچ فیلم خوب دیگه ای ندیدم .واقعا وضع...
-
پووووووووول !!!
سهشنبه 12 دیماه سال 1385 15:00
تازگیها یه مدلی شده ام که اصلا دلم نمی خواهد بروم سر کار..... همش میگویم چی میشد می نشستیم خانه مان ..هر وقت دلمان میخواست می رفتیم شرکت کمی دستور میدادیم بعدش هم میرفتیم پی عشق و حال !!! آخر ماه هم نوکرمان حقوقمان را با گونی ! می آورد و با تعظیم و احترام تقدیممان میکرد ! (انگار خوابمان برده یا تبمان رفته است بالا...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 دیماه سال 1385 15:01
۱- ما بسیار خرسندیم که مندمان بالاست و رئیس هایمان همه فرنگی هستند !! از آن جهت خرسندیم که در این موقع سال همه شان میروند گم میشوند و دیگر نمیبینیشان تا حرص بخوری و تا دو هفته با فراغ بال ول میچرخی ولی همه بر این باورند که ما چه انسان علاقمندی هستیم که مرخصی نگرفته و تعطیلات زمستانی را بر سر کارمان مانده ایم !!!! اما...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 دیماه سال 1385 14:24
خوب اینم از یلدا بازی ما ......اما خیلی خوب بود ..مخصوصا اینکه در این یلدا بازی بعضی ها به صورت کااااملا ناشناس ! به صورت شفاهی و بعضی ها هم مثل هدیه خانومی به صورت کتبی از خودشون گفتن و من واقعا کیف کردم ..... اما از این دو روز بگم .....دیروز یک کار خیلی خیلی بد کردم ....در کمال ناباوری سعی کردم توی خیابون یک بچه گل...